گر ابلیس، عقل آدمی را منجمد کند!

گاهی با اغراق آن را 35000 نفر می نامند که 4500 نفر هم در سرما جان داده اند، ولی اسناد تاریخی این را تأیید نمی کند. قاضی ناچار میهمان ناخوانده را پذیرفت و بار سنگینی را پذیرفت؛ اما بارزانی ها خود را نیروی نظامی و پشتیبان جمهوری مهاباد نامیدند! اما مگر قاضی محمد می خواست با هفتاد افسر و 1200 سرباز، به کجا حمله و قشون کشی کند؟ قاضی به تهران سفر می کرد و با قوام السلطنه در حال گفت وگو بود؛ اما...
کد خبر: ۱۳۱۹۳۹
|
۰۲ آذر ۱۳۸۹ - ۱۵:۳۱ 23 November 2010
|
16504 بازدید
|
پیش از این مطلبی را با عنوان «روایت متفاوت شخصیت جنجالی کرد از خاطرات دوران آوارگی و جنگ» منتشر کردیم و هم اکنون در بخش دیگری از این گزارش به بیان برخی زوایای این خاطرات می پردازیم.

به گزارش «تابناک»، در مقدمه این مصاحبه آمده است: با توجه به نام این کتاب یعنی «نبرد من با ابلیس» ـ یاد سخن جیمز راسل لوئل افتادم که تنها مردگان و ابلهان، تغییر عقیده نمی دهند و شاید خاطرات سلیمان بیک از آن زمره آثار باشد.

در این کتاب، نویسنده به زبانی بسیار ساده وقایع را از دورانی آغاز می کند که انگلیسی ها با دخالت قوای نظامی، عراق را زیر سلطه خود درآورده بودند، زیرا پیش از آن در سال 1941 رشید عالی گیلانی ـ نخست وزیر وقت عراق ـ از عراق گریخته بود و او هم مانند رضا شاه پهلوی، سیاست خارجی و استراتژی خود را در نزدیکی به آلمان ها یافته بود و این مسأله طبعا برای انگلیسی ها، قابل قبول نبود و هم خاندان پادشاهی هاشمی پس از سقوط گیلانی، به سلطنت عراق بازگشت و به رضاخان هم بباخت هر چه داشت!... زیرا توجه به نازی ها برابر با سقوط بود!

در بخشی از اظهارات این نویسنده کرد درباره آن برهه آمده است: در آن ایام شیخ محمد برزنجی علیه سلطه انگلستان دوباره مترصد قیام بود تا هویت کردی را در عراق، نهادینه کند. اما کردستان عراق و ایران، نا آرام بود چرا که برگرفته از اغتشاش قبایل و عشایر و تاراج سلاح های سربازان فراری بود.

در سپتامبر 1941، کردستان ایران به 3 ناحیه تحت نفوذ کردها و روس ها و انگلیسی ها تقسیم شد و شاه جوان ایران، پس از شهریور 1320 چندان تسلطی بر همه مناطق ایران نداشت، شوروی ها در کردستان عراق حزب هیوا را حمایت کردند و در ایران حزب توده را. در آن برهه، جای جای ایران را از شمال روس ها و از جنوب انگلیس ها درنوردیده بودند.

کردستان جنوبی و سنندج و کرمانشاه در اختیار انگلیسی ها بود، ولی کردستان شمالی ـ مهاباد و بانه و سردشت و... ـ سرزمین بی صاحب مانده بود و مسکو به خاطر به دست آوردن امتیاز نفت شمال از خودمختاری کردها و آذری ها دفاع و رشیدخان هم بانه را تاراج کرده بود و محمود خان کانی سانان، مریوان را.

هرج و مرج در کردستان برقرار بود، ولی مهاباد در حوزه تصرف روس ها بود؛ هرچند در آن روزها، فضای حکومت ایران، به شدت ضد روسی بود، روس ها شفاها به کردها وعده هایی داده بودند و جالب اینکه شخصیت مذهبی و خوشنام کرد، قاضی محمد فریب خورد و طعمه سیاست روس ها قرار گرفت.

رزم آرا فرصت طلبی محمودخان و رشیدخان را می دانست؛ بنابراین غصه ای از این بابت نداشت، هر دو دستشان نزد رکن 2 ارتش ایران باز بود با رشوه گرفتن.

در آوریل 1943 کمیته مرکزی جمعیت احیای کرد یا «ژ.ک.» با نفوذ و نظارت روس ها در مهاباد شکل گرفت و تلاش داشت همه کردستان را فرا بگیرد و به طور افتخاری قاضی محمد را پیشگام ساخت و رهبر معنوی داستان.

