چرا یه جوون 23 ساله که باید در اوج شروشور جوانی وانرژی باشه مثل من افسردگی شدید داشته باشه بخدا ما گناه داریم یه پسری که تو 15 سالگی به بلوغ جنسی میرسه تو 29 سالگی هم نمیتونه با این شرایط اقتصادی ازدواج کنه بعد میگن چرا جامعه اینقدر از نظر روانی متلاطمه وقتی به اینده خودم فکر میکنم گریم میگیره وناامید میشم
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۸:۴۲ - ۱۳۹۰/۱۲/۰۷
کاش گناه، گناه نبود
ناشناس1
||
۲۰:۰۸ - ۱۳۹۰/۱۲/۰۷
کاملا با این گفته موافقم...من الان دانشجوی ارشدهستم و 25 سالمه...در اوج شور و هیجان ازدواج و کلی انرژی...بر خلاف خیلیا که کار رو بهونه میکنن من انتخاب گزینه برام مشکله البته نمیگم شرایط اقتصادی خوبه نه آقا داغونه اما زندگی رو باید ساخت اگه طرفش پیدا شه...برا همین به خودم مهلت دادم تا همین 26 سالگی...با عرض پوزش از افراد محترم سن بالا خودمو میگم وقتی 35 سالم شد کجا این شور و نشاط هست...؟اونم در برابر خانوما که سرشار از احساسن...پس میمونه بزرگترین جهنم:تنهایی
بنظر من هر زمان که یک شخص توانست امورات خود را بگذراند انزمان موقع ازدواجش می باشد . حالا در ایران که خرج خانه به عهده اقایان است . در این دور و زمانه هم فقط کسانی می توانند ازدواج موفقی داشته باشند که پدر ومادر کمک بسیار کنند. کاش دولت خانه های کوچکی به صورت دولتی می ساخت و با اجاره اندک به جوانان می داد .
منم یه جوون 28 ساله هستم که متاسفانه بدلیل مشکلات ذکر شده نتونستم ازدواج کنم و از اون بدتر داره کم کم بار گناهام زیاد میشه و از خدا دور میشم،خیلی میترسم از عاقبتم و اصلا نمیخوام رابطم با خدا و اعتقاداتم خدشه دار بشه اما باور کنید نگه داشتن دینت تو این دوره زمونه از نگه داشتن آهن گداخته در کف دست هم سخت تر شده چه برسه که مجرد هم باشی.
پاسخ ها
علی
||
۰۱:۱۸ - ۱۳۹۰/۱۲/۰۸
کاملاً تایید میکنم. منم 27 سالمه و از ازدواج میترسم. احساس میکنم در گناه دارم غرق میشم. با این وضعیت اقتصادی مملکت و گرونی و بی کاری و ... کلاً قید ازدواجو زدم. افسردگی و بیماری روانیم سر جاش.فقط خدا بهمون رحم کنه. خدا امام زمانو برسونه. آمین.
در ادامه یکی از دلایل افزایش سن ازدواج - در کنار بسیاری دلایل دیگر - آورده شده است.
ازدواج سالم و موفق نیازمند شناخت دو طرف از یکدیگر می باشد و این شناخت اولیه می بایست در یک بستر سالم شکل بگیرد. در حال حاضر با با توجه به شرایط جامعه ما تقریبا سه نوع محیط نسبتا سالم قابل تصور است: فامیل، دانشگاه و محل کار که در آنها یک نظارت حداقلی وجود دارد و اساسا مبنای رابطه چیز دیگری است (به ترتیب رفت و آمد خانوادگی، تحصیل و کار) ولی در کنار آن و به بهانه این مبنا افراد می توانند یک شناخت نسبی از یکدیگر پیدا کنند. متاسفانه در حال حاضر با کمتر شدن روابط فامیلی (به دلایل مختلف همچون گرانی و غیرخ) و نیز کمتر شدن روابط تحصیلی (با انواع جداسازی ها به بهانه ها و دلایل مختلف) در عمل بستر لازم برای یک ارتباط نسبتا سالم تا حد زیادی از جوانانی که به دنبال شناخت از راه های سالم هستند کاسته شده است. در این شرایط دو حالت قابل تصور است: اول آنکه فرد سالم بماند ولی چون با گزینه های چندانی برخورد و شناخت ندارد در عمل هیچوقت گزینه مناسبی پیدا نمی کند که پیامد آن تجرد و انواع افسردگی و غیره خواهد بود. دوم آنکه فرد برای ارضای غریزه های روحی و جنسی خود به اجبار به سمت محیط ها و بسترهای ناسالم کشیده می شود که در آنها معمولا مبنا از همان ابتدا خود رابطه است (و نه کار یا تحصیل و غیره) که پیامدهای چنین رابطه هایی هم معمولا مشخص است و انواع انحرافات فکری و اخلاقی از جمله آنهاست. با توجه به اینکه انسان های سالم معمولا افرادی دارای حجب و حیا و دارای خطوط قرمز در حدود ارتباط خود هستند از رفتن به سمت بسترهایی که مبنا بر رابطه است ابا و واهمه دارند و بیشتر در محیط های سالم و دورادور و غیر مستقیم به شناخت گزینه های احتمالی و مناسب خود می گردند باید گفت با کمتر شدن چنین ارتباطات دوسویه و دومنظوره ای در عمل فقط آنها را از شناخت باز می داریم.
پیشنهاد می کنم افرادی که انقدر بر طبل جداسازی ها به هر شکل می کوبند کمی هم به این موضوع فکر کنند که سرشت انسان بر اساس حضور در جمع و با توجه به عرف هر جامعه است و این جامعه بستری برای شناخت افراد از یکدیگر است (که این افراد اتفاقا بالغ هم هستند و نیازی نیست همانند کودکان برای حد و حدود روابط آنها تصمیم گیری شود) و وقتی این بسترها از بین بروند نتیجه فقط سرخوردگی و بالا رفتن سن ازدواج و یا انحرافات اخلاقی در بسترهای ناسالم خواهد شد. آیا چنین افراد تنگ نظری هیچگاه به این اندیشیده اند که بخش زیادی از این مشکل ریشه در تنگ نظری های خود آنها دارد و جوانان را به سمت محیط های ناسالم سوق داده است؟
من توی 28 سالگی ازدواج کردم و کارم هم خوبه حقوق کارمندی بدی نمی گیرم ولی الان پشیمانم از ازدواج چون کلی هزینه کردم اخرش یه دختری گیرم اومده که دلواپسی هام رو نمی فهمه و همش بفکر دلخوشی خودشه
اولا بدون کار ازدواج نکنید ثانیا با هرکسی ازدواج نکنید ثالثا اگه ازدواج کردین زنتون رو زیاد تحویل نگیرین چون بدجور پررو میشن
پاسخ ها
ناشناس
||
۰۱:۳۸ - ۱۳۹۰/۱۲/۰۸
مقصر خودتی که توانتخابت چشاتو خوب باز نکردی همه زنها که مثل هم نیستن
عاطفه
||
۱۰:۰۶ - ۱۳۹۰/۱۲/۰۸
بنظرم بهتر بود می فرمودید با کسی ازدواج کنید که دلواپسی هاتونو بفهمه! نه اینکه زنتون رو زیاد تحویل نگیرید! واقعا کوته فکریه این حرفتون
خانم دختر ایران مطمئن باش که اگر چماق مشکلات اقتصادی مثل بیکاری و مسکن و البته توقعات زیاد روی سر پسرها نبود امثال شما که با حجب و حیا هستید در اولویت انتخاب پسرهای خوب مثل خودتان قرار داشتید و اون دخترهای که اهل دوستی باپسران هستند شاید بتوانند شوهر پیدا کنند اما همه میدانیم که بیشتر از شوهر پیدا کردن تداوم یک زندگی خوب است که مهم است.