بازدید 7885

آشكارگر بداهت زندگي روزمره: به احترام عباس كيارستمي

محسن آزموده
کد خبر: ۶۰۵۰۷۲
تاریخ انتشار: ۲۱ تير ۱۳۹۵ - ۱۵:۲۴ 11 July 2016
 درباره رابطه سينما و فلسفه بسيار سخن گفته‌اند و مطالعات بسياري صورت گرفته است. مثل اينكه برخي فيلمسازان از مضامين فلسفي به صورت صريح و آشكار يا پنهان و مضمر در خلق آثارشان بهره مي‌گيرند، يا اينكه برخي منتقدين به تاويل و تفسيرهاي فلسفي از فيلم‌ها خطر مي‌كنند و... يك نوع ارتباط جدي‌تر نيز مي‌توان ميان فلسفه و فيلم يافت و آن زماني است كه يك فيلمساز با خلق نوعي نگاه تازه به هستي، امكانات تازه‌اي براي بحث فلسفي مي‌گشايد. در واقع بسياري از بزرگان سينما همچون برگمان و تاركوفسكي و برسون و دراير و... شايد در آثارشان صراحتا بحثي فلسفي را مطرح نكنند يا اصلا در فيلم‌هاي‌شان اشاره‌اي به فلسفه نباشد، اما فيلم‌هاي اين سينماگران بزرگ عميقا فلسفي هستند، از آن جهت كه در آثارشان افقي تازه به هستي و جهان را مي‌گشايند و امكان‌هاي تازه‌اي براي بحث فلسفي را فراهم مي‌سازند. 

 عباس كيارستمي (١٣١٩-١٣٩٥.خ) فيلمساز مولف ايراني بدون ترديد يكي از اين هنرمندان اصيل است كه در آثار متعدد و پرشمارش گشايش‌هاي نويني به هستي را ممكن مي‌كند، نكته‌اي كه متاسفانه منتقدان ايراني بسيار دير متوجه آن شدند، چرا كه تحت برچسب «سينماي جشنواره‌اي» كه هم از سوي منتقدان چپ‌گرا و هم از سوي برخي منتقدان رسمي به آثار او اطلاق مي‌شد، در نيافتند كيارستمي سينماگر مولف و اصيلي است كه همتراز فيلمسازاني چون كوراساوا و گدار و هانكه امكان‌هاي جديدي براي فهم جهان خلق مي‌كند. نكته‌اي كه از نگاه دقيق و ريز بين ژان لوك نانسي (١٩٤٠- م.) فيلسوف پديدارشناس فرانسوي ناديده نماند. نانسي در سال ٢٠٠١ ميلادي كتابي كوچك درباره سينماي كيارستمي با عنوان بداهت فيلم (The evidence of film) منتشر كرد و در آن با تاكيد بر برخي از آثار اساسي كيارستمي چون زندگي و ديگر هيچ (١٣٧٠ خ.) رويكردي نوين به آثار اين سينماگر را گشود و امكانات جديدي را كه سينماي كيارستمي براي فهم جهان و هستي فراهم كرده را آشكار كرد. باقر پرهام اين كتاب را به فارسي ترجمه كرده است (نشر ايوژوارت پاريس) اما متاسفانه اين اثر در ايران منتشر نشده است. در هر صورت خلاصه كردن يا تشريح كار نانسي در اين يادداشت كوچك نه ممكن است و نه مطلوب. متاسفانه در اين زمينه در فارسي بسيار كم كار شده و يكي از معدود كارها، پايان‌نامه‌اي است كه منوچهر دين پرست روزنامه‌نگار و فارغ‌التحصيل فلسفه در سال ١٣٩٢ در دوره كارشناسي ارشد فلسفه نگاشت و مقاله‌اي بر اساس آن تحت عنوان «تاويل‌هاي فلسفي از سينماي كيارستمي با تاكيد بر آراء ژان لوك نانسي» در دو فصلنامه «مطالعات بين رشته‌اي رسانه و فرهنگ» (دوره ٤، شماره ١، تابستان ١٣٩٣. خ) منتشر شد.  اگر تنها بخواهيم بر نكته‌اي كوچك از آنچه نانسي مي‌خواهد در سينماي كيارستمي برجسته كند، بپردازيم، مي‌توانيم به مفهوم بداهت اشاره كنيم. بداهت (evidence) مفهومي مركزي در سنت پديدارشناسي در فلسفه است و خيلي‌خيلي ساده به معناي آشكارگي و سادگي و دم دستي بودن است. 

