بازدید 3163

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز

کد خبر: ۱۶۲۸۷۵
تاریخ انتشار: ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۱:۵۷ 05 May 2011
كيهان

«بن بست آمريكا در سوريه» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به نوشته سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد:
ثبات سياسي و امنيتي سوريه در فاصله سالهاي 1350- زمان آغاز رياست جمهوري حافظ اسد- تا امروز به عنوان نقطه ضعف بزرگ آمريكا و رژيم صهيونيستي تلقي شده است چرا كه وجود رژيمي مخالف آمريكا و اسرائيل در ميان جمعي از كشورهاي وابسته به واشنگتن و تل آويو و با وجود محدوديت‌هاي فراوان اقتصادي و ژئوپليتيكي، قدرت فائقه آمريكا در جهان و اقتدار منطقه‌اي رژيم صهيونيستي را به چالش مي‌كشيد.

اگر نگاه به نقشه جغرافيايي و تاريخ 4 دهه اخير بياندازيم در مي‌يابيم كه سوريه در محاصره جغرافيايي مخالفان خود قرار داشته است. در شمال در فاصله سالهاي 1350 تا 1380 با نظاميان و احزاب سياسي وابسته تركيه، در جنوب با دولت انگليسي اردن و رژيم صهيونيستي، در شرق با رژيم وابسته صدام حسين و در غرب با رژيم مسيحي الياس سركيس لبنان مواجه بود ولي در طول اين مدت اين نظام ثبات سياسي و امنيتي خود را حفظ كرد و دستخوش ناآرامي نگرديد. اين در حالي است كه در اين مدت همه كشورهاي اطراف سوريه كه عزم خود را براي بي ثبات كردن اين كشور جزم كرده بودند، دستخوش تغييرات عمده شدند. نظام لائيك غرب گرا در تركيه فرو پاشيد، صدام حسين ساقط شد، رژيم صهيونيستي در آستانه فروپاشي قرار گرفت و از اقتدار آن چيزي باقي نماند. نظام سياسي لبنان كه وابسته به اسرائيل بود جاي خود را به مقاومتي متحد سوريه داد و اردن از صحنه تحولات خاورميانه حذف و در داخل با يك جنبش قوي مذهبي مواجه شد.

آرامش سوريه در اين دوران نشانه روشن شكست طرح‌هاي اسرائيلي، آمريكايي و... بود بر اين اساس بي ثبات سازي سوريه و جدا كردن آن از ايران و جنبش‌هاي اسلام گرا در منطقه همواره در دستور كار بود. سوريه در اين دوره يك بار با حمله نظامي آمريكا به بخشي از منطقه همجوار با عراق- منطقه بوكمال در استان ديرالزور در پنجم آبان 1387- مواجه شد، چندين بار با حمله هوايي رژيم صهيونيستي- جديدترين آن حمله هوايي به تل ابيض واقع در منطقه ديراني در شهريور 1386- بود. ضمن آنكه رژيم تل آويو عمليات‌هاي تروريستي زيادي كه هدف آنها عمدتا از ميان برداشتن رهبران مقاومت فلسطيني و لبناني بود در خاك سوريه اجرا كرد.

ترور مشكوك رفيق حريري در 25 بهمن 1383 فرصتي بود تا غرب براي واژگون كردن نظام سياسي سوريه فعاليت خود را متراكم نمايد. روند متهم سازي سوريه از بهار 84 آغاز شد و تا آخر اين سال با شدت استمرار يافت. اين فشارها آنقدر زياد بود كه بسياري از تحليلگران با قاطعيت از حتمي بودن سقوط رژيم بشار اسد خبر مي‌دادند ولي در نهايت اين فشارها به شكست انجاميد و از قضا پايه‌هاي رژيم دمشق را مستحكم تر كرد چرا كه بشار از اين آزمون سخت با موفقيت بيرون آمد.

نظام حاكم بر سوريه برخلاف آنچه تبليغ مي‌شود، «علوي» نيست. البته علوي‌ها كه حدود 10 درصد از جمعيت 22 ميليوني سوريه را به خود اختصاص داده و عمدتا در استان غربي لاذقيه زندگي مي‌كنند، بخشي از حاكميت را در اختيار دارند ولي در سوريه پست‌هاي عمده حكومتي شامل وزارتخانه ها، فرمانده نظامي، استانداري‌ها و سفارتخانه‌ها در اختيار اهل سنت- با حدود 74 درصد جمعيت- قرار دارد. از اين رو اتهام «علوي بودن» - به معناي حكومت اقليت بر اكثريت- جا نيفتاده است. در واقع آنكه بر سوريه حكومت مي‌كند «حزب بعث» است كه سيطره كاملي بر دولت و ارتش دارد و بعثي‌هاي سوريه عمدتا سني هستند.

سوريه طي 6 هفته گذشته شاهد بروز ناآرامي‌ها و اعتراضاتي در چند نقطه آن شامل دمشق، درعا، حمص، حماء، خامورا و رأس العين بوده است. اين اعتراضات در اين فاصله بطور هفتگي پيگيري شده و جمعيت‌هايي بين 200 تا 2000 نفر را دربر گرفته است. اگر به فيلم‌هايي كه روي اينترنت قرار گرفته مراجعه كنيم و خبرهايي كه رسانه‌هاي غرب در اين مورد با آب و تاب منتشر كرده‌اند را ملاحظه نماييم به هيچ وجه با جمعيتي بيش از 2000 نفر مواجه نمي‌شويم. در اين ميان دمشق در يك مورد شاهد تجمعي در مسجد اموي بود و تعداد شركت كنندگان در آن بنا به نقل رسانه‌هاي غربي حدود 800 نفر بوده است. اما در عين حال اكثر رسانه‌هاي غربي بدون آنكه از تعداد معترضين يا تعداد شهرهاي درگير اعتراض سخني بگويند مدعي شده‌اند كه «اعتراضات سراسر سوريه را فرا گرفته است» يا مردم سوريه در روز «جمعه بزرگ» به ميدان آمدند و خواستار سرنگوني رژيم بشار اسد شدند. در مورد تحولات سوريه نكاتي وجود دارد:

1- عملكرد پليس و نيروهاي امنيتي سوريه با تظاهركنندگان در مجموع «خشن» و توأم با تعدادي تلفات بود و اين مسئله نشان داد كه دستگاههاي نظامي و انتظامي سوريه، درايت لازم را در مواجهه با اعتراضات محدود مردمي نداشته‌اند و خود اين مسئله كه ابتدا شش هفته پيش در شهر 10 تا 15 هزار نفري «درعا» اتفاق افتاد يكي از عوامل تداوم اين اعتراضات و تكرار آن در جاهاي ديگر بود.

2- غرب از ابتداي انقلابات اسلامي در كشورهاي عربي روي اين موضوع كه دامنه اعتراضات به سوريه و ايران هم مي‌رسد، تاكيد داشت. آنان از اين مسئله چند هدف را تعقيب مي‌كردند. هدف اول اين بود كه سوريه و ايران را واقعا درگير كرده و نظام‌هاي سياسي آنان را با چالش مواجه نمايند. هدف دوم اين بود كه وجهه ضدآمريكايي و ضداسرائيلي نهضت‌هاي مردم عرب و مسلمان را مخدوش گردانند و بگويند در اين تحولات آمريكايي بودن يا نبودن رژيم‌ها مسئله نيست ببينيد ايران و سوريه ضدآمريكايي هم درگير اين ماجرا هستند.


