بازدید 20610

فانوس معروف «دهقان فداکار»

تصویری از فانوسی که آن شب دهقان فداکار با آن جان دو هزار نفر را نجات داد!
کد خبر: ۷۵۱۹۸۰
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۰۸:۱۱ 03 December 2017

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱۹
انتشار یافته: ۲۶
روح پاكت با امير المومنين محشور باد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
چرا منفی داده اید؟
چرا درس دهقان فداکار از کتاب فارسی حذف شد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
الان این درس در سال سوم دبستان مجددا تدریس می شود.
پیشنهاد میکنم که این فانوس و دیگر شواهد آن اتفاق تاریخی به صورتی شایسته در یک موزه نگهداری شود.
نوستالژی ما بجه های قدیم ، خداوند قرین رحمتشان فرماید .
خداوند این پدرپیر ومهربان رابااولیائش محشور گرداند
درس دهقان فداکار هنوز هم توی کتاب ها هست توی کتاب فارسی سوم دبستان درسی هست با عنوان فداکاران که بخشی از اون درباره دهقان فداکار هست: در غروب یک روز سرد پاییزی، وقتی ریزعلی خواجوی از مزرعه به خانه بر می‌گشت، متوجه شد که بر اثر ریزش کوه، مسیر حرکت قطار بسته شده است. در این هنگام صدای آمدن قطار، در کوه پیچید. ریزعلی به سرعت، پیراهنش را به چوب دستی بست، نفت فانوسی را که به دست داشت، روی آن ریخت و آتش زد و به سمت قطار دوید، راننده قطار با دیدن آتش، قطار را نگه داشت و جان مسافران قطار از مرگ حتمی نجات یافت.
این فانوس باید در موزه قرار بگیرد. خدا رحمتش کند
روحش شاد
برای شادی روحش دعاگوییم
نويسنده داستان ريزعلي خواجوي كيست؟
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۳۰ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
یک معلمی از روستاهای اطراف زنجان
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
ازبرعلي حاجوي
خدايش رحمت كند و روحش شاد .الفاتحه

غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوه های پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرو رفته بود. کار روزانه ی دهقانان پایان یافته بود. ریزعلی هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز می گشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن می کرد. دهی که ریزعلی در آن زندگی می کرد نزدیک راه آهن بود. ریزعلی هر شب از کنار راه آهن می گذشت تا به خانه اش برسد. آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست. سنگ های بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریزعلی می دانست که، تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمی دانست در آن بیابان دور افتاده چگونه راننده ی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد.
ریزعلی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان می دادند. از اندیشه ی حادثه ی خطرناکی که در پیش بود قلبش سخت به تپش افتاد. در جست و جوی چاره ای بود تا بتواند جان مسافران را نجات بدهد. ناگهان، چاره ای به خاطرش رسید. با وجود سوز و سرمای شدید، به سرعت لباسهای خود را از تن درآورد و بر چوبدست خود بست. نفت فانوس را بر لباسها ریخت و آن را آتش زد. ریزعلی در حالی که مشعل را بالا نگاه داشته بود، به طرف قطار شروع به دویدن کرد. راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است. ترمز را کشید. قطار پس از تکانهای شدید، از حرکت باز ایستاد. راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند. از دیدن ریزش کوه و مشعل ریزعلی، که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
چه کار خوب کردید این متن را گذاشتید. مرا به چهل سال پیش بردید
جالبه که حتی اسمی که روی کارتی که از گردنشون هم آویزونه به اشتباه ریزعلی خواجوی نوشته شده. روحشون شاد
ممنون از دوست عزیز و خوش ذوقمان که زحمت کشیده و با حوصله تمام ، کل درس آموزنده و خاطره انگیز " دهقان فداکار" را برامون تایپ و یادآوری کردند. ؤوح آن قهرمان محبوب هم شاد
خدا رحمت کند
ممنون از نقل داستان
البته در واقع یکم متفاوت بوده
1- بعد از شام خوردن مهمانش را بدرقه میکرده که نصف شب در راه برگشت با این صحنه مواجه میشه
2- لکوموتیوران به آتش توجه نکرده و به راهش ادامه داده که ایشان با شلیک گلوله اش قطار می ایسته
3- مسولان قطار و مسافران وی را اول کتک زدند و این عمل را مزاحمت دونستند بعد که با اصرار وی مواجه شدند و ریزش کوه را با چشم خود دیدند شروع به عذرخواهی کردند
خداوند رحمتش کند یکی از افتخارات ایران را از دست دادیم.
جوون هم جوونای قدیم
روان پاكش شاد و نام بزرگش جاودان است.
حالا که فوت شده فانوسشم مهم شد.تو زمان حیاتش یکی سراغشو نمیگرفت.گویا انسان با مرگ تازه دیده میشه......
کسی می دونه تاریخ دقیق فداکاری ریزعلی چه تاریخی بود؟
خدا رحمت اش كنه و هميشه بايد ياد ش در خاطره هاي هر ايراني باقي بمانه


وليكن محاله اين فانوس همان فانوس حدود شصت سال قبل باشه ، احتمالا مرحوم در اين عكس به عكاس خبرنگار داشته ميگفته فانوس مورد نظر مشابه اين فانوس بود 0 به علت اينكه فانوس ها اون زمان اولا فرم ديگه اي بود در ثاني بدنه رنگ شده داشت نه گالوانيزه................................
تشکر از هموطن ناشناس 9.19 دقیقه برای یاد آوری خاطره انگیز کتاب دزسی که مرا بیش از نیم قرن به عقب برگرداند. روح ریزعلی حاجوی شاد همیشه در خاطر ما خواهد ماند.
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هفدهم رمضان