اليزابت دوم ملكه انگليس در گذشت !!
---------------------
اتفاقا همين امشب آميرزا محمد را در كوچه ديدم كه سلانه سلانه از خانه پسر بزرگش بر مي گشت ، گفتم :
-- آميرزا ! ملكه انگليس هم عمرشان داد به شما و هر چه خاك اوست بقاي عمر شما باشه !!
آميرزا محمد مي ايستد و نفسي تازه مي كند و نگاهي به من مي اندازد و با خونسردي مي گويد :
-- باشه ! .. ملكه انگليس هم بايد بميره ... همه بايد بروند ! منتها قافله جلو و دنبال هست ، يكي زودتر ، يكي ديرتر » !!
سپس آميرزا محمد عصايش را بالا مي برد و در هوا تكان مي دهد و با هيجان و قاطعيت در حالي كه صدايش لرزه دارد ، مي گويد :
« اگر ممالك روي زمين به دست آري
بهاي مهلت يك روز زند گاني نيست » !!
آميرزا سبس عصا و صدايش را همزمان پايين مي آورد و با ملايمت مي گويد :
« اين را شيخ اجل گفته ! ... خيلي خوب گفته ! ... اما كيه كه عبرت بگيره ؟ !! ميدوني جعفر خان !پيمونه كه پرشد ديگه بايد رفت ، حالا مي خواد شاه باشه ، مي خواد گدا ، مي خواد ملكه انگليس باشه ، مي خواد كسي ديگر » !!
آميرزا محمد بعد از آنكه عرق صورت و گردنش را با يك دستمال كه از حيب بيرون مي آورد ،پاك مي كند و نفسي هم تازه مي گويد : « البته سفري هم به ايران آمد ! به نظرم سنه ٣٩ و يا ٤٠ بود .. البته اون موقع جوان بود ، ...خب من هم اون سال ها جوان بودم !! ،... تلويزيون كه نبود ، راديو بود ! عكسش را توي روزنامه ديدم ! روزنامه كيهان بود و يا رونامه اطلاعات يادم نيست ، اما جوان بود !! ... مرحوم پدرم -- رحمت الله عليه -- يك راديو داشت ، هرشب كه به خونه مي آمد اول نمازش را مي خواند ، بعد شامش ، و بعد از آن مي گفت : در كوچه را ببنديد ، در اتاق را هم ببنديد كه مي خوام راديو نميدانم مسكو بود و يا راديو آلمان ويا راديو نميدونم كجا بگيرم كه صداش بيرون نره ! ... اون راديو بر ضد شاه حرف ميزد و به شاه فحش و فضيحت ميداد !! مرحوم ابوي مي گفت : اگه صداي راديو بيرون رفت ، همه مون را از دم اعدام مي كنن ! .همان جا بود كه من هم جوان ١٧ و يا ١٨ ساله بودم با سياست آشنا شدم و علاقمند و هر شب منتظر اخبار تا حالا كه به اين سن و سال رسيده ام !! ... هي ي ي ي روزگار ! ...خب جعفر خان گفتي كه ملكه انگليس هم مرده ! البته عمر طولاني داشت ! يك سال و دو سال و ده سال كه نبود ! ... بروم كه پام درد گرفت ، سلام برسون » !
آميرزا محمد دوباره سلانه سلانه راه مي افتد ، هنوز چند قدم نرفته ، بر مي گردد و مي گويد :
-- « جعفر خان ! حسن آقا مون داره ميره كربلا ، پياده روي اربعين ! - پسر بزرگم را ميگم --حالا كه مسيرت اون طرف هاهست ، برو يك التماس دعايي داشته باش ... ثواب داره ... زوار امام حسينه ! ازش بخواه كه از امام بخواد ما راهم بطلبه ! ... من هم دارم از اون جا ميام ...يادت نره .. التماس دعا » !
-- چشم ، ... چشم آميرزا ... حتما ميروم ... همين الان... محتاجيم به دعاي شما آميرزا » !!
افرادی که به ملکه انگلستان بی احترامی می کنند ، لطفا یک دلیل قانع کننده بیاورند ،
رفتارهایی که دولت استعماری انگلستان انجام می داد مربوط به قبل از دوره ایشان است و فکر نمی کنم هیچ فرد انگلیسی از او بدش می آمد.
در تمام سالهای سلطنتش کشور جنگ زده انگلستان را دوباره سرپا کرد و امروز می بینیم که بازهم انگلیس در کنار امریکا قدرتمند ترین اتحاد نظامی جهان را تشکیل می دهند
پاسخ ها
ناشناس
||
۰۱:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۸
تاریخ بخون
ناشناس
||
۰۳:۲۲ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۸
ميهن پرستى و ظلم ستيزى
ناشناس
||
۰۸:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۸
پرنسس دایا رو کشت
ناشناس
||
۰۹:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۸
کودتای ۲۸ مرداد
انقلاب اسلامی
ناشناس
||
۱۱:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۸
واقعا یا خودتونو به خواب زدید یا درصد هوش تون پایینه ، در این سالها غلطهایی که انگلیس انجام داده ، پای این عجوزه است
ناشناس
||
۱۱:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۸
حداقل یه سرچ تو گوگل بزن... .. کودتای 28 مرداد سرنوشت ایران را عوض کرد بعد میگی کاری نکرده؟؟؟؟ اینکه ما موافق یا مخالف حکومت ایران باشیم یه چیزی است ولی اینکه ما دشمنان کشور رو بخواهیم تطهیر کنیم واقعاً احمقانه هست. کمک کم میگن صدام و چنگیز هم خوب بودن... و جنایاتشون علیه ملت ایران چیزی نبوده... چه ملت فراموشکاری هستیم
---------------------
اتفاقا همين امشب آميرزا محمد را در كوچه ديدم كه سلانه سلانه از خانه پسر بزرگش بر مي گشت ، گفتم :
-- آميرزا ! ملكه انگليس هم عمرشان داد به شما و هر چه خاك اوست بقاي عمر شما باشه !!
آميرزا محمد مي ايستد و نفسي تازه مي كند و نگاهي به من مي اندازد و با خونسردي مي گويد :
-- باشه ! .. ملكه انگليس هم بايد بميره ... همه بايد بروند ! منتها قافله جلو و دنبال هست ، يكي زودتر ، يكي ديرتر » !!
سپس آميرزا محمد عصايش را بالا مي برد و در هوا تكان مي دهد و با هيجان و قاطعيت در حالي كه صدايش لرزه دارد ، مي گويد :
« اگر ممالك روي زمين به دست آري
بهاي مهلت يك روز زند گاني نيست » !!
آميرزا سبس عصا و صدايش را همزمان پايين مي آورد و با ملايمت مي گويد :
« اين را شيخ اجل گفته ! ... خيلي خوب گفته ! ... اما كيه كه عبرت بگيره ؟ !! ميدوني جعفر خان !پيمونه كه پرشد ديگه بايد رفت ، حالا مي خواد شاه باشه ، مي خواد گدا ، مي خواد ملكه انگليس باشه ، مي خواد كسي ديگر » !!
آميرزا محمد بعد از آنكه عرق صورت و گردنش را با يك دستمال كه از حيب بيرون مي آورد ،پاك مي كند و نفسي هم تازه مي گويد : « البته سفري هم به ايران آمد ! به نظرم سنه ٣٩ و يا ٤٠ بود .. البته اون موقع جوان بود ، ...خب من هم اون سال ها جوان بودم !! ،... تلويزيون كه نبود ، راديو بود ! عكسش را توي روزنامه ديدم ! روزنامه كيهان بود و يا رونامه اطلاعات يادم نيست ، اما جوان بود !! ... مرحوم پدرم -- رحمت الله عليه -- يك راديو داشت ، هرشب كه به خونه مي آمد اول نمازش را مي خواند ، بعد شامش ، و بعد از آن مي گفت : در كوچه را ببنديد ، در اتاق را هم ببنديد كه مي خوام راديو نميدانم مسكو بود و يا راديو آلمان ويا راديو نميدونم كجا بگيرم كه صداش بيرون نره ! ... اون راديو بر ضد شاه حرف ميزد و به شاه فحش و فضيحت ميداد !! مرحوم ابوي مي گفت : اگه صداي راديو بيرون رفت ، همه مون را از دم اعدام مي كنن ! .همان جا بود كه من هم جوان ١٧ و يا ١٨ ساله بودم با سياست آشنا شدم و علاقمند و هر شب منتظر اخبار تا حالا كه به اين سن و سال رسيده ام !! ... هي ي ي ي روزگار ! ...خب جعفر خان گفتي كه ملكه انگليس هم مرده ! البته عمر طولاني داشت ! يك سال و دو سال و ده سال كه نبود ! ... بروم كه پام درد گرفت ، سلام برسون » !
آميرزا محمد دوباره سلانه سلانه راه مي افتد ، هنوز چند قدم نرفته ، بر مي گردد و مي گويد :
-- « جعفر خان ! حسن آقا مون داره ميره كربلا ، پياده روي اربعين ! - پسر بزرگم را ميگم --حالا كه مسيرت اون طرف هاهست ، برو يك التماس دعايي داشته باش ... ثواب داره ... زوار امام حسينه ! ازش بخواه كه از امام بخواد ما راهم بطلبه ! ... من هم دارم از اون جا ميام ...يادت نره .. التماس دعا » !
-- چشم ، ... چشم آميرزا ... حتما ميروم ... همين الان... محتاجيم به دعاي شما آميرزا » !!