ملت ما

«آرامش جامعه را پاس‌بداريم» عنوان یادداشت امروز روزنامه ملت ما به قلم اميرحسين مروي است که در آن می خوانید:
المومن مرآهًْ المومن؛ علماي اخلاق در تبيين اين حديث شريف گفته‌اند كه آينه عيوب فرد را پيش روي او و در خلوت به انسان هديه مي‌كند‏، آن‌چنان كه هست؛ بي‌كم و كاست و بدون هياهو. امروز جامعه‌ما نيازمند آرامش است. آرامشي كه راه را بر عقلانيت و بهره‌گيري از ظرفيت كارشناسي نخبگان جامعه فراهم آورد. در فضاي غبارآلود نزاع و كشمكش سياسي و برافروختگي عاطفي، توانايي تامل و انديشه‌ورزي فروكش مي‌كند و فرصت‌ها و استعدادها صرف اموري مي‌شود كه فاقد اصالت و اهميت براي منافع و مصالح ملي است.

كسب قدرت براي احزاب و رجال سياسي به عنوان يك ابزار براي خدمتگزاري و بسط آمال و آرزوهايشان ـ كه به تعبير امام خميني(ره) جنبه تربيتي دارد ـ مي‌تواند ارزشمند باشد اما در هر حال اين گرايش به سمت كسب نفوذ و قدرت، ارزش و اعتبار مطلق و نهايي ندارد و اگر يك دولتمرد، حزب و رجل سياسي بخواهد در مسير كسب نفوذ و قدرت سياسي، فضاي سياسي كشور را به آشوب بكشد و مطلوب‌ها و آرزوهاي خود را دلايل كافي براي ايجاد التهاب در جامعه و عرصه سياسي كشور بداند‏، مي‌توان گفت كه چنين شخصي از دايره حكمت و مصلحت​انديشي و سياست‌مداري اخلاق‌گرا پاي به بيرون نهاده و خود را شايسته ملامت و نكوهش خردمندان كرده است.

انتشار نامه‌هاي خصوصي از دكتر محسن رضايي خطاب به آيت‌الله هاشمي و نقدهاي وي از حجت‌الاسلام خاتمي و نامه انتقادي‌اش به دكتر محمود احمدي‌نژاد در روزهاي گذشته الگويي عملي از يك مواجهه‌ عقلاني و اخلاقي قابل دفاع را در پيش چشم سياستمداران جامعه ما قرار داد. رضايي در اين نامه‌ها در جايگاه يك منتقد مشفق ظاهر مي‌شود‎؛ كسي كه ضمن مخالفت مستدل و تمام عيار با برخي از طرح‌هاي اين دولتمردان، همچنان به چارچوب‌هاي يك گفت‌وگوي انتقادي عقلاني پايبند است و مي‌كوشد نقاط قوت برنامه‌هاي اين افراد را در كنار نشان دادن نقاط ضعف و كاستي ببيند و مخالفتش با برخي طرح‌ها و برنامه‌هاي روساي‌جمهوري را با احترام به شخصيت مخاطبش بياميزد.

چرا كه وي منتقد طرح‌ها و برنامه‌هاي ضعيف و ناكارآمد است و دشمني شخصي با اشخاصي كه از سر غفلت يا عدم اطلاع كافي طرح و برنامه‌يي را عرضه داشته و مصر به اجراي آن هستند، نيست. باز نشر اين نامه‌ها در حالي كه سال‌ها از زمان نگارش آنان مي‌گذرد، در ايامي كه جامعه ما به آرامش و اميد نيازمند است، شيوه‌يي عملي از چگونگي امكان تلفيق صراحت در نقد و پرهيز از جنجال و آشوب را مي‌آموزد. وقتي كه گذشته را بخاطر آوريم‎‎‎؛ روزهايي كه رضايي در همان ايامي كه مشغول اين نامه‌نگاري‌ها و تقديم انتقادات به روساي جمهوري بود...


خراسان

«بوسه برهديه ياس» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن مي‌خوانيد:
بارش چند ساعته و متناوب باران، حال و هواي چهاردهمين روز ارديبهشت را حسابي بهاري کرد، درختان در همه جاي مشهد چنان باطراوت و پرنشاط قد برافراشتند و برگ‌هاي سبز خوش رنگ خود را رو به آسمان چندان به سماعي عاشقانه لرزاندند، که هر بيننده‌اي را مسحور و شايد به جذبه‌اي عاشقانه دچار مي‌کرد چنان که گويي اينجا در همين حوالي رنگ و بوي بهشت را در مقياس و معيار اين جهاني مي‌توان تجربه کرد.

هر چه به حوالي خيابان کوهسنگي نزديکتر مي‌شديم، حال و هواي دلها گونه گون تر، ضربان قلبها تندتر و چشم هايمان مشتاق تر ديدار يار مي‌شد.

آخر مي‌گويند بهار فصل شکفتن گل‌ها و خصوصا شکفتن ياس است و سرکشيدن خرمن گل‌هاي ياس از ديوارهاي پرخاطره، همان ياسي که همسايه و هم عطر و بوي گل محمدي است، و نمي‌دانم بهار امسال و شکفتن شکوفه‌هاي ياس چرا قرين خزان ياس وجود زهراي اطهر شده است و چه سري است که ياس پربار و پربرکت وجود فاطمه حتي در هنگامه فصل «کبودي» و به گاه محروم کردن زمين و زمان از وجود ظاهري خود باز هم و هنوز هم و تا ظهور مهدي اش دستي بخشنده به بخشايندگي تمام هستي دارد و همچنان تشنه جانان و محبان و منتظران و عاشقان خود را هبه و هديه عطا مي‌کند و چه قرب و منزلتي دارد «هديه ياس» کبود و چه سعادتمندند قابلان و گيرندگان هديه از محضر مطهر زهراي عالم وجود.

حال ديگر لحظه ديدار نزديک بود در يکي از خيابان‌هاي کوهسنگي که درختان آن جا نيز مثل درختان همه کوچه‌ها و خيابان‌هاي مشهدالرضا قد برافراشته و برگ هايشان سبز سبز و خيس خيس بود علاوه بر عطر و بوي بهار، عطر خاص ياس پيچيده بود، و گويي قطرات باران بر شاخساران حال لغزيدن و مدام چکيدن داشت همچون چکيدن شبنم بر گلبرگ‌هاي لاله و همچون چکيدن اشک بهار يا شايد همچون چکيدن اشک از مژگان يک مادر، يک همسر، يک برادر، يک خواهر و چکيدن اشک از چشمان يک پسر، يک دختر به شوق ديدار پدر. آن هم پدري که گويي ديدارش را دخت نبي، ياس کبود نبوي، در ايام فاطمي، نه تنها به خانواده اش، به همه مشهدي ها، خراساني‌ها و به همه ايرانيان هديه کرده است.

حال ديگر خودمان را ميهمان يکي از اتاق‌هاي يک خانه مسکوني مي‌بينيم خانه‌اي که چند سالي است به يک مکان شبه اداري تبديل شده و اداره کل حفظ آثار و ارزش‌هاي دفاع مقدس نام گرفته و کارمندان اين اداره نيز مانند شهيدان بي ادعايند.

لحظاتي مي‌گذرد حال ديگر خودت را هم نمي‌بيني، چند ستاره پرفروغ، چند اسطوره، چند ميهمان بهاري، چند يار الهي، باقيمانده پيکر چند سرباز علوي، چند سرباز فدايي دين و ميهن، پيچيده در پرچم سه رنگ ايران اسلامي را مي‌بيني، زيارت مي‌کني و کمي آن سوتر روي يک ميز رنگين کماني تابيده و طلوع کرده بر همه قطرات باران بهاري را ميهمان چشم هايت مي‌بيني، اينجا ناگاه چشم و دلت همراه بهار و در بهار ديدار يار، چنان بهاري مي‌شود که... کار به جايي مي‌رسد که بهار طبيعت را با همه زيبايي هايش در حال تعظيم به زيبايي‌هاي وجود بهشتي اين شهيدان و سردار شهيد برونسي حس مي‌کني آري تعظيم بهار را مي‌بيني، حتي «اشک بهار» و «شوق بهار» را نيز.

