بازدید 15519
گفت‌وگوی اختصاصی «تابناک» با جانشین اطلاعات قرارگاه نصرت؛

فرمان 8 ماده‌ای امام، راه را برای اجرای ایده «علی» باز کرد

علي هاشمي مي‌گفت يک روز که مردم من را تشييع خواهند کرد و زير تابوت من را گرفته‌اند، دوست دارم عده‌اي بگويند: «اين گل پر پر از کجا آمده» و عده ديگر بگويند «از سفر کرب و بلا آمده». مي‌گفت خيلي لذت دارد که اين را براي من بگويند/جوان‌هاي سالم اگر به اين جمع بپيوندند، رشد مي‌کنند. اگر نگذاريم بيايند همان‌ گونه مي‌مانند و نه آنها رشد مي‌کنند و نه سازمان سپاه.
کد خبر: ۹۸۷۹۸
تاریخ انتشار: ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۱۹:۲۳ 15 May 2010
هر چه از عمر آشنايي ما مي‌گذشت، اعتقادم به اين مرد بيشتر مي‌شد. از آبان 59 تا 19/8/64 (که اسير شدم) اگر چهار تا پنج روز او را نمي‌ديدم، دلم برايش تنگ مي‌شد. واقعاً روي قلبها حکومت مي‌کرد.

به گزارش «تابناک»، جملات بالا بخشی از گفت‌وگویی است اختصاصی با سردار علي ناصري، از یاران نزدیک سرلشکر شهید علی هاشمی، ناصری در ادامه این گفت‌وگو بیان داشت: در تيپ 37 نور، مسئول اطلاعات عمليات بودم. وقتي تيپ منحل شد، دغدغه حاج علي حفظ نيروهاي به درد بخور بود. مشورت مي‌کرد که چکار کنيم. به او گفتم بچه‌هاي اطلاعات تيپ را پراکنده نکن. روحيه ستادي هم ندارند که بياوريمشان اينجا در سپاه سوسنگرد. پس آنها را با حفظ انسجام گروهي‌شان، مأمور کن به اطلاعات تيپ 7 وليعصر(عج). خوشش آمد و همين کار را کرد. آقايان مرتضي طالب‌زاده و محمود جعفري را به عنوان مسئول نيروهاي اطلاعات تيپ 37 نور مأمور کرديم به تيپ 7 وليعصر. همراه علي هاشمي هر ماه به آنها سر مي‌زديم. اين از تصميم‌هاي مديريتي حاج علي بود براي اينکه هم از نيروهايش استفاده مفيد کند و هم از پراکنده شدن آنها جلوگيري کند.

وی در ادامه گفت: وقتي حاج علي به سوسنگرد آمد، وضع سپاه آنجا با مردم خوب نبود. حاج علي تمرکز کرد روي اين مشکل که گره کار از کجاست. يک روز در دبيرخانه سپاه سوسنگرد نشسته بوديم. فکر و ذکر حاج علي حل مشکل سپاه و اصلاح رابطه آن با مردم عرب بومي سوسنگرد بود. آن روز به من گفت: علي، هر چه نگاه مي‌کنم به بچه‌هاي سپاه و مردم عرب سوسنگرد، مي‌بينم هر دو خوبند. من عيب عدم رشد کمي و کيفي سپاه سوسنگرد را در طرز تفکر غلط مديريت‌هاي قبلي سوسنگرد و بدبيني مردم مي‌بينم.

 از مسأله شناسي دقيق او معلوم بود خيلي دقيق به مسأله فکر کرده است. برايم توضيح داد که قبلي‌ها برخورد محبت آميز و از روي اعتماد با مردم عرب بومي سوسنگرد نداشته‌اند و بومي‌ها گله مندند. مي‌گفت تبعيض بوده، اعتماد نبوده. مثال مي‌زد و مي‌گفت با اينکه عرب‌هاي بومي سوسنگرد خالصانه در عمليات شناسايي به سپاه کمک مي‌کنند، هيچ تلاشي براي جذب رسمي آنها نشده و خود بومي‌ها هم کم کم بي رغبت شده‌اند و پا پيش نمي‌گذارند و سپس جمله‌اي گفت که واقعاً افتخار مديريتي براي اوست. گفت: علي ناصري، بهت قول مي‌دهم برادرت ابوحسين (منظورش خودش بود. کنيه اش را مي‌گفت) در يک مدت کم، سپاه سوسنگرد را به لحاظ کيفيت و کميت متحول مي‌کند. و انصافاً در کمترين فرصت، اين کار را به بهترين نحو انجام داد.

