سال 96 وقتی یک مسافرت به آذربایجان شمالی و باکو داشتم وقتی از سرحد عبور کردم هیچ چیز خیلی محسوس وجود نداشت زبان مشترک و آداب و رسوم مشترک بر روی مسیر تا شهر باکو چون اغلب مردمان و ساکنین در کار کشاورزی و دامداری .. مشغول بودند خیلی تفاوت بین من ساکن آذربایجان جنوبی با مردمان شمال آراز وجود نداشت ولی از وقتی وارد باکو شدم تفاوت های زیاد و محسوسی را دیدم شهری در حال مدرنیزه شدن با انواع و اقسام برندها و مارک های بین المللی با ساختمان ها و خیاباون و ماشین های مدرن برجهای تجاری در حوالی خیابان نسیمی و نظامی گنجوی و 28 مای دفتر شرکت های بسیار معتبر بین المللی همچنین محوطه اطراق قیز قالاسی و ایچری شهر و جلوه های زیبای ساحل خزر و محوطه های بسیار متفاوت و زیبای کنار ه های خزر و همه مکان های تجاری و تفریحی آن دیگر حس همزبانی و هم نژادی جای خودش را به تفاوت های فاحش می داد و در همان جا بود که جرقه حس برتری و پیش داری مردمان واقع در شمال اذربایجان را در وجود خودم دیدم و هچنین جرقه متفاوت فکر کردن و حس ناسیونالیستی در وجودم تبلور زد از آن موقع شروع به خواندن تاریخ و حقایق تاریخی کردم و نهایتا به این نتیجه رسیدم که در عرض حاکمیت پهلوی چقدر به ما آزربایجانی ها از بابت فرهنگی و زبانی ظلم کرده اند و چگونه افکار پلید آسیمله کردن را دنبال کرده اند و بعد از انقلاب هم در کنار همان افکار کثیف پهلوی از قیاس پیشرفت و مدرنیزه شدن خیلی فاصله افتاده است در حالی که وقتی به تاریخ نگاه میکنیم در همه دوره های تاریخی که تبریز یا اردبیل حتی قزوین و زنجان پایتخت های امپراتوری های گوناگون بودن باکو تنها یک قصبه و به عنوان بخشی از خانلیق های شروان یا گنجه بود و امروز باکو به اندازه همه شهرهای آذربایجان جنوبی در بدنه خود سرمایه زیبایی و مدرنیزه را جا داده است پس قطعا باید و باید کاری کرد

یادداشت ایران مادری برای فرهنگ های مختلف بسیار عالی و حاوی نکات ارزشمندی بود. امید است در سیاست های فرهنگی نیز چنین عمل کنیم.

خدا خیر بده که پنج م میگیره ده درصدی که هیچ نمیگیرند چی فقط به درخت نگاه میکنن که بار بده سرما میزنه بار نمیده خیلی چیزهای دیگه.... پس ما چی بگم خدا خسته شدم میگن بچه دار شدن ......

تابناک خبر پنج درصد گرفتن از فروش اموال مولدسازی رو برای واسطه ها پوشش ندادی. چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اندر حكايت پرداخت عادلانه حقوق !
---------------------------------
بنده به عنوان كسي كه خيلي از مشكلات اقتصادي و نيز گراني و تورم وحشتناك را به خوبي حس مي كنم ، كاملاً درك مي كنم ، شديد لمس مي كنم ، هر روز با يك مكافاتي روزم را شبم مي كنم و شبم با بيدارخوابي ها به روز مي رسانم ، ،خدمت نمايندگان مردم در خانه ملت و نيز دولتيان عرض مي كنم كه ديگر با حقوق هاي ١٥ ( پانزده تومني و حتي ٢٠ توماني ) هم نميشه زندگي كرد !!
بچه هاي امروز مثل نسل ما نيستند كه با كفش پلاستيكي ، ناشتا ، با شلوار وصله دار و كش به دور كتاب و دفترش پيچيده به مدرسه مي رفت و نيز مي رفتيم ،!! ، بله بچه هاي امروزي ، بچگي هاي ما نيستند به اين دليل :
-- تبلت مي خواهد
-- گوشي مي خواهد
-- بعداً تبلت و كامپيوتر مي خواهد
-- شلوار اين جوري ، شلوار آن جوري
-- فلان كفش ... بهمان كفش
-- پيراهن روز
-- آقا پسر بعداً موتور
-- بعد از آن هم پرايد !!!
-- خانم دختر چهيزيه
-- خرج مدرسه و دانشگاه
-- زبانم لال ، زبانم لال مريضي و كمبود و گراني دارو
-- بازهم زبانم لال ، صد بار زبانم لال خرج دندان پزشكي !
-- اگر هوس پيتزا كرد ، حتي فلافل نا قابل !! اگر هوس يك آبگوشت ساده كرد !
و مخارج هاي امروزي ديگر !! ... ميگم كه برادر ، شما هم مثل برادرم مي ماني ، غريبه نيستي ، وقتي در كلاس سوم با يك مكافاتي و با بسي گريستن ها ، مرحوم ابوي يك جعبه مداد رنگي ٦ تايي ، كوچولو برايم خريد ، بنده از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدم و هميشه نقاشي هايم را در سايز كوچك مي كشيدم كه تا مدادها زياد مصرف نشود !! و آن جعبه را مثل تخم چشم نگهداري مي كردم تا مبادا گم و گور شود و مورد عتاب ابوي قرار بگيرم ، چون ابوي گفته بود بايد اين مداد رنگي را تا آخر سال برساني ، پس مواظب باش و قناعت كن ! -- رحمت الله عليه --
حال ، آيا بچه هاي امروزي اين جوري اند ؟ حاشا و كلا ، حاشا و كلا ... بچه هاي نسل امروز همه چيز را مي بينند و همه چيز هم مي خواهند ... حق دارند ، آخه اين طفلك ها دل دارند ... ندارند ؟ ... معلومه كه دارند ! به اين خاطر است كه خدمت دولتيان و مجلسيان عرض مي كنم كه با اين وضعيت اقتصادي حتي با حقوق ٢٠ توماني هم نميشه
زندگي كرد ! ... زياده جسارت است !!

تو که جرات نداری نظرات را منتشر کنی که مخالف مشی خودت هستند مانند جواب دادن دیروز به آن نظر در مورد فلسطین رو سردرگاهت بنویس منتشر نمی شود