آخر اينجا عطر «هديه ياس» پيچيده، اينجا عطر پيکر برونسي و ديگر شهداي فاطمي پيچيده، اينجا چشم همسر، برادران، خواهران و فرزندان شهيد برونسي پس از ۲۷ سال دوباره به ديدار يار تازه شده، اين روزها اشک برادران و خواهران و فرزندان شهيد نه تنها از مژگان که سويداي دل چکيده، اينجا عطر وجود شهيداني همچون شهيد برونسي که شيفته و مريد زهراي اطهر است پيچيده، شهيدي که مژده شهادتش را نيز از فاطمه(س) خواسته و نيوشيده، اينجا ياس نبي پيکر مريد و محب خودش را در چنين ايامي به خانواده او، به همه دوستداران اهل بيت هديه کرده، اينجا حس مي‌کني که شهيد از نزديک نزديک تو را نظاره مي‌کند پس ناگاه صورت خود را بر تابوت شهدا و پيکر شهيد برونسي متبرک مي‌کني و با خود زمزمه مي‌کني اي شهيدان خدايي اي آبرومندان درگاه کبريايي دست ما جاماندگان را بگيريد و ما را دريابيد.


جمهوري اسلامي

«تحليل سياسي هفته» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:
هفته جاري برمدار علم و دانايي چرخيد و اين نويدي است كه جامعه جوان ما با رويكردي آگاهانه و مدبرانه با وقايع و حوادث جاري روبرو شده و از افتادن به دام شعارزدگي‌ها، رهيده و با شعور و آگاه به استقبال رويدادها برود.

اين هفته از يكسو با "روز معلم" همراه بود و از ديگر سو، مهم‌ترين رويداد فرهنگي كشور يعني نمايشگاه بين‌المللي كتاب در آن گشايش يافت و افتتاح بوستان كتاب حال و هواي تهران را بهاري‌تر كرد.

در ابتداي هفته مردم ايران روزي را گرامي داشتند كه در آن معلم و استاد بزرگ انقلاب، آيت‌الله مرتضي مطهري در 12 فروردين سال 58 به دست متحجرين و منحرفين گروه فرقان با اين هدف كه مشعل دانايي در مسير اين انقلاب نوپا خاموش شود، به شهادت رسيد ولي نه تنها چنين هدف شومي محقق نشد بلكه به بركت خون شهيد، افكار و آثار شهيد مطهري در همه سطوح جامعه جاري شد و نورافشاني كرد. از اين رو سالروز شهادت استاد شهيد مطهري، معلم انقلاب، به نام "روز معلم" نامگذاري شد. واقعيت اينست كه يكي از مهمترين سرمايه‌هاي تحول آفرين هر جامعه‌اي، برخورداري از نيروهاي انساني فكور و فهيم و تربيت افراد عالم و خلاق، اساس كار دستگاه آموزش و پرورش مي‌باشد. اين امر مهم بايد در مدارسي صورت گيرد كه محور آن معلم است. بنابر اين توجه به مسائل اين قشر مولد فرهنگي و تقويت دو بال "علم" و "معرفت" و يا بهتر بگوئيم، "آموزش" و "پرورش" مي‌تواند بناي انقلاب را از حوادث بيشماري كه در مسير پرتلاطم جهاني قرار دارد، بيمه نمايد.

از ديگر رويدادهاي آگاه بخش و علم آفرين كشور، افتتاح بيست و چهارمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران به عنوان يك رويداد مهم فرهنگي بود كه اهالي علم و دانش خواهند توانست از خرمن اين بوستان بزرگ بهره‌هاي لازم را بگيرند، هر چند كه هنوز پس از گذشت 24 سال از برگزاري سالانه چنين نمايشگاهي، مديريت منسجم، مكان مناسب و امكانات لازم براي مردم و ناشران فراهم نشده است.

در اين هفته همچنين شاهد گراميداشت كارگران نمونه به مناسبت روز جهاني كارگر بوديم. بي‌ترديد كارگران يكي از مهم‌ترين طبقات مولد و پوياي جامعه محسوب مي‌شوند كه سالهاي سال حقوق اين قشر ناديده گرفته شده و پس از انقلاب نيز دولتمردان نتوانسته‌اند به لحاظ نظام دستمزدي، قراردادهاي حمايتي، بيمه‌هاي تامين اجتماعي و ساير وعده‌هايي كه به آنان داده‌اند جامه عمل بپوشانند لذا كارگران همواره براي كسب معاش و تامين آرامش روحي همواره‌ در تقلا بوده‌اند. اميد آنكه فارغ از عوالم شعار، شاهد برگزاري روز كارگري باشيم كه هيچ كارگري براي احقاق حق خود به پلاكارد متوسل نشود و صف بيكاران و متقاضيان كار از اين كه هست طويل‌تر نگردد و جويندگان كار براي بدست آوردن شغل حاضر نشوند به شرايط غيرعادلانه محيط‌هاي كار تن بدهند.

از جمله مناسبت‌هايي كه اين روزها در آن قرار داريم، ايام فاطميه است كه هفته آينده ملت ايران در سالروز شهادت ريحانه نبي مكرم اسلام و كوثر ولايت، حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام‌الله عليها به سوگ خواهد نشست؛ ايامي كه يادآور روزهاي پرسوز و گداز شهادت جگر گوشه پيامبر است كه زمانه چندان وفادار نماند و ايشان اندكي پس از رحلت پدرشان به جوار رحمت للعالمين شتافتند. هر چند بهار زندگاني ايشان با دوام نبود، اما آنچنان بهاري بود كه سايه پرثمر زندگاني شان تا دوام تاريخ بر سر بشريت گسترده گرديد.

يكي از ثمرات اين عمر شريف، خطابه‌ها و روايات گهربار آن صديقه معصومه است كه راه سعادت را به مسلمانان نشان مي‌دهد. ايشان در يكي از آن احاديث شريف، در مقام ارائه راه سعادت و تميز آن از شقاوت، مي‌فرمايند: "ان السعيد، كل السعيد، حق السعيد من احب عليا في حياته و مماته" به درستي كه كل سعادت و سعادت حقيقي از آن كسي است كه دوستدار و پيرو اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب در زمان حيات و يا در زمان پس از مرگش باشد. از اين رو اگر مسلمانان پس از رحلت پيامبر اسلام، فقط به همين يك حديث راهگشا عمل كرده بودند، امروز سعادتمند و يكپارچه بر جهانيان مباهات نموده و اينگونه در مصائب گرفتار نمي‌شدند.

در اين هفته موضوع پايان مهلت قانوني سرپرست وزارت راه و الزام دولت به معرفي وزير جديد از موضوعات مورد مناقشه پاستور و بهارستان بود كه دامنه آن به افكار عمومي نيز كشيده شد. رئيس مجلس در تذكري به دولت اعلام كرد از روز دوشنبه مهلت سرپرستي وزير مسكن بر وزارتخانه بدون وزير راه و ترابري به پايان رسيده و درصورتيكه دولت قصد دارد اين دو وزارتخانه را به هر علتي درهم ادغام كند، با توجه به تشكيل وزارتخانه جديد و شرح وظايف و سازمانده نو، بايد هم شرح وظايف و هم وزير اين وزارتخانه جديدالولاده به تصويب و تأييد مجلس برسد. اين درحاليست كه دولت معتقد است كه چنين الزامي وجود ندارد و وزير مسكن به عنوان وزير اين دو وزارتخانه مي‌تواند انجام وظيفه كند. اين كش و قوس و عدم تمكين دولت درحالي صورت مي‌پذيرد كه طبق قانون، دولت مي‌تواند با ارائه استفساريه به مجلس، نظر مجلس را در اين باره جويا شده و به آن عمل كند تا به اين وضعيت بي‌قانوني و بلاتكليفي كه به هيچ‌وجه به صلاح كشور نيست پايان دهد.