سردار ناصری افزود: در منطقه هورالهويزه با بيش از 100 کيلومتر مرز آبي از چزابه تا طلائيه، نياز جدي به حراست و کنترل بهينه مرز احساس مي‌شد ولي سپاه توان اين کار را نداشت. حاج علي نقطه پيوند سپاه و مردم منطقه را پيدا کرد؛ هور. به اين نتيجه رسيد که بهترين، آسانترين و کم هزينه ترين راه مسلط شدن بر هور، استفاده از نيروهاي عرب بومي است.

 مخالفت اصلي با ايده علي هاشمي (يگان حراست مرزي سپاه سوسنگرد) از سوي سپاه استاه خوزستان بود. اين طرف و آن طرف مي‌گفتند علي هاشمي مي‌خواهد فيلترهاي گزينشي سپاه را بردارد. مي‌خواهد نيروهاي بي سواد و غيرموثق را وارد سپاه کند. و حتي مي‌گفتند اين کار علي هاشمي احتمالاً منجر به ورود نيروهاي نفوذي در سپاه خواهد شد!! اين حرفها و مخالفت‌ها تا زمان صدور فرمان 8 ماده‌اي امام ادامه داشت و علي هاشمي براي اجراي ايده اش تحت فشار شديد بود.

 کسي که پشتيبان ايده علي هاشمي بود و آخر سر کليد پيروزي علي هاشمي شد، شخص فرمانده محبوب، شجاع و دلاور جنگ يعني محسن رضايي بود. محسن رضايي هم مثل علي هاشمي اعتماد کامل به مردم داشت؛ معتقد بود نبايد به مردم بدبين باشيم. مي‌گفت بايد از توان مردم در دفاع از انقلاب و ميهن نهايت استفاده را ببريم و کمک کنيم که سپاه و مردم در کنار هم باشند و در کنار هم قد بکشند. در واقع سه چيز باعث موفقيت اين ايده شد؛ صبر و بردباري و سماجت علي هاشمي، حمايت محسن رضايي از اين طرح و در آخر صدور فرمان 8 ماده‌اي حضرت امام(ره).

همرزم شهید هاشمی در ادامه گفت: هاشمي حتي با آنها که وضع و ظاهر مذهبي نداشتند، با جاذبه برخورد مي‌کرد. وقتي فرمان 8 ماده‌اي امام صادر شد، انگار همه غصه هايش از بين رفته بود. خوشحال بود. مي‌گفت يک شيلنگ بياوريد، برويم سراغ بچه‌هاي گزينش و بزنيم توي سرشان که اين سوال‌هاي سخت و بي ربط را از بچه‌ها نپرسند!! شوخي مي‌کرد. و کمي بعد، خيلي جدي مي‌گفت: گزينش حق ندارد اين سوال‌هاي سخت را بپرسد. جوان‌هاي سالم اگر به اين جمع بپيوندند، رشد مي‌کنند. اگر نگذاريم بيايند همانطور مي‌مانند و نه آنها رشد مي‌کنند و نه سازمان سپاه.

ابتکار عمل، خلاقيت و نوآوري، استعداد و ذوق فراوان، توان مديريت و فرماندهي، خستگي ناپذيري، اميدوار و عدم راه دادن به يأس و نا اميدي، از ويژگي‌هاي او بود. هرگز از «قلّت ناصر»، به خودش هراس راه نمي‌داد. حلم داشت و بردبار بود. به ندرت از کوره در مي‌رفت و عصباني نمي‌شد. در ناملايمات خصوصاً در فراق و فقدان عزيزان، متانت داشت. فقط يکبار مي‌گويند در شهادت مجيد سيلاوي در جمع بچه‌ها گريه کرد ولي من نديدم. بسيار به مجيد سيلاوي علاقمند بود.