امر بديهي، امر آشكار است، امري كه خود را بدون هيچ واسطه‌اي بر ما نمايان مي‌كند، بي‌پيرايه، بي‌مانع و رادع و بدون هيچ پيچيدگي و دردسري. از قضا امر بديهي به دليل همين آشكارگي و دم دستي بودنش معمولا ديده نمي‌شود و كسي به آن توجه نمي‌كند. براي مثال كسي متوجه دستگيره در نمي‌شود، در حالي كه اگر در دستگيره نداشته باشد، نمي‌توان آن را گشود و به داخل خانه رفت! كيارستمي آشكارگر همين بداهت‌هاي روزمره است، اموري به‌شدت شفاف و ناپيدا كه تا زماني كه كسي ما را متوجه آنها و حضورشان نكرده، از فرط پيدايي آنها را نمي‌بينيم.

سكانسي در فيلم كمتر ديده شده و بسيار ارزشمند كيارستمي يعني گزارش (١٣٥٦ .خ) هست كه در آن شخصيت اول فيلم (محمد فيروزكوهي با بازي كوروش افشارپناه) در خلال داستان گذرش به يك ساندويچي مي‌افتد. او سخت درگير گرفتاري‌هاي ريز و درشتي است كه از همه سو به سويش هجوم آورده، در كارش بي‌خود و بي‌جهت دچار تنزل شغلي شده و تحقير شده، صاحبخانه برايش احضاريه از دادگاه فرستاده، با همسرش به سختي دعوا كرده و... در ساندويچي اما بي‌توجه به همه اينها، گفت‌وگويي ميان پيرمرد مغازه‌دار و ساير مشتري‌ها در گرفته، اتفاقي كه هميشه رخ مي‌دهد، در يك تاكسي، در يك آرايشگاه، در صف نان و... ما نمي‌دانيم در كله محمد فيروزكوهي چه مي‌گذرد، آيا اصلا متوجه آن بحث و گفت‌وگوي شيرين و جذاب و خنده‌دار (حتي) در ساندويچي هست يا اينكه درگير مشكلات شخصي‌اش است، اما كيارستمي ما را متوجه آن گفت‌وگو مي‌كند. او لحظاتي دوربين را از محمد فيروزكوهي بر مي‌گيرد و به گفت‌وگوي آدم‌هاي داخل ساندويچي معطوف مي‌شود. 

در واقع كيارستمي زمينه‌اي را كه داستان اصلي يعني داستان زندگي محمد فيروكوهي كارمند جزء دارايي (آيا واقعا داستان زندگي محمد فيروزكوهي داستان اصلي است؟!) بر آن گزارش مي‌شود را برجسته مي‌كند و از حاشيه آگاهي به مركز آن مي‌آورد. او نشان مي‌دهد كه با وجود همه مشكلات محمد فيروزكوهي، زندگي جريان دارد، آرام و ساكت، بيرون از سر قهرمان فيلم و از قضا اگر اين زمينه نباشد، اصل داستان نيز غيرممكن مي‌شود، هم به لحاظ هستي شناختي و هم از منظر معرفت شناختي. كيارستمي آشكارگر بداهت زندگي روزمره است، همچنان كه سهراب شهيد ثالث چنان بود، با اين تفاوت اساسي و جدي كه نگاه او خوش‌باشانه، خيام‌گون و شادخوارانه است و اميدي اين جهاني به انسان و زندگي را آشكار مي‌كند.

تور تابستان ۱۴۰۳
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# حمله به کنسولگری ایران در سوریه # جهش تولید با مشارکت مردم # اسرائیل # حمله ایران به اسرائیل