ماجراي عدم حضور 11 روزه رئيس‌جمهور در محل كار خود در رياست جمهوري نيز ظاهراً در اين هفته به پايان رسيد، هر چند هنوز هم در اين مورد ابهاماتي وجود دارد كه عدم شفافيت مواضع رئيس‌جمهور مي‌تواند به حاشيه‌ها و شايعات موجود در اين زمينه دامن بزند. البته بيان دو تذكر از سوي رهبر انقلاب در پايان دادن به اين ماجرا مؤثر واقع شد، يكي هشدار صريح رهبري مبني بر اينكه "هر جا كه رهبري احساس كند از مصلحت بزرگي غفلت مي‌شود، وارد خواهد شد" و تذكر دوم، جمله معترضه‌اي كه "هر اقدامي موجب خوشحالي دشمنان و ناراحتي دوستان شود، مذموم است". به نظر مي‌رسد ادامه برخي تحركات و فعل و انفعالات كه منجر به بازي در زمين دشمن مي‌شود، مي‌تواند پيامدهايي را براي دولت به دنبال داشته باشد. اخبار ضد و نقيض درباره شركت يا عدم شركت وزير اطلاعات در جلسه ديروز هيأت دولت نيز نشان دهنده ادامه اين ماجرا و حل نشدن آنست. قطعا اين وضعيت براي كشور قابل تحمل نيست و اين ماجرا هرچه زودتر بايد پايان يابد.

اما، در صحنه بين‌المللي مهمترين خبر هفته، كشته شدن اسامه بن لادن رهبر گروه القاعده توسط نيروهاي آمريكايي بود كه آنرا بايد به منزله پايان نمايش براي يكي ديگر از مهره‌هاي سوخته آمريكا دانست. قتل بن لادن اگر كه صحت داشته باشد مطمئناً يكي از اهداف عمده آن كاربرد انتخاباتي براي تيم حاكم بر كاخ سفيد مي‌باشد.
آنچنانكه اعلام شده است كوماندوهاي آمريكايي يكشنبه شب با چند فروند هليكوپتر به محل سكونت بن لادن واقع در منطقه‌اي در شهر اسلام آباد پاكستان حمله كرده و پس از درگيري مختصر، او را به قتل رسانده‌اند. براساس گزارش منابع آمريكايي در اين حمله علاوه بر بن لادن، يكي از همسران وي نيز كشته شده و تعدادي ديگر از اعضاي خانواده‌اش بازداشت شده‌اند. درباره قتل بن لادن، سئوال‌هاي زيادي وجود دارد و گزارش مقامات آمريكايي درباره نحوه قتل وي و سرنوشت جسدش پر از ابهام است.

همه مي‌دانند كه گروه بن لادن را خود آمريكائيها در دهه 1360 براي مقابله با ارتش سرخ در افغانستان به وجود آوردند و سالها با حمايت‌هاي مالي و لجستيكي آن را تقويت كرده و به يك تشكيلات شبه نظامي قدرتمند تبديل كردند.


قدس

«سياست آمريکا در شرق خاورميانه پس از بن لادن» عنوان يادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر نوذر شفيعي است كه در آن مي‌خوانيد:
کشته شدن «بن لادن» رهبر گروه القاعده از نگاه آمريکاييها برگ برنده‌اي است که مؤيد موفقيت سياستهاي نظامي آمريکا در افغانستان و توجيه کننده ضرورت ادامه حضور نيروهاي اين کشور در شرق خاورميانه براي مبارزه با ترورسيم و افراط گرايي است.

در شرايطي که روابط آمريکا با حکومت پاکستان در ماه‌هاي اخير دچار تنشهاي رو به تزايدي شده بود و استراتژي نظامي و امنيتي آمريکا در افغانستان رفته رفته نوک پيکان خود را طي بيش از يک سال گذشته متوجه مناطق قبايلي پاکستان و مبارزه با کلونيهاي جريانهاي افراط گرايي در اين مناطق و زير سايه سازمان اطلاعات ارتش پاکستان کرده بود، شکار بن لادن در نزديکي اسلام آباد پايتخت اين کشور، نشان داد تأکيدهاي مکرر دولت افغانستان درباره ريشه‌ها و آبشخور تروريسم در بيرون از مرزهاي اين کشور و حمايت آن از داخل پاکستان، با واقع گرايي همراه بوده است.

از اين رو، کشته شدن بن لادن و از ميان رفتن رهبر و بنيانگذار گروه القاعده در اين فضا تأثيرهاي مختلفي را بر فضاي حاکم بر روابط آمريکا با پاکستان وافغانستان بر جاي خواهد گذاشت، تأثيرهايي که اگر چه قابل توجه است، به دليل ماهيت مسأله تروريسم و افراط گرايي و ريشه‌هاي آن و نقش آمريکا در منطقه شرق خاورميانه، چندان راهبردي و کلان نخواهد بود. درباره اين رخداد بايد گفت، يکي از مهمترين خواسته‌هاي آمريکا از دولت پاکستان از زمان آغاز جنگ در افغانستان، همکاري اطلاعاتي و امنيتي در زمينه شناسايي و از ميان بردن سران گروه القاعده و طالبان و در رأس آن کشف محل اختفاي بن لادن بود.

تقريباً طي ده سال گذشته به نظر مي‌آيد، پاکستان به هر دليلي از همکاري لازم و کامل در اين زمينه با آمريکاييها سرباز زده است، در حالي که بسياري از تحليلگران امنيتي بر اين باور بودند که سازمان اطلاعات ارتش پاکستان به عنوان واحد پشتيباني و سازمانده گروه‌هاي سلفي و مرتبط با القاعده و طالبان، يکي از موانع اصلي در شناسايي و دستگيري رهبران اين گروه‌ها بوده است.

در هر حال، دو گزينه در اين باره وجود دارد؛ يا اينکه دولت پاکستان به واقع از محل اختفاي رهبر القاعده در خاک خود اطلاع نداشته که به باور برخي از کارشناسان در صورت صحت، اين مسأله ناشي از تسلط نداشتن دولت پاکستان بر سازمان اطلاعات ارتش اين کشور است و دوم، دولت پاکستان از محل بن لادن در اين سالها مطلع بوده و تمايل داشته همکاري براي دستگيري او را به قيمت بالاتري به آمريکاييها ارائه کند.

در هر حال، شناسايي و کشتن بن لادن از يک منظر مي‌تواند نکته مثبت از نگاه آمريکاييها در جلب همکاريهاي مؤثرتر پاکستانيها باشد، اما از نگاه ديگر، اين موضوع يک انتقاد جدي را نيز به پاکستان، اولاً از سوي دولت افغانستان و سپس آمريکاييها مطرح مي‌کند مبني بر اينکه چرا اسلام آباد در ده سال گذشته همکاريهاي لازم را براي کشف محل بن لادن نداشته و اطلاعات متناقض و گاه گمراه کننده را ارائه کرده است. اين وجه مسأله مي‌تواند سؤظنها و سؤتفاهمهاي جدي را از اين به بعد در روابط افغانستان و آمريکا با اسلام آباد به وجود آورد.

موضوع حايز توجه ديگر در اين واقعه، تأثير آن بر جنگ افغانستان و تحولات اين کشور است.