از آن سو، حزب هیوا هم می خواست شورشی را نماد کند و آن مصطفی بارزانی بود؛ اما انگلیسی ها او را از سلیمانیه ـ که در آن مشغول کارگری بود ـ به طرزی ساختگی توسط زیباری ها، فراری دادند تا به قصبه بارزان برود و با ترور چند ژاندار به حکومت نامه بنویسد و خود را اپوزیسیون کرد بنامد. البته ساواک ایران، بارزانی را فاقد هویت و اصالت می داند و بیشتر موضوعات مرتبط به وی را افسانه می خواند، ولیبه هر حال در تبلیغات گسترده حزبی، این موضوعات به تاریخ این خانواده چسبانده شده است.

بارزانی پس از رابطه پنهانی با سرهنگ ادموندز، نماینده انگلیسی ها در سلیمانیه در ظاهر با سرتیپ انگلیسی ژنرال رنتن زد و خورد نظامی می کند، ولی برنامه انگلیسی ها این بود که وی وارد مهاباد شود و بساط روس ها را برچیند!... در همین ایام، ابراهیم احمد در کردستان عراق، نماینده قاضی محمد بود.

بارزانی هم در دوازدهم فوریه 1945 حزب آزادی / رزگاری را پایه گذاری کرد و به نامه نگاری با سفیران آمریکا و انگلیس پرداخت و در عین حال، بارزان را به آشوب کشید و حکومت بمباران کرد و قاضی محمد پس از سفر به شوروی و باور کردن وعده های رنگین باقروف، در 16 اوت 1945 حزب دمکرات کردستان ایران را تشکیل داد و در 7-11 اکتبر 1945 بارزانی با دو هزار خانوار که سه هزار نفر آنان مشهور است که مسلح بوده اند، وارد مهاباد می شود که البته تنها هزار نفر آن برای بارزانی قابل شمارش بود!

گاه با اغراق آن را 35000 نفر می نامند که 4500 نفر هم در سرما جان داده اند، ولی اسناد تاریخی این را تأیید نمی کند. قاضی ناچار میهمان ناخوانده را پذیرفت و بار سنگینی را پذیرفت اما بارزانی ها خود را نیروی نظامی و پشتیبان جمهوری مهاباد نامیدند! ولی مگر قاضی محمد می خواست با هفتاد افسر و 1200 سرباز، به کجا حمله کرده و قشون کشی کند؟

قاضی به تهران سفر می کرد و با قوام السلطنه در حال گفت وگو بود، ولی برخلاف هماهنگی با روس ها و به طور احساسی، در یازدهم دسامبر 1945 به طور کامل پرچم ایران پایین کشیده شد و کردها در مهاباد پرچم کردستان را به اهتزاز درآوردند و در 22 ژآنویه 1946، در منطقه ای به شعاع 50 کیلومتر، جمهوری تشکیل دادند! یک جمهوری سازی بی بنیاد و مقدمه ای برای تجزیه کشور.

کتاب سلیمان بیک این رویدادها را زیبا توصیف کرده است و اینکه بارزانی همیشه نزد عشایر کرد ایرانی از قاضی محمد بدگویی می کرد؛ اما قاضی سکوت می نمود؛ هرچند قاضی محمد از وی رضایت خاطر نداشت.

بارزانی در رقابت با قاضی، در کردستان در 16/8/1946، حزب دمکرات کردستان عراق را پایه ریزی و تلاش کرد بلامنازع بماند و دیگر در هیچ جای کردستان حزبی رقیب نداشته باشد و خود رهبر بلامنازع کردها باشد و این مسأله هم تا اندازه ای تا امروز تحقق یافته است.

هرچند بارزانی ها اصرار دارند که رابطه قاضی و بارزانی، افسانه ای بوده و بنا به دستور قاضی این حزب در کردستان عراق، شکل گرفته است، واقعیت چیز دیگری است. زرار سلیمان بیک در کتابش، شخصیت شادروان قاضی محمد را به نیکویی توصیف می کند و نیز وصفی بسیار واقعی درباره بارزانی دارد که طبعا با بسیاری از افسانه ها، مغایرت دارد.

احسان مرادی که اقدام به ترجمه این اظهارات کرده درباره این کتاب نوشته است: در این کتاب، می خوانیم که رابطه مخفیانه بارزانی با روس ها چگونه بوده است و بر خلاف رأی و نظر قاضی محمد، آتش به طرف سربازان ایرانی گشود و می خوانیم که قاضی محمد درجه ژنرالی افتخاری به بارزانی اهدا نکرده است و حتی برخی بر این باورند که قاضی محمد، پیش از آنکه به استقبال نیروهای ارتش ایران برود، بارزانی به تهران رفت و در رکن 2 ارتش ایران، بر خلاف میهمان نوازی قاضی، ضد او سخنانی بیرون راند که برخی از مورخان شماره اسناد رکن 2 ارتش ایران در این باره را هم منتشر ساختند.

