میگویند هیچ پیامبری را در شهر خودش به پیامبری قبول نمیکنند؛ مساله این است که همه آدمها زندگی شخصی دارند, با همه جنبه های گاها منفی آن, که ممکن است آنهارا از چشم آدم بیاندازد. ولی این دید درست نیست. آدم باید به نقش تاریخی بزرگان نگاه کند و بداند که آنها هم آدمند و نقایصی همانند دیگران دارند.
نامه احمد شاملو تنها ترحم به خود است و این راهی است که بسیاری از مردان و ،نان برای تحریک مس ترحم شخص مقابل استقاده می کنند و نیازشان به آن شخص تا با وجدان شخص مقابل بازی کمند و اورا بدست بیاورند. اینجا از عشق خبری نیست اینجا تنها از انتقام زن قبلی هاست. اینجا حرف از احساسات نیست بلکه از کلاشی
سلام
متاسفانه دوست داشتن هنرمندان ، گاهی منجر به ندیدن خطاها و بی وفایی های انها می شود.فرض کنید انسانی عادی و معمولی زنش را که سالها با هم زندگی کرده بودندرا با وجود چهار فرزند قد و نیم قد رها کند و تمام حس شاعرانه گی اش رانثار زنی کند که می توانست از نظر سنی جای فرزندش باشد. شما چه قضاوتی در مورد او می کردید.
اگر چه اخیرا مد شده که قضاوت نکنید. من هم دوست ندارم اسطوره هایم در ذهنم اسیب ببیند. شاید به همین دلیل باشد که می گویند نباید خیلی به زندگی خصوصی هنرمندانی که دوست دارید نزدیک شوید.
اما نباید همه چیز را با عشق و رنگ ولعاب شاعرانگی توجیه کرد.
گاهی دنیا را باید از نگاه کسانیکه از رفتار برخی هنرمندان آسیب دیده اند نیز دید.
اگر چه شاملو با آن صدای فوق العاده و شعرهای بی نظیرش تکرار نشدنی است.
شاملو را خیلی بیش از ظرفتش بزرگ کرده اند.
او با توهین به حکیم بزرگ توس و اهانت به خوانندگان سنتی که صدای آنها را به کلمه ای بسیار زشت تشبیه کرده جایگاه خود را به شدت تنزل داد.
من تعجب می کنم یک نامه عاشقانه خصوصی چقدر می تواند پیام رسان باشد و قابل وقت گذاشتن باشد برایش.