پرسش اصلي در اين زمينه اين است که آيا با از بين رفتن رهبر القاعده، تشکيلات و کارکردهاي سازماني آن هم از بين خواهد رفت؟

به گمان کارشناسان، اگر چه بن لادن رهبر معنوي و کاريزماتيک گروه القاعده بوده، کشته شدن او بدين معنا نيست که تشکيلات القاعده از هم خواهد پاشيد و ريشه‌هاي تروريسم در پاکستان، خواهد خشکيد.

برداشت غالب اين است که القاعده در کنار طالبان باقي خواهد ماند و رهبري جديدي را بر خواهد گزيد و حتي شايد باز هم از سوي پاکستان مخفيانه حمايت شود، اما دور از انتظار نيست که با مرگ بن لادن، انشقاقهاي بيشتري در جريان طالبان افغانستان بروز و اين جريان را بيش از پيش تضعيف کند، بويژه آنکه دولت افغانستان و آمريکاييها تمايل جدي دارند که هر چه بيشتر ميان طالبان و القاعده تمايز و تفکيک قايل شده و بخشهاي بيشتري از اين جريان را که عمدتاً ديدگاه‌ها و خواسته‌هاي داخلي، محلي و معيشتي دارند، به فرايند سياسي در داخل افغانستان جذب و در قدرت سهيم کنند.

يک پرسش و يا چالش ديگر در پس اين واقعه که محل مناقشه جدي در فضاي سياسي و روابط بين افغانستان و آمريکاست، موضوعيت ادامه حضور نيروهاي آمريکايي در افغانستان و ادامه جنگ در اين کشور است.


رسالت

«جنازه و سياست در آمريكا» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دكتر حشمت الله فلاحت پيشه است كه در آن مي‌خوانيد:
"آب و آتش" همواره محل دفن اسناد اطلاعاتي و امنيتي بوده‌اند. در يازدهم سپتامبرمعروف، جنازه ياران "بن لادن" در آتش هواپيماها و برج‌هاي دوقلو سوخت و اكنون جنازه او به عنوان سند اصلي يكي از بزرگترين تباني‌هاي تروريستي تاريخ، خوراك كوسه‌هاي دريا شده است.

از آن آتش تا اين آب، ده‌ها هزار انسان كشته و معلول شدند، پايگاه‌هاي نظامي تازه‌اي به منطقه حساس خاورميانه و شبه قاره هند تحميل گرديد، صدها ميليارد دلار اسلحه به فروش رفت، سكته بزرگ ديگري در راه توسعه كشورهاي اسلامي به وجود آمد، اما تروريسم سرزنده تر ومسلح‌تر گرديد. كشت و فروش مواد مخدر سي برابر شد. سياستمداران مرعوب جهان عرب وابسته‌تر شدند و در نمايش هاليوودي آمريكايي‌ها بالاخره مشخص نشد كه چرا همه چيز قرباني يك تباني بزرگ گرديد و جالب اينكه طيف كنوني سياستمداران آن كشور جنازه "هيولاي تروريست" را به "فرشته نجات" خود در انتخابات رياست جمهوري آينده تبديل كرده‌اند.

اين بازي مصداقي ديگر از روشنفكري سال 1969 ميلادي "سي. رايت. ميلز" در قبال دموكراسي آمريكايي است. بيش از چهل سال پيش او در كتابي با عنوان "نخبگان قدرت" پس پرده سياست و حكومت ايالات متحده را منافع مشترك عده‌اي سياستمدار حرفه‌اي، نظاميان و صاحبان بنگاه‌هاي عظيم ساخت و صادرات اسلحه مي‌داند كه حتي فراتر از منافع سياسي دو حزب اصلي دموكرات و جمهوريخواه عمل مي‌نمايد. اعضاي اين مثلث قدرت حداكثر 2000 نفر هستند كه به صورت خاندان‌هاي موروثي در تاريخ سياسي آن كشور حضور دارند.

جالب اينكه ده سال پيش همزمان با دور تازه لشكركشي آمريكا به خاورميانه و افغانستان، كتاب ميلز تجديد چاپ شد و محل نقد و تاكيدات زياد قرار گرفت. بر اساس ادله اين كتاب، جمع نخبگان آمريكايي براي پيگيري منافع خود، حتي به دموكراسي و انتخابات نيز نگاه ابزاري دارند.

"جنگ تمدن‌ها" حاصل توافق و تباني مثلث قدرت آمريكا براي تداوم ابر قدرتي در دوران بعد از جنگ سرد بود.

زيربناي تئوريك و آماده سازي رواني جنگ تمدن‌ها با دنياي اسلام در دهه 1990 ميلادي شكل گرفت و يك دهه بعد در ابتداي دهه 2000 ميلادي جنگ آغاز شد. بهانه اين جنگ نيز بن لادن و ياران او بودند كه كمك كردند آمريكايي‌ها تروريسم ادعايي خود را در دنياي اسلام مصداق يابي نمايند.

در آن زمان جرج بوش دوم اعلام كرد تروريست‌ها در 60 كشور جهان منافع آمريكا را تهديد مي‌كنند. در واقع او در تدارك يك جنگ بي‌پايان بود كه هر پيروزي آن مي‌توانست يك دور انتخابات را براي جمهوريخواهان تضمين نمايد.

به عنوان گام اول، بعد از افغانستان، ايران، عراق و كره شمالي به عنوان مثلث شرارت معرفي شدند. قرار بود بوش بعد از پيروزي و استقرار در عراق و افغانستان در دوره دوم حكومت خود به ايران حمله كند. اما عمر حكومت او نه تنها به 60 كشور بلكه به سه كشور نيز نرسيد. خيلي زود آمريكايي‌ها مشروعيت جنگ عليه تروريسم را زير سئوال بردند و اوباما با شعار تغيير روي كار آمد.

رئيس‌جمهور جديد رسما اعلام كرد كه محور جنگ عليه تروريسم را به مرزهاي افغانستان در پاكستان منتقل مي‌نمايد. لذا نظامياني كه طبق موافقت‌نامه پايان اشغال عراق از اين كشور خارج مي‌شدند به جمع نظاميان افغانستان پيوستند و حملات روزانه به خاك افغانستان و پاكستان در دستور كار قرار گرفت.

چندين هزار زن و مرد و كودك از ميان غير نظاميان قرباني حملات اوباما در منطقه عملياتي جديد به شمار مي‌روند و در شرايطي كه دنيا بن لادن را فراموش كرده بود خبر چند روز پيش رئيس‌جمهور آمريكا او را زنده كرد. دور از واقعيت نيست كه بن لادن را چند ماه پيش كشته باشند، اما جنازه او را به مهمترين پوستر تبليغاتي بعد از اعلام كانديداتوري اوباما براي دور دوم انتخابات رياست جمهوري تبديل كردند. جشن و پايكوبي آمريكايي‌ها، تقويت ارزش دلار، افزايش قيمت سهام و ارتقاي بورس و... آثار ملموس يك خبر سياسي بود تا بيشترين استفاده سياسي- اقتصادي از جنازه‌‌اي صورت گيرد كه زنده و مرده‌اش براي بنگاه‌هاي عظيم توليد و تجارت آمريكا سود آور بود.

محو جنازه بن لادن، همچون ديگر عمليات‌هاي اطلاعاتي- امنيتي آمريكايي‌ها سئوالات زيادي را در اذهان باقي گذاشت. اگر بن لادن چند ماه در تور اطلاعاتي قرار داشت چرا او را زنده دستگير نكردند؟ چرا جسدش را در معرض واكاوي پرسشگران قرار ندادند؟ القاعده و طالبان "خوب" كه آمريكا را در اين شكار بزرگ همراه كردند، چه امتيازاتي را از اين قدرت طلب مي‌كنند؟ كار ويژه آينده القاعده و طالبان "بد" چيست؟ و سرانجام اينكه اگر آمريكا به خونخواه 11 سپتامبر و براي انتقام گيري از بن لادن به شبه قاره و خاورميانه لشكر كشي كرده بود، اكنون بايد تغيير راهبرد دهد. در غير اين صورت مشروعيت حضور نظامي آن در دنيا و درون ايالات متحده زير سئوال خواهد رفت.