هرچند حکایات افسانه ای درباره تلاش بارزانی برای رهانیدن قاضی از زندان وجود دارد، در این کتاب، چنین چیزهایی نمی بینیم؛ حتی برعکس بارزانی تمایلی به آزادی وی نداشت و وی را انسانی ترسو نامید!

پس از فروپاشی حکومت یازده ماهه مهاباد و دستگیری قاضی، بارزانی با هماهنگی ارتش ایران و سفارت روس، به شوروی گریخت و در کتاب سلیمان بیک این رویدادها به زیبایی توصیف شده و بسیاری از افسانه های عبور از رود ارس را از اذهان می زداید. شاید اگر بارزانی به مهاباد نمی آمد، حکومت مرکزی علیه قاضی محمد موضعگیری خشن نمی گرفت و سرانجام او هم مانند آصف اعظم کردستانی، والی سنندج فرماندار مهاباد می شد.

کتاب زرار سلیمان بیک با زبان صادقانه اش، قطعا منبع مهمی درباره حوادث دوران یازده، دوازده ساله تبعید است که در آنجا چه اتفاقاتی افتاده و بسیاری از آنها از دیدگاه مورخان به دور مانده است و شاید خواندن این کتاب بسیاری از تعصب ها و پیش داوری ها و افسانه ها و داستان های ساختگی و اغراق آمیز را بزداید!

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۴
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۵۳
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۲۰ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
کردستان ایران بخشی از کردستان است که تفکر تجزیه طلبی ندارد دلیلش هم این است که ما در سر جای اصلی خودمان قرار داریم و سه بخش دیگر کردستان از ما جدا شده بخشهای جدا شده هیچگونه تفاهم و وابستگی فرهنگی با کشورهای عرب و ترک که بخشی از آنها هستند ندارند اما کردهای ایران به اینگونه نیستند و کردها در کنار فارس و لر و گیلگ و بلوچ بنیان گذاران ایران هستند که پیوندهای تاریخی و فرهنگی چند هزار ساله بسیار قوی با هم دارند.
کوردوان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۲۳ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
مثل همیشه چرت نوشتی تابناک نفهم خائن
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۴۳ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
لطفا یک مقاله درباره چگونگی فروپاشی و ایجاد تفرقه میان کردها بنویسید. چطور شد که الان همه کردها خود با هم مشکل دارند.
هژار
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۰۱ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
فکر نمی کنم بارزانی این جور ادمی بوده باشه من همیشه یادم هست قصه هایی رو که از شجاعت و انسانیت بارزانی از قدیما برایمان تعریف می کردند . به هر حال الله اعلم
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۲۱ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
کاش جرات داشتم بگویم در کردستان چه شد ... خلخالی ...
متين
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۲۹ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
كتاب جالبي است

و سخنان بسيار خواندني كه براي بارزاني ها غير قابل قبول است به هر جهت


دكتر مرادي زنده باد
لادن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۰۰ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
ممنون دكتر مردي و ممنون تابناك كه حق مطلب را درباره شادروان قاضي محمد بيان كرديد

خدا نسل اين نوكر اسراييل را از كردستان بخشكاند و زنده باد قوم غيور كرد كه مرزبانان ايران عزيز اند
رسولي
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۱۲ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
بارزانی -فاقد هویت و اصالت هم هست به قول نويسنده كتاب تندباد حوادث - نه ملا بود نه جنرال


جناب مرادي اما اسم مترجم كتاب را هم مي برديد يا شما يا تابناك
امروز در خيابان انقلاب نمي دانستم اسم مترجم را

موفق باشيد
mory
|
United States
|
۲۳:۰۶ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
انگلیسی ها متوجه شدند که این عامی ، طعمه خوب و حرف گوش کنی است.... چون
در ان دوران، قاضی محمد، رهبر درس خوانده و خوش نام کردستان ایران، با
کمک روس ها، جمهوری مهاباد را راه اندازی کرده بود و مقامات لندن از این
توطئه روسی وحشت داشتند، پس با توطئه ای ساختگی ، بارزانی را به میان آن
تلاش سیاسی بزرگ مرد سیاسی معاصرکردستان ایران ، روانه کردند تا بساط
روس ها ، عقیم گردد.
ناشناس
|
Germany
|
۲۳:۱۱ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۲
" این مُلای نامُلا و ژنرال تقلبی " با روس ها ، مراوده برقرار کرد و در
کار مرحوم پیشوا، کارشکنی ها کرد و بدگویی ها....سپس پنهانی به ایرانیان
خیانت کرد و قاضی محمد هم... و از آن روز، بت بارزانی ساخته و تراشیده شد
و خیلی ها در امامزاده کردن وی نقش داشتند، حتی همین ریاست جمهوری فعلی
عراق، جلال طالبانی و پدر خانم ادیبش، ابراهیم احمد.
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