با تصویری که من از بی محبتی مردان به زنان می بینم به دخترم و دختران مجرد خانواده ام توصیه کرده ام از دواج نکنند. یک زن به خاطر نیاز به محبت ازدواج می کند ؛ اگر قرار باشد به جای محبت سردی ببیند پس اصلا چرا ازدواج کند.
مساله واقعی افزایش تمایل به مجردی در دختران نیست بلکه کاهش احتمال یافتن شریکی قابل اعتماد برای تمام عمر است ضمن اینکه افزایش سطح تحصیلات در دختران یافتن هم کفو را با مشکل مواجه کرده است حالا این وسط اگر طرف تمایلات مذهبی هم داشته باشد که احتمال با شیب تندی به صفر نزدیک می شود!!!
با سلام
اینجانب دختری هستم که مستقل زندگی می کنم البته نه به دلیل مرفه بودن یاسایر دلایلی که ذکر نموده اید.بهره هوشی 134 به نوعی برای من که در خانواده ای پر جمعیت و با والدین با سطح تحصیلات پایین و از قشر متوسط زندگی می کنم دردسر ساز شده است. تعصب بیجا و غیر منطقی پدر خانواده و به نوعی وجود مشکل روانی در والدین سبب شده با استفاده از توانایی خود بتدریج مستقل شوم. لذا خواهشمندم این راه فراری را هم که دختران مجرد با هدف فرار از بیعدالتی های اجتماعی و قوانین مرد سالارانه در پیش گرفته اند با اظهار نظرهای متعصبانه و فاقد وسعت نظر خود نبندید.لذا قبل از ارایه راه حل سزاوار است به ریشه یابی مشکل پرداخت و آسایش فردی را در جهت کسب آمار رضایت بخش قربانی ننمود.
اسم اجاره خونه و صاحب خونه و تمدید اجاره میاد آدم حسی بهش دست میده که فکر ازدواج و قبول مسئولیت دیگری از یادش میره.اونم تو این اوضاعه بلبشو. دلت خوشه باباها
در قسمتی از مقاله نویسنده نگرانی خود را از تنهایی والدین در دوران میانسالی ابراز داشته ، بنده زیاد موافق با این مورد نیستم چرا که در گذشته جوانان در سنین کم ازدواج می کردند و از خانواده جدا می شدند و در قالب خانواده ای جدید و جمعیتی بیشتر با والدین خود ارتباط برقرار می کردند ، امروزه تنها صورت مسئله عوض شده بدین صورت که شخص ازدواج نکرده و هر از چندی با خانواده بعلت اختلاف سلایق به عنوان فردی مستقل ارتباط برقرار می کند و در باقی زمانها درگیر مسائل شخصی و اجتماعی خود است
به نظر من جهت حل این معضل اجتماعی می بایست مشکل ازدواج ، تفریح و کار جوان را حل کرد تا در زمان استاندارد تفریح نماید به موقع سرکار برود و در زمان مشخص ازدواج نماید .
امروز اکثر جوانانی که به زندگی مجردی رو می آورند بدنبال تامین غریزه جنسی و تفریحات ناسالم خود از قبیل مواد مخدر و ... هستند که ناشی از بر هم خوردن استانداردهای انسانی در کشور ماست ، در نظر بگیرید اکثر جوانان فاقد شغل مناسب جهت زندگی پایدار هستند (شغلی که بتوان برای آینده برنامه ریزی نمود / امنیت شغلی) به همین جهت توانایی ازدواج ندارند ، از سوی دیگر فرد با بالا رفتن سن نیازمند برطرف نمودن غرایز خود می باشد و در اغلب موارد خانواده ها به علت تفکرات سنتی و نیز محدودیتهای اخلاقی که در خانواده های ایرانی رعایت می شود اجازه ازدواج موقت !؟ به جوان خود نداده و شرایط را جهت برطرف نمودن این مشکل محیا نمی نمایند ، این مسئله در میان دختران جوان هم مصداق دارد بخصوص خانمهای مطلقه که در میان خانواده ها مورد تحقیر به بابت عدم توانایی در اداره زندگی مشترک قرار می گیرند .
در انتها بنده نیز پاراگراف آخر مقاله را تایید می کنم ، چرا که هیجان و تفریحات و تخلیه غرایز پس از رسیدن به آن که غالبا بسیار کوتاه مدت است تا مدتها فکر شخص را به خود مشغول نمی کند و باز هم مسائلی مانند خانواده برای جوان مهمتر خواهد بود
ایکاش خانواده ها در این شرایط بحرانی جامعه که جوان از هر سو تحت فشار است کمی با ملایمت کمی از خواسته های بحق آنها را تامین نمایند ....
وقتي كار براي جوانان پسر نيست و دخترها نتيجه گيري مي كنند اگر با يك پسر جوان بيكار ازدواج كنند آينده تيره و تاري در انتظارشان هست ووقتي خيل بزرگي از پسرها معتادند چرا دخترها بايد ازدواج كنند