نگاه به نتايج جنگ عليه ترور نشان مي‌دهد كه تروريسم تنها بهانه‌اي براي تداوم استفاده آمريكايي‌ها از ابزار نظامي براي حفظ شرايط ابر قدرتي خود بوده است. در واقع بوش و اوباما تابع گزارش راهبردي يكصد استراتژيست آمريكايي در انتهاي دهه 1990 ميلادي هستند كه علت ركود قدرت دوران كلينتون را دوري آمريكا از ابزارهاي نظامي خود معرفي كرده بودند. آن گروه استراتژيست با نقد راهبرد نرم كلينتون توصيه كردند: چون توان برتر فناوري نظامي عامل مقهور شدن بلوك شرق در مقابل آمريكا بود، دولت‌هاي آينده بايد ضمن استفاده از ديگر ابزارها بويژه ابزارهاي فرهنگي، هيچ گاه سياست خارجي بدون جنگ را تصور ننمايند. به نظر آنها آمريكا حتي اگر دشمن نداشته باشد، بايد دشمن بسازد.

 
مردم سالاري

«نگاه به حوزه کتاب واهميت نمايشگاه کتاب» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم محمدحسين روانبخش است كه در آن مي‌خوانيد:
نمايشگاه بين المللي کتاب تهران اگرچه اتفاق فرهنگي مبارکي است اما بايد اذعان کرد آن طور که تبليغ مي‌شود اتفاق خيلي بزرگي نيست. اينکه در روزهاي معدودي، افراد زيادي با انگيزه‌هاي مختلف از اين نمايشگاه ديدن مي‌کنند نبايد باعث اين توهم شود که اين نمايشگاه تاثير عميقي برفرهنگ کتاب و کتابخواني کشور دارد. در واقع بايد اين نمايشگاه را در کنار مجموعه اتفاقات فرهنگي و وضعيت جاري کتاب مورد بررسي قرار داد و درباره ميزان اهميت و تاثيرگذاري آن قضاوت کرد.

متاسفانه آمارهايي که در بخش کتاب وجود دارد آمارهاي دلگرم کننده‌اي نيست و به نظر مي‌رسد اين آمارها در سال‌هاي اخير کم و کمتر هم شده است. سرانه مطالعه کتاب در ايران بنا به آمار رسمي کمتر از 20 دقيقه است و اين فاجعه‌اي فرهنگي است که البته هيچ اقدام قابل ذکري براي رفع اين معضل صورت نگرفته است. اين موضوع را مي‌توان از تيراژ کتابها هم فهميد.

وقتي تيراژ کتاب در ايران به هزار يا پانصد نسخه مي‌ رسد معلوم است که سرانه مطالعه کتاب حتي از آنچه اعلا م شده هم کمتر است. شايد در اين خصوص گفته شود که بعضي کتابها در اين سالها به چاپ‌هاي متعدد رسيده است (که حرف درستي است) اما گاه عدم تحليل درست از اين موضوع ما را به نتيجه اشتباه مي‌کشاند. بايد توجه داشت که در وهله اول تيراژ کتاب‌هاي مرجع مورد تحليل قرار گيرد و براساس آن ميزان تاثيرگذاري و ارزشمندي افزايش تيراژ‌ها مشخص شود، نه اينکه کتاب‌هاي کمک آموزشي و خاطره و رمان‌هاي عاشقانه(با ميزان ارزش‌هاي مختلف) را در کنار هم قرار داده و نتيجه‌اي عجيب بگيريم، در حالي که واقعيت چيزي جز اين است.

نمايشگاه کتاب هم البته چنين وضعيتي دارد. بررسي اينکه چه کساني و با چه انگيزه‌اي در نمايشگاه حضور پيدا مي‌کنند مي‌تواند به ما در تحليل ميزان تاثيرگذاري آن کمک کند، ضمن اينکه در کنار همه اين موضوعات دغدغه‌ها و مشکلا تي که روز به روز بيشتر دامان ناشران آثار فاخر و مرجع را مي‌گيرد نيز بايد بررسي کرد و نبايد دل خوش داشت که تعداد ناشران بيشتر شده يا تعداد نمادين کتاب‌هاي چاپ شده يا به عبارت بهتر «کتاب سازي» بيشتر شده است.

در کنار همه اين موضوعات، توجه به اين موضوع هم بدنيست که همه اتفاقات مهم در حوزه کتاب در يک سال فقط و فقط به همين نمايشگاه محدود شده است و با بزرگنمايي دستاوردهاي اين نمايشگاه، مسوولا ن خود را توجيه مي‌کنند و ديگر هيچ اتفاقي در اين حوزه نمي‌افتد; اگر چه بايد گفت هر تصميم گيري و سياست گذاري در اين حوزه بايد از طرف متخصصان اين حوزه صورت گيرد که بعضا به حاشيه رفته‌اند و بدين صورت اگر هم قرار باشد تصميمي گرفته شود، اميد چنداني به تاثيرگذاري آن نيست.


تهران امروز

«بازي با قانون، چرا؟» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسين سليمي است كه در آن مي‌خوانيد:
تاكيد دوباره مسئولان دولتي مبني بر اينكه نيازي به معرفي وزير راه به مجلس براي گرفتن راي اعتماد نيست در كنار اصراري كه مجلسيان براي معرفي وزير دارند، گره حقوقي را در نوع رابطه دولت و مجلس به خاطر تفسير كاملا متفاوتي كه دولت از قوانين مصوب مجلس انجام داده، به وجود آورده است.

به اين معنا كه دولت بر اساس احكام برنامه پنجم ملزم شده است كه تعداد وزارتخانه‌ها را از عدد 21 به عدد 17 برساند و اكنون دولت معتقد است چون در راستاي اين قانون دو وزارتخانه راه و مسكن را با يكديگر ادغام كرده است لذا براي وزارت راه كه در روز 12 اسفند ماه با راي عدم اعتماد مجلس از كار بركنار شد، نيست و از سوي ديگر چون نيكزاد وزيري است كه براي وزارت مسكن راي اعتماد مجلس را دارد، لذا نيازي نيست تا براي وزارتخانه تازه تاسيس شده دوباره از مجلس راي اعتماد بگيرد.

تفسير ياد شده كه در نوع خود از شاذترين تفسيرهايي است كه يك دولت مي‌تواند از قوانين مصوب مجلس به عمل بياورد، مي‌رود تا به مشكلي دوباره در روابط حقوقي قواي مقننه و مجريه منجر شود.

چرا كه مجلسيان معتقدند بر اساس احكام برنامه پنجم دولت تنها پس از اخذ مجوز از مجلس است كه مي‌تواند براي ادغام وزارتخانه‌ها اقدام كند و وزير جديدي هم كه در راس اين وزارتخانه قرار مي‌گيرد، ضرورتا و ناچار از گرفتن راي اعتماد از مجلس است حتي اگر اين وزير در حال حاضر هم در راس وزارتخانه‌اي قرار داشته باشد، اين مجوزي براي بر عهده گرفتن تصدي وزارتخانه‌هاي ادغام شده نيست.

نگاه به استدلال‌هاي دولتيان و مجلسيان نشان مي‌دهد كه كفه ترازو به نفع مجلس است و در واقع دلايل مجلسيان از بينات حقوقي و قانوني روشن برخوردار است و متاسفانه چاره‌اي نداريم مگر اينكه عملكرد دولت در اين موضوع را فاقد وجاهت قانوني و حتي نوعي لجاجت بي حاصل و تفسير عجيب و غريب از قانون بدانيم.

