برادران ارزشی اصول گرا ، ظاهرا بدون هماهنگی اقدام به درج خبر کردید آمریکاییهای ملعون که از این کارها نمیکنند گاف ندهید اصلا به شما نمیاید از این دست خبرهای مجعول درج کنید وتشویش اذهان عمومی کنید
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۳:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
مشکل امثال تو اینه که فکر می کنی خیلی انسان شریفی هستی و فقط خودت انسانیت رو می فهمی و مخالف تو احمق و پسته!
ناشناس
||
۱۶:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
این بیچاره به طنز یه چی گفته نمیفهمید
ناشناس
||
۱۹:۳۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
باید فرض کرد این بنده خدا حرف دلش را زده است لذا فرضت را غنیمت شمرده و این طرز فکر را زیر ضرب می گیریم شاید خود بزرگ بینی و خود برتر بینی از این مملکت رخت بربندد
و کمی منطقی تر و با احترام بیشتر به مردم دنیا نگاه کنیم
ان شاء الله
.....دو یار مهربان به نام پدر و مادر، کسانی که هیچ چیز جایشان را پر نمیکند وقتی چشم باز میکنی آنها را میبینی و با آنها بزرگ میشوی و شکل میگیری آنها که شادی و غمهایت را با تمام وجود میفهمند و نمیخواهند هیچگاه تنهایت بگذارند .آنها که همیشه به تو امیدواری میدهند حتی اگر خودشان غمهای بزرگ در دل داشته باشند تو را از غمشان باخبر نمیکنند تا گل لبخند همیشه بر روی لبانت نقش انداخته باشد . اگرچه میتوانی با مهربانی ات پرده از اندوهشان برداری و لااقل برایشان غمگین شوی و کودکانه اشک بریزی . به کودکی ات بازگشته ای و آغوش مهربان مادر را حس میکنی و به یاد صدای مردانه پدر میافتی که وقتی شب به خانه می آمد بدون ترس از تاریکی می آرمیدی .همراه کودکی ات بزرگ میشوی و به خوبیها میاندیشی که اصل اول کودکی است خودت را بیش از پیش لمس میکنی آنگاه تلخ ترین لحظات زندگی به یادت میاید این دو فرشته از دنیا میروند . حالا دیگر کسی به راستی منتظرت نیست تا لبخند شادی را بر چهره اش ببینی .حالا دیگر کسی نیست که سر نماز دعایم کند و به من فوت کند و بگوید پسرم عاقبت به خیر شوی . من هستم و یک عالمه خاطره و ورقهای آرزوها که یکی یکی میهمان باد شده اند . من از کودکی چقدر آرزو با خود به همراه دارم چقدر دویده ام چقدر مرا دوانده اند چقدر زمین خورده ام و باز ایستادم ولی انگار کسی مرا ندیده است . خواب دیدم زمین خورده ام مادرم دوید دستم را گرفت و با مهربانی گفت پسرم ، سرم را بلند کردم و او را دیدم به او گفتم خسته ام ،خسته . مادر گریه کرد و با صدای مهربانش گفت : دستم را بگیر و بلند شو . از خواب پریدم گرمی دستش را در دست تشنه ام حس میکردم و عطر وجودش در فضا پیچیده بود با خودم گفتم مگر مادر نمیداند آنهائی که خیلی دوستشان داشت و برایشان سفره های قشنگ می چید و عطر مهربانی اش را روی سفره میپاشید دیگر پسرش را به میهمانی دعوت نمیکنند .... برگرفته از روزنامه ایران 15 آبان 1379صفحه 6 ( از دلتنگیها ) بیائیم قدر پدرومادرها را تا هستند بدانیم چون هیچ چیز جایشان را پر نمیکند.
خاک گورش بر سر زنانی که با داشتن فرزند و بدون داشتن دلیل موجه با گرفتن مهریه ( با زور دادگاه یا بدون حکم دادگاه) از شوهرشان جدا می شوند و بچه را به بابا میدهند و میروند دنبال خوشی و زندگی مجردی که امروزه مد شده !
احتمال اينكه اين بنده به بهشت برود زياد است اما مطمئنا جاي كساني كه مي خواهند از اين مسائل سوء استفاده كنند و دين خدا (اسلام) را بكوبند در قعر جنهم است. خدا در قرآن نيز فرموده اند كه بعضي از اهل كتاب در ايمان به خدا صادقند.