روز جمعه یه دانشجویی که با هزار آرزو از دانشگاه قبول شده رو آوردیم دم مترو کل وسایلشو، کتاباش و جزوهاش همه وسایل خوابگاهش از صندوق عقب ماشین برداشتن و دزدیدن، از ترسش نمی خواست حتی بمونه و به دانشگاه بره در ده دقیقه همه هست و نیستشو بردن. بعد از شکایت و دیدن دوربین مترو و قیافه دزد و علافی این چند روزه تو این شهر بزرگ تازه می گن گیرم پیدا شد هیچی دستتون نمی گیره
حالا چطور شده این دزدا رو زودی گرفتن و اعتراف هم ازشون گرفتن
تازه فهمیدم تو این کشور نه عدالتی هست و نه وجدانی
دزد هم باشی انسانی و باید وجدان و معرفت داشته باشی از یه ماشین مدل پایین با یه پلاک شهرستانی بیای دزدی کنی نمی دونی که اگر وسایلشو بر داری تو یه شهر غریب بدبخت می شه خدا لعنتتون کنه
چرا ،سیستم درمانی و بهداشتی کشور تخفیفات صدمیلیونی برای اتباع بیگانه بیمارستانهای دولتی اعمال میکنه،ولی بیماران خاص وسزطانی نباید تحت پوشش یک بیمه درست و حسابی باشند و اگه درگیر شد یک خانواده باید کل زندگیش،رو بده؟؟؟؟
وقتی دولت ثروت مردم رو میده به کشورهای همسایه ملت تو فقر وبدبختی دست وپنجه نرم میکنن .... بترسید از آه مظلومان امیدوارم یه روز برسه مردم ایران همه ثروتمند بشند نه یارانه که این دولت میده نمیشه یه پفک خرید
اگر میخواید ثروتمند بشید با کار شرافتمندانه نمیشید. باید یا ارث هنگفتی بهتون برسه یا اختلاس و دزدی کنید.
با کار گری و کارمندی آدم به هیچی نمیرسه غیر از اینکه تا اخر عمر محرومیت و محدودیت
درود.خیلی متاسفم بابت اینهمه منفی نگری و قضاوت و گاها صدور حکم، یکی از دلایلی که انسان به فکر دزدی کردن می افتد ترس از عدم امنیت مالی و یا بی اعتقادی به ارزشهای انسانی و ...مهم همان ترس هست که اجبار را زنده و اختیار را محو میکند،زمانی میشود ایمان را درک کرد و در موردش قضاوت کرد که دقیقا در شرایط و موقعیت اجتماعی و مکانی و زمانی ایمان قرار گرفت و کفش ایمان را بپا داشت،اجبار یعنی اختیارات فکر ،اندیشه و عمل در دست شخص نیست و حقیقت این اشخاص با حالی که دوست ندارن و از دزدی شرم و گاها احساس گناه میکنن و از خود بیزارند اما اختیار افکارشان را ندارن که نتیجه عملکرد غیر قانونی و ضد ارزش و زندان هست،تا ایمان به فهم و درک این عمل که بد است نرسد هزاران بار که زندان برود و اگر کل دنیا جز دارایی های او باشد بازم دزدی میکند،کاش بجای اینکه قضاوت نادرست کنیم ایمانهایی که هنوز به ایمان دزد تبدیل نشده کمک کنیم تا به اهدافشان در موقعیت زمانی و مکانی خاص برسند،در زمستان صد بستنی مزه آن یک قاشق بستنی که در تابستان میخواستم را نمیدهد،جای ایمان نبودم که بگویم بخدا قسم هر کدام از ما منظور خودم جای ایمان بودیم بدتر از این میکردیم،شک ندارم به انسان که هزار نقش بازی میکند ،چنان که میبینی آینده هم بسیار،،خودت را اصلاح کن جهان عاشقانه میشود با هم...درود
درود.اضافه کنم .چرا کسی حقیقت رو لمس نمیکنه و واقعیت رو میبینن!!اینو از خواندن چندی از نظرات عرض میکنم،ما همه در یک فیلم در نقش های متفاوت بدون حق انتخاب در حال بازی هستیم.این یک واقعیت هست.خلاصه بگم ،اما حقیقت اینکه این جایگاه و این داده ها که مجموع باور واعتقادات آموزشی و محدودیت در زمان و مکان مال من نیست.من باید انتخاب کنم که چگونه و چطور و کجا و کی و با چه کسی یا کسانی زندگی کنم.وقتی نمیتونی حرف بزنی و...اسمش رو گذاشتید زندگی و دارین بحث میکنین!باز هم مثل همیشه نظریات من در صفحه سی نمیشه.درور