تو رو خدا دیدید این یارو چی گفت . اولا خانه سالمندان میخواسته بزاره اونا قبول نکردند مجبور به نگهداری مادرش شده . دوما میخواست چایی بریزد بقول خودش خستگی از تنم در بشه. سوما . مادر پر زحمت. گل رس بر سر نفهم بیشعورت.
دختر عزیزم شاید تو از کمک کردن به مادرت خسته شدی ولی یه واقعیت که باید دلسوز و غمخوارش باشی و مریضی اش رو کوچک جلوه بده برین پارک برین بیرون حتما به امید خدا بهتر میشه
سمت چپ بدنم خیلی درد میکنه ..تپش عضلات دارم فکرم خیلی مشغوله نمیدونم دلیل چیه؟؟چندماه قبل یه شک عصبی شدید بهم وارد شد میترسم سکته یا چیزی باشه لطفا راهنمایی کنید 18سال سن دارم