 مجيد معاون عمليات سپاه سوسنگرد بود. رشته مکانيک خوانده بود و با معدل 75 /19 ديپلم گرفته بود. کشتي گير بود. در عمليات 10 /6/ 60 ، که شمال کرخه نور را از دشمن گرفتيم، تعدادي از بچه‌ها از جمله سيد طاهر موسوي شهيد شدند و دو روز بعد در 12 /6 / 60 مجيد سيلاوي و محمود احمدي نبي در اثر ترکش خمپاره 60 به شهادت رسيدند. وقتي که حاج علي جنازه مجيد را در بيمارستان صحرايي کوت يا سپاه حميديه ديد، گفتند صورت مجيد را بوسيد و گفت: مجيد تو هم رفتي و من را تنها گذاشتي. و گريه کرد. بعد از شهادت مجيد، آنچه که از علي هاشمي ديدم احساس بي قراري و ميل رفتن از اين دنيا بود. دنبال رفتن بود. دنبال شهادت بود ولي با صبوري. وقتي اسم مجيد را مي‌آورديم، چهره اش گرفته مي‌شد. ناراحت مي‌شد و ما اسم مجيد را نمي‌آورديم.

سردار ناصری در ادامه بیان داشت: علي هاشمي مي‌گفت يک روز که مردم من را تشييع خواهند کرد و زير تابوت من را گرفته‌اند، دوست دارم عده‌اي بگويد: «اين گل پر پر از کجا آمده» و عده ديگر بگويند «از سفر کرب و بلا آمده». مي‌گفت خيلي لذت دارد که اين را براي من بگويند.

 وقتي که او را خندان مي‌ديديم، مثلاً اگر در مجلس عروسي يکي از بچه ها، چهره اش خندان مي‌شد، بعد از مراسم به راننده مي‌گفت برو بهشت آباد. مي‌گفت در مجلسي بوديم که از شهدا دور شديم. تک تک بچه‌ها را زنده مي‌ديد و با انها حرف مي‌زد. همان طور که وقتي زنده بودند، باهاشان حرف مي‌زد. با همان لحن. بالاي قبر سيدطاهر که مي‌رسيد، خنده اش مي‌گرفت. چون خيلي شوخ بود. مي‌گفت روي قبرش که مي‌رسم، خنده ام مي‌گيرد. دست خودم نيست.

روي قبر مجيد، فوق‌العاده گرفته مي‌شد. انگار شهدا را زنده مي‌ديد. مي‌گفت مجيد جان سلام، حالت چطوره؟ از ما راضي هستي؟ خيالت راحت باشد ما راهت را ادامه مي‌دهيم. سنگرت خالي نيست. خيالت راحت باشد. دنيا نمي‌تواند ما را فريب دهد. و همه ما گريه مي‌کرديم.

يکي از دوستان به نام سرهنگ علي سياحي مي‌گويد من دقايق آخر، اندکي یش از مفقود شدن شهيد هاشمي، در قرارگاه بودم. آمدم ديدم علي هاشمي سرش را انداخته پايين و قدم مي‌زند. گفتم علي ديگر کار جزيره تمام است. ماندن ما فايده‌اي ندارد. خطرناک است. بيا برگرديم عقب.

مي‌گفت نگاه مأيوسانه‌اي به صورت من و بعد به آسمان کرد و گفت: علي سياحي تازه من به بچه‌هاي حميديه و سوسنگرد و ساير يگانهاي توي خط گفتم مقاومت کنيد. الان چطور مي‌توانم به عقب برگردم. پاهايم توان عقب نشيني ندارد. اگر رفتم عقب، و تعدادي از بچه‌ها شهيد شدند، چه جوابي دارم که به پدر و مادر و برادر و بچه‌هايشان بدهم؟ آيا نمي‌گويند تو دستور مقاومت را پشت بي سيم دادي و خودت از ترس جانت فرار کردي؟ خيلي مصمم گفت من تا آخرين دقيقه در جزيره مي‌مانم.

متن کامل این گفت‌وگو را اینجا بخوانید.

سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
باز كه از اين رييستون پشتيباني كردين
من نميدونم چرا شما نظرات من رو چاپ نميكنين؟
کجائید ای شهیدان خدایی ....به خدا دلمون بدجوری حالو هواتون و کرده دعا کنید ما هم افتخار شهادت نصیبمون بشه به خدا خیلی دلتنگتونیم وقتی خلوص صفا و سادگی شما را به یاد می آوریم فکر می کنم خدا ما را زنده نگه داشته تا با دیدن شرایط سخت ...بار گناهانمون کمتر کنه .
از تازه شدن خون شهید، برای امیال شخصی تون و تبلیغ آقای رضایی ماهی می گیرید ...
قربان خون دل خوردنت دورد بر غيرتت
علي جان تا زنده ايم راهت ادامه دارد. علي جان نمي داني چقدر برايت گريستم .
اين گل پرپر از كجا آمده
از سفر كرب بلا آمده
خيلي دلم مي خواست پيكر پاك تو را در بغل مي گرفتم و اين شعار را كه آزروي تو بود مي گفتم فداي اين آرزوي پاكت
فداي رشادتت فداي غيرت و مقاومتت
فداي خون همرزمانت
و من خيلي متأسفم كه در جامعه امروز ما، جوي ايجاد شده كه عده‌اي به خود اجازه مي‌دهند در مراسم تشييع پيكر اين شهدا، با دستبند سبز، دست روي بوق خودروي خود بگذارند و به همه آنها بي‌احترامي كنند (روز جمعه، چهارراه كالج). متأسفم. براي آقاي بيانيه هم متأسفم...
متاسفانه امروز از انطرف غش كرده
ايم گزينش به سادگي همه افرادي كه مديران درنظر دارند را تاييد كرده و به عنوان كارمند دولت اسلامي مشغول ميشوند







خدا میدونه چقد از این بچه ها باید سال های سال غریب بمونن و ناشناخته !!

براي سپهبد شهيد هاشمي
ان روز در ان معركه مجنون رقصيد
بيخود شد و در كنار كارون رقصيد
خورشيد فرو رفت به اعماق زمين
از شرم برادرم كه در خون رقصيد
روحش شاد وراهش پر رهرو باد.انشاء ا...
روحش شاد
سردار ناصری عزیز درود برشما آزاده قهرمان که مثل فرمانده شهیدت بی آلایش و تکبر ی که البته مردان خدا باید این چنین باشند و سلام درود بر روح مطهر سردار سر لشکر پاسدار شهید هاشمی که با آمدنش ، جانی ذوباره به بچه های جنگ داد و شهادت ایشانرا به مقام معظم رهبری ، فرمانده جنگ جناب دکتر رضایی ، خانواده محترم شهید ،همرزمان و مردم قهرمان پرور خوزستان
و...تبریک و تسلیت عرض می نمایم .
راهش ادامه دارد.
بازهم علی مظلوم و غریب ماند...
علی هاشمی میگفت: ما این لباس سبز را برای پایداریانقلاب اسلامیپوشیده ایم و باید با خون ما سرخ گردد
امروز اگر حلاوتی نوش شماست
یا جامه اقتدار تن پوش شماست
روزی نرسد که زیر پا بگذارید
خون شهدای ما که بر دوش شماست
روحشان شاد.کاش مدعیان امروز انقلاب کمی از مردانگی این مردان بی ادعا یاد می گرفتند
کاری نکنیم که فردا جلوی شهید علی هاشمی شرمنده باشیم
اقا بحث رييس و مريوس نيست اينها حقيقت است
اگر نگذاريم بيايند همان‌ گونه مي‌مانند و نه آنها رشد مي‌کنند و نه سازمان سپاه-

خیلی این کلام زیباست برای همین کپی کردم که درد دلم را بهتر متوجه بشین - بسیجی با سابقه و مسئولیت

مربی ورزشی رزمی و مدرک دیپلم سن

23 سال وقتی مراجعه کردیم به سپاه با معرفی نامه ناحیه مذکور -آقائی گفت

نماز غفیله بخوان تا کار برات پیدا بشه - در سپاه برای شما کار نیست -

من گفتم جناب سرهنگ دوم شما نماز غفیله خوندی- حالا اون بسیجی مشغول مسافر کشی هست و در آژانس کار میکنه
زنده باد هاشمی ها و مردم دلیر خوزستان که خوش آمد جانانه ای به علی گفتند.زنده باد دکتر رضایی که روز به روز بیشتر در ایل بختیاری و خوزستان جا باز میکنه.
سلام بر فرمانده هور
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هفدهم رمضان