ه دلايل زير استنادات دولت براي عدم معرفي وزير مردود است و در عوض مجلسيان در اين مورد از موضع قانوني درستي سخن به ميان آورده‌اند. اول اينكه وقتي دو وزارتخانه جديد با يكديگر ادغام مي‌شوند در واقع وظايف و اختياراتي كه اين وزارتخانه‌ها داشته‌اند، متمركز شده و بعد از ادغام در دست يك نفر متمركز مي‌شود. اگر اين يك نفر از وزراي فعلي كابينه باشد اين دليلي بر بي نيازي وزير براي راي اعتماد نيست. چرا كه راي اعتمادي كه مجلس به وزير داده است در حوزه وظايف و اختيارت مشخصي است و وقتي قرار است وظايف و اختيارات وزير در حد دو وزارتخانه گسترده شود، منطقا هم بايد نظر موافق مجلس را اخذ كند چرا كه ممكن است مجلس فرد ياد شده را حائز شرايط لازم براي مديريت وزارتخانه گسترده تري نداند. اين حق قانوني مجلس است كه بداند در راس وزارتخانه جديد چه كسي و با چه توانايي‌هايي قرار مي‌گيرد. سوابق گذشته هم نشان مي‌دهد كه وقتي وزارتخانه‌ها در يكديگر ادغام مي‌شدند، وزير جديد از مجلس راي اعتماد مي‌گرفت.

دوم اينكه اساسا تا مجلس با ادغام وزارتخانه‌ها موافقت نكند، صرف اعلام دولت مبني بر اينكه فلان وزارتخانه با كدام وزارتخانه ادغام شده است، وجاهت قانوني ندارد و نشان از نوعي شانه خالي كردن دولت از اجراي صحيح قوانين است.


آفرينش

«بهار کتاب درخزان خوانندگان» عنوان سرمقاله‌ روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد:
بيست وچهارمين نمايشگاه بين المللي کتاب تهران همچون سال‌هاي گذشته در ارديبهشت ماه آغاز به کار کرد. شروع بکار بزرگ ترين رويداد فرهنگي خاورميانه در حالي صورت مي‌گيرد که در چند سال اخير مشکلات بسياري براي طيف مرتبط با کتاب به وجود آمده است.

از ندادن مجوز به ناشران و تعليق درآوردن حق چاپ آنها، گراني بيش از اندازه کتاب براي خوانندگان و در دسترس نبودن برخي کتب، و از اين دست مشکلات گريبان هسته اصلي شکل دهنده کمال و سعادت جامعه را گرفته است که تبعات بسيار سنگيني براي جامعه خواهد داشت. عدم فراهم بودن زمينه براي گرفتن مجوز چاپ و يا نوبت‌هاي طولاني براي به چاپ رسيدن مطالب نويسندگان و همچنين افزايش قيمت کاغذ و سير سعودي قيمت کتاب، همه و همه کاهش ميزان مطالعه و ميل به کتاب خواني را در جامعه ترويج مي‌کند.

بر اساس آمارها ميزان سرانه مطالعه در کشور کمتراز18 دقيقه در روز مي‌باشد که با توجه به نزديکي به مراکز استان‌ها و شهرهاي بزرگ اندکي کم وزياد مي‌شود. اين آمار در مقابل جوامع اروپايي و حتي آسيايي بسيار پايين مي‌باشد. ميزان سرانه مطالعه به طور ميانگين در دنيا 45 دقيقه در روز است.

سرانه بالاي مطالعه در كشورهاي توسعه يافته‌اي نظير ژاپن با سرانه 90 دقيقه مطالعه در روز يا انگليس با حدود 55 دقيقه در روز نشان از اهميت فراوان به مسئله کتاب و کتاب خواني در اين كشورها مي‌باشد. آنچه موجب رشد وتوسعه انساني در کشورهاي توسعه يافته گرديده اهميت مطالعه و دانش آموختگي مي‌باشد. قصد زير سئوال بردن نمايشگاه‌هاي کتاب در کشورمان را نداريم و از برگزار کنندگان آنها قدرداني مي‌کنيم که لااقل هرز گاه يک تنفس مصنوعي به پيکر فرهنگ کتاب خواني در کشور مي‌دمد.

اما بايد به اين نکته اشاره کنيم که برگزاري نمايشگاه‌ها بدون فراهم کردن زمينه براي ارتقاي فرهنگ کتاب خواني امري غيرمفيد به نظر مي‌رسد. کاهش ميزان سرانه مطالعه در کشور نشان از آماده نبودن بستر براي ترويج فرهنگ کتاب و کتاب خواني مي‌باشد. کاهش تقاضا براي کتاب آن هم به علت بالابودن قيمت آن و يا عدم موضوعات جالب براي مخاطبان همگي نشان از عدم اهتمام کافي به روند سلسله وار توليد کتاب مي‌باشد. چاپ و انتشار کتاب‌هاي بي محتوا و غير جذاب باعث کاهش ميل افراد به مطالعه مي‌شود.

متاسفانه با مشاهده در فروشگاه‌هاي کتاب مي‌بينيم که خوانندگان بعضا به علت نبودن موضوعات مورد علاقه شان با دست خالي بر مي‌گردند و يا با داغ شدن بازار کتاب‌هاي فال بيني و طالع بيني ذائقه خوانندگان به سمت مطالب غيرمفيد و سازنده تغيير مي‌کند. امروزه با توجه به موقعيتي که در جهان حاکم است هر کشوري که بتواند ميزان فهم و دانش مردم را بالا ببرد پيروز و مستعد پيشرفت مي‌باشد. اين امر قابل دست يابي نيست مگر آنکه مسولان کشور فکري جدي براي حل معضلات کتاب و خوانندگان آن بکنند.


حمايت

«کوثر قرآن» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم سيد محمد مهدي موسوي‏ است كه در آن مي‌خوانيد:
 ‏حضرت فاطمه(س) از همان دوران طفوليت همه تلاش خود را در راستاي حمايت و پشتيباني روحي و فکري از پيامبر(ص) به کار برد و در سخت‏ترين و سهمگين‏ترين دوران رسالت به ياري‏پدر شتافت، آن گونه که به گواه تاريخ با گفتار و کردار مهربانانه خويش که اوج تعهّد و مسئوليّت پذيري او را دربرابر مقام رسالت به تصوير مي‏کشيد، غصه‏ها و رنج‌هاي ناشي از بي حرمتي و آزار قريش را از دل پيامبر(ص) مي‏زدود. اين جاست که آدمي متوجه مي‌شود که چرا رسول خدا (ص) به دختر خردسال خويش لقب "امّ ابيها" را داد. ‏

مقام معظم رهبري در يکي از بيانات خويش در سال 77 به نکته بسيار زيبا و درس آموزي در همين باره اشاره مي‌کنند و مي‌فرمايند:" فاطمه زهرا(س) مثل يک مادر، مثل يک مشاور، مثل يک پرستار براي پيامبر(ص) بوده‏است، آن جا بوده که گفتند فاطمه "امّ ابيها"، مادر پدرش است... اين احساس مسئوليت است. آيا اين نمي‏تواند براي يک جوان الگو باشد که نسبت به مسائل پيراموني خودش زود احساس مسئوليت کند، زود احساس نشاط کند؟ آن سرمايه عظيم نشاطي که در وجود او هست، اينها را خرج کند، براي اين که غبار کدورت و غم را از چهره پدري که حالا حدود مثلا پنجاه سال از سنش مي‏گذشته و تقريبا پير مردي شده است، پاک کند. " ‏

