ياد پدرم افتادم كه حدود 70 ماه جبهه بود.ياد مادر جوانم افتادم كه با 3 تا بچه توي شهر غريب مي مونديم تا نامه اي ،از پدر بياد. يادمه توي كوچه كه بازي ميكردم يهو ديدم از سر كوچه پدرم داره از جبهه براي مرخصي مياد.دو ماه بود كه از آزاد سازي خرمشهر ميگذشت اما هيچ خبري از پدرم نبود.ارتباطات تلفني قطع شده بود و هيچ كدوم از همرزم هاش هم مرخصي نيومده بودند تا نامه اي ازش بيارند و خبر سلامتي پدرم رو به ما بدند.وقتي كه ديدم پدرم وارد كوچه شد ، دوان دوان رفتم به مادرم مژده دادم.مادرم هم چادرش رو سر كرد و با هم به سمت پدر دويديم.يادش بخير.
توي سن 55 سالگي همه موهاش سفيد بود و حداقل 20 سال پير تر نشون ميداد.
سختي هاي فراواني كشيده بود.در اثر همون فشار هايي كه كشيد ، مريض شد و خيلي زود رفت ... كي ميدونه خانواده هايي مثل ما چي كشيدند ، بجز اونهايي كه خودشون توي اون شرايط بودند و اوضاع رو با ذره ذره وجودشون لمس كردند.ماها الان فراموش شده هستيم.
چرا يادي از خانواده هاي رزمندگان ، از همسر هاشون از بچه هاشون نميشه ؟
مي دونم فايده نداره حرف زدن.
كو گوش شنوا ؟؟؟؟
شهدا همانند ستاره هائی درخشان برآسمان میهن میدرخشند .نور این ستارگان و موقعیت آنان ، میتواند رهنمای ما زمینیان در ادامه راه باشد. همیشه درقلب ما قراردارند. ما محتاج شفاعت آنان هستیم . روحشان شاد.
باسلام خداوند روحش راشاد کند شما باعث شدید که برای شادی روح او فانحه ای قرایت ویادی از او کنیم وخوب است که اینگونه یاد اوری وشهامت ها را برای مردم بنویسید
توي سن 55 سالگي همه موهاش سفيد بود و حداقل 20 سال پير تر نشون ميداد.
سختي هاي فراواني كشيده بود.در اثر همون فشار هايي كه كشيد ، مريض شد و خيلي زود رفت ... كي ميدونه خانواده هايي مثل ما چي كشيدند ، بجز اونهايي كه خودشون توي اون شرايط بودند و اوضاع رو با ذره ذره وجودشون لمس كردند.ماها الان فراموش شده هستيم.
چرا يادي از خانواده هاي رزمندگان ، از همسر هاشون از بچه هاشون نميشه ؟
مي دونم فايده نداره حرف زدن.
كو گوش شنوا ؟؟؟؟