بعضی ها برای بچه شون مدرسه خوب پیدا نکردند، خودشون براش مدرسه ساختند. خب تو هم زندون خوب برا بچه ات پیدا نکردی یکی براش میساختی که به طفل معصوم ظلم نشه
بسياري از بانكها ضمانت بازنشستگان را قبول ندارند !!
----------------
آقا لطفي بازنشسته دولت به مغازه اكبر آقا سوپري كه مي رسد مي گويد :
-- مش اكبر ! قربون دستت شك و شكلاتي ، أب نباتي يك چيزي به من بده كه داره حالم بد ميشه ، شدم خيس عرق و بدنم مثل بيد داره ميلرزه ! ... دارم از بانك ميام ! ...خدا از سر بانكها نگذره كه از سر من بازنشسته و عليل هم نميگذرند » !!
آقا لطفي مثل اين كه اوقاتش خيلي تلخ است و بد جوري سگرمه هاش هم تو هم !
-- آقا لطف الله بد نباشه ، خداي نكرده طوري شده ؟ .
آقا لطفي ، مي نشيند يكي از چند أب نباتي كه اكبر آقا سوپري بهش مي دهد در دهان ميگذارد و مثل اين كه با خودش حرف مي زند :
--- بابا جان ! دست از سر من بر دارين ، من بازنشسته ام ... مگه حقوقم در ماه چه قدره ؟ ... هي ضامن اين بشو ، هي ضامن اون بشو ... ميگم بابا جان ! ... پدر من ! من بازنشسته ام ،... وانگهي معلوم نيست كه اداره به من گواهي حقوقي بدهد ، آخه گواهي حقوقي سقف داره ، ميگه بانك گفته : عيب نداره ، فيش حقوقي هم بياره كافيه ، الله اكبر ! » !!
اكبر آقا سوپري ميگه :
-- لطفي جان از پس ِ « نه » هيچ چيز بر نمي اد ، يك نه بگو خودت را خلاص كن ! ضامن هيچ كس نشو ، ولو اين كه من باشم !!
آقا لطفي به حالت چمباتمه نشسته و دو دستش را مثل ماتم زده به سرش گذاشته و سرش را به پايين انداخته ، همانطور كه دهانش ملچ ملچ مي كند ، مي گويد :
-- قربونتم ، همين كار را كرده ام ، ميدوني چي شده ، خيلي از قوم و خويش ها و دوستان و آشنايان و همسايه ها ازم قهر كردن و جواب سلامم را نمي دهند ! ... چرا ؟ چون رودرواسي گذاشتم كنار ضامنشان نشدم ! ...خب ، حق دارم كه ضامن نشم ، خدا شاهده تا حالا چه درد سر ها كه روي همين ضامن شدن نكشيده ام ! به عنوان ضامن چه قدر كه اقساط ديگران پرداخت نكرده ام » !!
آقا لطفي مثل فنر يك باره از جا بلند مي شود و محكمم مي كوبد به پشت دست چپش و مي گويد :
-- بشكنه دستي كه نمك نداره ! ... بهش ميگم برادر ، حالا من ثواب كردم ، كبابم نكن ، ضامنت شدم ، سر موقع اقساط را بپرداز ، مگه حقوق من چه قدره ؟ مگه بيشتر از ران ملخي هست !! چرا بايد از حقوقم كسر بشه و يا بانك هي چپ و راست بهم زنگ بزنه كه بيا بانك كه ضامني ، بايد از ناراحتي يقه خودم را پاره كنم » !! ...
اكبر آقا سوپري يك ليوان آب به دستش مي دهد و مي گويد :
-- آقا لطفي ، حالا خودت را ناراحت نكن ، خداي نكرده سنكوپ ميكني !
أقا لطفي ليوان أب را سر مي كشد و يواش مي گويد :
-- سلام الله علي الحسين » ! و بعد به حالت زار و درمانده مي گويد :
-- ميدوني بي انصاف چه گفت ؟ ... نه كه حالا غريبه بود ، پسر عموي عيال بود ... يعني پسر ِ پسر عموي عيال بود ! ... تا بهش گفتم ، اقساطت را بپرداز تا بانك هي به من زنگ نزنه ، چند تا قسط دنبال هستي كه نپرداختي ، نه گذاشت و نه برداشت ، گفت : « مي خواستي ضامنم نشي ، بي خود كردي كه ضامن شدي .» ..بي انصاف ! ...بفرما اين هم مزد دستم حالا خوب شد ؟ » !! آ
آقا لطفي از جا بلند مي شود دو سه تا شيريني كه در دستش هست مي گذارد توي جيب و ميگويد :
-- بايد يك نامه بنويسم ! بگم باباجان ، بانكها ديگه دست از سر ما بازنشسته ها بردارند ، توقع نداشته باشند كه ما ضامن اين و آن بشويم و به دردسر بيفتيم ، ... البته ضامنم نشويم همه دلخور ، همه ناراحت ، همه قهر ... ميدوني چند تا از دوست و آشنا و قوم و خويش ديگه جواب سلامم را نميدن ؟ چون گفتم كه نميتونم ضامن بشم ، چون ضامن چند نفر هستم ! ... اما مگه قبول ميكنن » ؟
آقا لطفي از پله مغازه اكبر آقا سوپري پايين مي رود و مي گويد :
-- نميدونم بايد به كجا نامه بنويسم و از بانك ها شكايت كنم ! ... خدا از سر تقصيرات بانك نگذره كه
كه از سر صنار حقوق من هم نمي گذرند ، ... اكبر آقا ! قربونتم ، حساب اين چند تا شيريني داشته باش
تا بيام تسويه حساب كنم » !!
عزیز ام الفساد مملکت بانک های خصوصی هستند که عمدتا هم به نهاد ها و بنیاد ها تعلق دارند و کار خلق بول توسط انها صورت میگیرد نطفه این کار در زمان احمدی نژاد بسته شد
اظهارات میرسلیم وقتی عجیب تر می شود که کنار سوابقِ تأیید صلاحیت او به عنوان رجل سیاسی و مذهبی در انتخابات ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان قرار گیرد.
چطور ممکن است یک رجلِ سیاسی، این ابتدائیات را نداند؟ و اصولا فردی که حتی این مسایل ابتدایی را نمی داند چرا برای ورود به عرصه های پیچیده نمایندگی مجلس یا انتخابات ریاست جمهوری اقدام می کند؟