حضرت زهرا(س) همچنين در محيط بيرون خانه نيز مراقب پدر گرامي‏اش بود و او را به انحاي مختلف در جريان‏توطئه‏هاي مشرکان قرار مي‏داد. ‏

روزي ديد جمعي از قريش در مسجدالحرام نشسته و براي کشتن رسول خدا(ص) نقشه مي‏کشند. بلافاصله با چشماني اشکبار به خانه بازگشت و پدر را از توطئه دشمنان آگاه ساخت. ‏

با هجرت رسول خدا(ص) به مدينه و شروع مرحله جديدي از نهضت اسلامي، مسئوليت‏فاطمه(س) نيز سنگين‏تر و طبعا ابعاد آن نيز گسترده‏تر شد. اقدامات حمايتي او از رسول خدا(ص) و حضورش در عرصه‏هاي اجتماعي و حتي نظامي، همرزمي او با علي در سنگر خانواده، تلاشها و مجاهدتهاي متعهدانه و بصيرت افزاي او پس از رحلت پيامبر(ص) به حدي‏چشمگير بود که علي(ع) با الهام از سخن رسول خدا(ص) او را يکي از دو رکن مهم درحيات اسلامي خويش معرفي کرد. آن جا که پس از وفات بزرگترين ياورش فرمود: "اين‏همان رکن دوم است که رسول خدا(ص) فرمود [و من امروز آن را از دست دادم]. پيامبر(ص) رکن اول حيات علوي بود و فاطمه(س) رکن دوم آن" ‏

آن بزرگ بانوي اسلام در هر موقعيتي به مسئوليت اله خويش توجه داشت و با همه توان در ايفاي آن مي‏کوشيد. در حقيقت سيده زنان عالم در برابر همه مسائل پيراموني خويش احساس مسئوليت ‏مي‏کرد، به گونه‌اي که هيچ گاه اشتغال به مسئوليتي او را از ايفاي مسئوليت‏هاي ديگر باز نمي‏داشت. اين‏گونه نبود که عبادت و مراجعاتش او را از اداره منزل باز دارد، يا اين که رسيدگي به همسر و فرزندانش مانع اهتمام وي به مسائل تربيتي، سازندگي و مبارزاتي گردد.
 
 
دنياي اقتصاد

«ضرورت تامل بيشتر» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكتر سيداحمد ميرمطهري است كه در آن مي‌خوانيد:
تغييرات نرخ رشد شاخص بورس كه سال 87 نسبت به سال قبل روندي منفي داشت، در سال 88 نسبت به سال قبل رشدي4/57 درصدي داشته و در سال 89 نيز نسبت به سال قبل 8/85 درصد رشد مي‌كند.

يعني دو سال كاملا استثنايي! همين شتاب در فروردين سال جاري نيز با شدت تمام دنبال مي‌شود. بايد از متصديان بازار سوال كرد آيا واقعا اين رشدها با شاخص‌هاي كلان اقتصاد كشور هماهنگي و همخواني دارد؟ آن هم در شرايطي كه همه اقتصاد كشور با اجراي طرح تحول اقتصادي و بسته پولي بانك مركزي سعي در تطبيق خود دارد؟ در 30 روزه فروردين كه در عمل نيمي از آن تعطيل بوده، اين رشد غيرعادي در بازار چگونه توجيه مي‌شود؟

آيا تحولي در اقتصاد كشور يا در شركت‌هاي پذيرفته شده رخ داده است؟ در خبرها آمده كه سقوط شاخص در ارديبهشت ماه در حدي بوده است كه بازار به شرايط هفته اول فروردين برگشته و نرخ بازده از 14 درصد به 6 درصد تنزل كرده است؛ ناظران بازار اگر براي افزايش اوليه توجيه ندارند، اين برگشت روند بازار را چگونه تفسير مي‌كنند؟

البته مي‌توان پاسخ‌هاي ساده‌اي براي هر كاهش يا افزايشي پيدا كرد و بر صحت آن اصرار ورزيد، اما نكته اين است كه طي سال‌هاي اخير بارها و بارها با روند صعودي در قيمت‌ها و شاخص‌هاي بازار مواجه بوده‌ايم و متاسفانه اين موج‌ها عمدتا به بسترهاي سوداگري و شكل‌گيري حباب‌هاي قيمت‌ منجر شده‌اند و شاهد فرآيندهاي نوسان‌گيري و حضورهاي كوتاه‌مدت مقطعي برخي سرمايه‌گذاران در بازار بوده‌ايم.

در شرايطي كه امكانات بازارپول براي تامين توسعه اقتصادي محدود است و امكانات بازار سرمايه راهكار غلبه بر تورم ركودي در اقتصاد كشور است، چرا متصديان بازار در حفظ اعتماد مردم و سرمايه‌گذاران و فعالان بورس كه به زحمت به دست مي‌آيد، به جد نمي‌كوشند؟‌ آيا نبايد تامل بيشتري داشت؟


جهان صنعت

«چه کسی پاسخگوست‌» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم مریم باستانی‌ است كه در آن مي‌خوانيد:
دولت دیروز در اقدامی تعجب‌برانگیز وزارت رفاه و تامین اجتماعی را با وزارت کار و امور اجتماعی ادغام کرد. اگرچه حاصل مصوبه دیروز دولت ادغام چهار وزارتخانه بود اما ادغام دو وزارتخانه یادشده بسیار تامل‌برانگیز بود به این دلیل که وزارت رفاه و تامین اجتماعی یکی از وزارتخانه‌های تازه تاسیس است که از سن تشکیل آن حدود هشت سال می‌گذرد.

این وزارتخانه قرار بود ساختار اجرایی به منظور برخورداری عادلانه ایرانیان و همه کسانی که در پهنه جغرافیایی ایران زندگی می‌کنند، فراهم کند، به‌گونه‌ای که هر کسی امکان دریافت خدمات مربوط را به فراخور شرایط اجتماعی و اقتصادی خود از نظام رفاه و تامین اجتماعی داشته باشد.

در اهداف اولیه تاسیس این وزارتخانه، ارتقای فرآیند سیاست‌گذاری در حوزه رفاه و تامین اجتماعی، ساماندهی تشکیلاتی ساختار ارایه حوزه وزارت رفاه و تامین اجتماعی، استقرار نظام جامع اطلاعات حوزه رفاه و تامین اجتماعی، گسترش و نهادینه کردن مشارکت بخش غیردولتی در حوزه رفاه و تامین اجتماعی و البته هدفمندکردن یارانه‌ها به چشم می‌خورد. این وزارتخانه قرار بود با تجمیع همه نهادهای خدماتی، حمایتی و بیمه‌گر به مفهوم واقعی رفاه را برای مردم به ارمغان بیاورد اما هشت سال بعد از تاسیس محکوم به ادغام می‌شود؛ آن هم با وزارت کار! وزارتخانه‌ای که خود وظایف دیگری دارد.

 به نظر می‌رسد ادغام این دو وزارتخانه امری شتابزده است به این دلیل که اگر وزارت رفاه نتوانسته اسباب رفاه تمام مردم ایران را فراهم کند، این ناکامی در اجراست.

مگر می‌شود با پاک کردن صورت مساله به پاسخ رسید؟ ادغام این وزارتخانه با وزارت کار و امور اجتماعی که درگیر مشکلات بسیاری با کارگران و کارفرمایان است و هر سال با موج جدیدی از تقاضای کار مواجه می‌شود، چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟ مگر ممکن است یک وزارتخانه هم به دنبال اشتغالزایی باشد و هم رفاه؟ از آنسو وقتی دولت وزارت صنایع و معادن را با وزارت بازرگانی ادغام می‌کند، اقتصادی که این روزها با رکود مواجه بوده و محوریت اقتصاد آن واردات است، چه کسی جوابگوی اشتغال خواهد بود؟
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر