اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ حِطَّةٍ الَّذِي مَنْ دَخَلَهُ كَانَ مِنَ الْآمِنِينَ یا ابا عبدالله سلام بر تو که «باب» بودی و میبايست امّت به سراغت میآمدند، امّا سکون گزيدند و تو را با دعوت خويش، به حرکت درآوردند! تو هم از سر مهربانی، برای نجات بندگان خدا از جهالت و حيرت ضلالتشان، به راه افتادی... تا کربلا... صلّی الله عليک يا ابا عبدالله! آمده بودند کربلا که «باب» را بکوبند؛ امّا با چوب و سنگ و نيزه و شمشير و دِشنهشان! آمده بودند که از اين «باب» به خدا تقرّب جويند؛ يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِرِي! امّا با ريختن خون تو و شکستن حرمت اهل حرمت! در جلوی «باب» تجمّع کرده بودند، امّا نه از برای ورود! آمده بودند که از تو عبور کنند! آن هم با سم ستوران... نَحْنُ رَضَضْنَا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْرِ... «کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی.یادمان باشد که حسین را منتظرانش کشتند.