همراه با سردار دلها
مراسم شهید تقوی ازشهدای مدافع حرم بود که اولین بار با حضورش در مراسم چهره مهربانش را دیدم
صورتی نورانی و جذاب داشت، انسان را ناخواسته وا می داشت تا یکسره خیرۀ او شود
دوست داشتم نگاهش کنم
او رفت و در کنار صاحبان عزا نشست
بعد به پشت تریبون رفت و با سخنانش شهادت را تفسیر کرد
کلامش چه به دل می نشست انگار که سالهاست اورا می شناسم ودررزم همراش بودم
نگاهم به او بود ، اما ناگهان صدای مرا به خودش خواند که می گفت:
کجائی مؤمن ؟ ما را یادت که نرفته؟
یادت نرفته که سالگرد عملیات والفحر مقدماتی نزدیکه؟
یادت نرفته که سرمای زیر چادرهای منطقه رقابیه را ؟
یادت نرفته که مزار نمادین شهدای گردان نور در تپه های رملی را ؟
یادت نرفته که مراسم سینه زنی بوشهری دور آنها را ؟
یادت نرفته که جابجایی شبانه مقرگردان از شدت گلوله باران دشمن را ؟
یادت نرفته که بیدار شدن بچه ها در آن نیمه شب سرد برای نماز شب را ؟
یادت نرفته که وضوی نماز شب آن جوانان، با آب سرد تانکر در آن سوز سرمای زمستان را ؟
یادت نرفته که درس اخلاق شهید جمال زاده به بچه های گردان را ؟
یادت نرفته که سخنان استاد راجی و دلنشینی آنها دردل بچه ها را ؟
و یک ریز می گفت، او از آن روزها و من محوی تماشای حاج قاسم دلها !
سردار همینطور درحال سخنرانی بود واشک ازدیدگان جاری !
سخنرانی تمام
کمی درکنار خانواده شهید نشست وسپس
سردار دلها آرام بلند شد که برود وانگار جمعیت را با اشاره دست به صف کرده بود که گویی قصد سان دیدن دارد.
سردار با دستی به سینه و نظر به راست با قدمهایی آهسته به جلو می رفت و با ترنمی بر لب خداحافظی می کرد.
همه می گفتند سردار دارد خارج می شود.
اما من با چشم خود می دیدم که آنها هم با تبسمی دلنشین و دستی بر سینه بدنبالش بودند !
شهیدان حاج اسماعیل فرجوانی، عبدالله محمدیان، علی بهزادی، امیر دباغ زاده، رئوف بلبلی، امیر عبادی و عباس کلاه کج .
چندین ماه از آن دیدار سردار دلها گذشت
که در یک صبح غم انگیز گفتند:
سردار قاسم سلیمانی به شهادت رسید.
گریستم و گفتم که چه سخت است فقدان این سردار .
اما خود عبث بود آنچه می پنداشتم.
چون از فردایش دیدم که تمام آزادیخواهان دنیا در فراقش دارند می گریند.
و تازه فهمیدم که او امید تمام محرومان و سردار دلها بود.
مسلمان و نصاری و یهودی و لائیک بر او می گریستند.
و روزها گذشت و من با گذر زمان به جلو آمدم .
و باز دشمن که تصور اسطوره شدن، سردار را نداشت
دست بکار شد.
و دیدم در رسانه ها که چگونه نامردان نابخرد مزدور عکس سردار را آتش زدند.
دیدم که چگونه باور امت را آتش زدند.
عشق مردم به شجاعت و دیانت و شهادت را آتش زدند.
وتنها گفتم :
خدایا کاش من در این آتش می سوختم.
تا نمی دیدم این جهل مرکب را .
از کدام وجهه حاج قاسم باید گفت.شجاعت اش در مقابل دشمن و حضور در خط مقدم هم در زمان8سال دفاع مقدس یا بسیار عاطفی بودن و محبت فراوان به دوستان و مستضعفان عالم ...
حاج قاسم خیلی دوست دارم
هر کسی که تو را به شهادت رساند
بدونه که خودش قبر خودش را کند
چون انتقام سختی داره
این انتقام را خدا ازش میگیره