خیلی جالبه. خوش بحالشون

با سلام ، چرا وقتی تعداد جملات زیادتر می شود دچار تناقض گویی می شوید؟
" برای مثال : بحث مهمان نوازی و اینکه کسی را به خانه خود راه نمی دهند."

كاري نداره اول يكي يدونه خودرو وطني بهشون بديد بعد يك خط تلفن همراه سپس دانشگاه آزاد و بانك بعدش بشينيد و ببينيد چگونه بيچاره مي شوند. تمام جوانهاشون مي شوند فرغ التحصيل بيكار و زندگيشون ميشه قرض و وام و هرچه درمي آورند بايد بدهند به دولت!

این ترجمه بود؟!

خیلی خوب می شد اگر تصویر این روستا را داشتیم

الان همه چی مکانیزه شده و حتی نان و هرجی که بر سر سفره استفاده می شود همه بصورت مکانیزه تولید می شوند. الان جای سوال است که اهالی این روستا با پولی که از فروش زمین بدست می آورند چه می خرند و اصلا با چه وسیله ای به تبریز سفر می کنند
من فکر می کنم نگارنده یه خورده اغراق کرده و یا مقصد خاصی را دنبال می کند

لازم بذكر است اينها خيلي پيشتر از زمان ميرزا صادق مجتهد هم وجود داشته اند.

سرزمين روياها من چندين بار اقدام بازديد به رفتن به اين روستا را کرده ام که متاسفانه هنوز موفق نشده ام

کاش یه 4 تا عکس هم میذاشتین ازشون 1!!R@S

حالا با این کارهاتون ببینید میتونید آرامش این بیچارها رو به هم بزنید