سوگیریهای سیاست منطقهای پاکستان در دهههای اخیر به وضوح (و البته در سطوحی، به شکلی متفاوت) یادآور نقشی است که بریتانیا در موازنه قوای کلاسیک اروپایی در سدۀ 19 میلادی بازی میکرد. اینکه ریشۀ اصلی چنین رویکردی ناشی از درگیریهای امنیتی محدود پاکستان با این منطقه بوده یا حاصلِ نقشی که پاکستان به عنوان برادر بزرگ دنیای اسلام برای خود تعریف نموده است، موضوع بحث دیگریست، اما این امر قابل انکار نیست که پاکستان همواره به عنوان یک نیروی موازنهگر در روابط میان ایران و عربستان ایفای نقش نموده و همواره از ورود مستقیم به این بازی اجتناب کرده است.
این مسئله از چندسو قابل اثبات است و واضحترین نماد آن به زمانی باز میگردد که در سال 2015 که عربستان در رأس آنچه نیروهای ائتلاف عربی اسلامی میداند به یمن حمله کرد، نام پاکستان را هم در میان کشورهای شرکتکننده در این ائتلاف ذکر کرد، اما با فاصلۀ اندکی این مسئله توسط مقامهای پاکستانی رد شد. در آن زمان، نواز شریف که علاوه بر مسائل سیاسی و استراتژیک، به واسطۀ کمکهای تاریخی ملک عبدالله بعد از کودتای پرویز مشرف نوعی محذوریت شخصی هم در رابطه با عربستان دارد، مسئله درخواست کمک عربستان را به نظر پارلمان منوط نموده و پارلمان هم آن را رد کرد. بنابراین در حالی که پاکستان همواره به صراحت خود را در قبال امنیت و تمامیت ارضی عربستان متعهد معرفی کرده است، زمانی که کار به مواجهه ایران و عربستان رسیده است همواره از ایستادن در یک طرف این معادله خودداری کرده و تلاش کرده است در عوض آن، شاهین ترازو را به حال تعادل بازگرداند.
واقعیت این است که پاکستان به چند دلیل دل در گرو شمال خلیجفارس داشته و به چند دلیل دیگر نظر در کشورهای جنوب خلیج فارس. پاکستان میداند که ایران حداقل به دو طریق، پتانسیل بالایی برای فشار بر آن دارد؛ نخست، ایران در حالی پرچمدار تشیع است که نزدیک به یک چهارم پاکستان شیعه مذهب هستند؛ و دوم روابط هند و ایران در سالهای اخیر به آستانۀ تحمل پاکستان بسیار نزدیک شده است و روابط بیشتر این دو کشور میتواند هم امنیت ملی پاکستان را متأثر سازد و هم کار در افغانستان و آسیای مرکزی را برای این کشور دشوار سازد.
از سوی دیگر پاکستان پیوندهای ناگزیری با جنوب خلیجفارس دارد. سادهترین آنها این است که حدود 3 میلیون نفر پاکستانی تنها در دو کشور عربستان و امارات زندگی میکنند (12.5 درصد کل جمعیت امارات پاکستانی هستند) و صرفنظر از پیامدهای فرهنگی این مسئله، پیوند این جمعیت با اقتصاد داخلی پاکستان برای این کشور حائز اهمیت است. همچنین این کشورها همواره کمکهای مالی سخاوتمندانهای به پاکستان کردهاند و در اوج مشکلات اقتصادی، پاکستان را مورد حمایت مالی خود قرار دادهاند؛ تنها در سال 2016 عربستان در اوج بحرانهای مالی بیسابقۀ خود 122 میلیون دلار کمک مالی به پاکستان برای طرحهای زیرساختی این کشور ارائه کرده است. نیاز پاکستان به انرژی تولیدی این کشورها نیز مسئلۀ دیگریست که در روابط طرفین تأثیرگذار بوده است.
روشن است که پاکستان در هر دو سوی این معادله منافع مهمی دارد و این مهمترین عاملی است که این کشور را متمایل به حفظ موازنه در این مجموعه میکند. اما با این زمینه پرسش اصلی ابتدای متن نه تنها پاسخی نمییابد، بلکه پررنگتر میشود. چه اتفاق افتاده است که عقلانیترین بازیگر منطقه، در اقدامی پرسشبرانگیز خود را درگیر یک تنش منطقهای ساخته که بیش از هر زمان دیگری رنگ فرقهای-مذهبی به خود گرفته است و در حالی در طرف سنی مذهب این دعوا قرار گرفته است که این مسئله امنیت سیاسی این کشور را مورد تهدید قرار خواهد داد؟ با فرض ثبات متغیرهای کلیدی بالا، میتوان از سه تغییر سخن به میان آورد که دو مورد آن خارجی و یک مورد داخلی هستند و به نظر میرسد باعث تغییر رویکرد پاکستان شدهاند.
به لحاظ داخلی، تغییر فرمانده ارتش پاکستان و روی کار آمدن فرمانده جدید میتواند متغیر مهمی باشد. شواهدی وجود دارد که ژنرال قمر جاوید قصد دارد نقش مهمتری در سیاست پاکستان ایفا کند و در این راه، قدرت دولت را سد راه خود دیده و برای محدود کردن آن تلاش میکند. بارزترین نمونۀ آن طراحی و اجرای عملیات ضدتروریستی «رد الفساد» است که تمرکز آن بر پنجاب است که عموماً دور از حوزۀ عملیاتهای مشابه پیشین بوده است. پنجاب مهمترین پایگاه اجتماعی و سیاسی حزب حاکم، یعنی مسلم لیگ شاخۀ نواز شریف است. به علاوه، تصمیم به اعزام نیرو به منطقهای که پیشتر پارلمان با دخالت در آن مخالفت کرده بود، آن هم پارلمانی که اکثریتی از حزب نواز شریف دارد، نشانۀ دیگری از تنش نهفته میان وی و دولت مدنی پاکستان است.
به لحاظ خارجی دو عامل قابل طرح است. نخست، روی کار آمدن دولت جدید در ایالات متحده و تلاش پاکستان برای جلب نظر این دولت است. پاکستان برای تداوم دریافت کمکهای نظامی امریکا در دوران ترامپ راهی بسیار دشوارتر از دوران اوباما پیش رو دارد و درک اینکه ترامپ در حال ورود به مواجهه جدیتری با ایران است، میتواند انگیزه بالایی به این کشور برای همکاری با طرف مقابل ایران در منطقه و ژست همراهی با عربستان بدهد. دوم، و احتمالاً مهمترین عامل، تشدید سیاست چماق و هویج عربستان در قبال کشورهای منطقه است.
طی یک ماه گذشته نواز شریف و قمر جاوید چندین سفر به کشورهای جنوب خلیج فارس داشتهاند. تصور بر آن است که آنها ضمن اینکه در مورد تجدید نظر در مواضع خود نسبت به ایران توجیه شدهاند، پیشنهادهای جذابی برای همکاری نظامی دریافت کردهاند. در حقیقت روند مهمی که از دوسال گذشته در حوزۀ مسائل نظامی کشورهای عربی حوزۀ خلیجفارس آغاز شده است، تغییر جهت آنها از همکاری با شرکتها و پیمانکارهای نظامی اروپایی و امریکایی به سوی کشورهای منطقه است. هزینۀ بالای کالاها و خدمات نظامی غربی در کنار کاهش قیمت نفت و همچنین نارضایتی کشورهای عربی از برخی مواضع ایالات متحده و اروپا در قبال منطقه و به ویژه ایران باعث شده است تا این بزرگترین وارد کنندۀ تسلیحات و خدمات نظامی دنیا، به جانب ترکیه و به ویژه پاکستان متمایل شوند. به جز امارات متحده عربی، دیگر کشورهای این حوزه نیاز به توسعۀ بخشهای نظامی خود دارند و پاکستان میتواند در این حوزه بازار بسیار مناسبی را برای خود دست و پا کند. صرفنظر از آموزش نیروها و لجستیک، پشتیبانی و فراهم کردن نیروی انسانی برای ارتش این کشورها، برخی تسلیحات تولیدی پاکستان نیز میتواند در نیروهای نظامی عربی به کار گرفته شود. در قطر، صحبتهایی برای تولید مشترک سیستمهای دفاعی با پاکستان مطرح شده است. همچنین، جنگندههای JF-17 که پاکستان با کمک چین توسعه داده است گزینههای خوبی برای به کارگیری در نیروی هوایی این کشورها بوده و صرفنظر از قیمت پایین، آشنایی فنی-پشتیبانی نیروهای پاکستانی با این جنگافزار، مزایای زیادی برای روی آوردن به آنها در قطر به وجود آورده است.همچنین، اعلام شده است که قطر در جریان برگزاری جام جهانی فوتبال در سال 2022 از نیروهای نظامی پاکستان هم با مقاصد آموزشی و هم تأمین امنیت استفاده خواهد کرد. با کویت هم صحبتهای مشابهی ولی البته در سطوح پایینتر مطرح شده است. عربستان هم بخش مهمی از ادارۀ نیروهای نظامی خود را با کمک مشاوران و نیروهای نظامی پاکستانی صورت میدهد و ورود تیپ جدید پاکستانی به منطقه مرزی با یمن را میتوان تا حدی در همین راستا هم ارزیابی کرد.
آنچه از مجموع این رویدادها استنباط میشود این است که کشورهای جنوب خلیج فارس، بستۀ کاملی را به پاکستان که نیازهای اقتصادی جدی دارد ارائه کردهاند تا سیاست سنتی این کشور در حفظ موازنه میان عربستان و ایران را تغییر دهند. اعزام نیروهای پاکستانی به عربستان، آنهم یک هفته پس از نقلقولهایی که از فرمانده ارتش پاکستان منتشر شد که «ارتش پاکستان ارزش شگرفی برای روابط تاریخی میان دو کشور برادر[ایران و پاکستان] قائل است و به هیچ قیمتی حاظر به مصالحه بر سر آن نیست»، نشانۀ موفقیت عربستان در این مسئله است؛ هرچند گفته شده باشد این نیروها وارد خاک یمن نخواهند شد و هرچند صرفاً یک تیپ سه هزار نفری با کارکرد دفاع از مرز عربستان باشند.
* این مطلب برای اولین بار در وب سایت
«اینترنشنال» منتشر شده است.