زاينده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
ياد شهيدان خرازی و کاظمی گرامی باد
يك آباداني
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
من هم يكي از دانش آموزاني هستم كه با شوق وسايل مدرسه را آماده كردم ولي با شروع جنگ همه را رها كرده واز شهر وديار خود دور شديم در آن سال براي من اول ديماه حكم مهر را داشت چون ديماه به مدرسه رفتم.
مهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
سلام .امروز صبح بچه ام را بردم مدرسه زنگ مدرسه خورد یاد کلاس اول دبستان تا اول دبیرستانم خودم افتادم گریه ام گرفت و همیشه اول مهر گریه ام می گیرد اون موقع خونه امون آبادان بود بابام شرکت نفتی داشتم با مادرم می رفتم مدرسه با چه ذوقی که ناگاه هواپیماهای عراقی مدرسه را بمباران کردند یاد همه هم کلاسیهای شهیدم که در کودکی دل و رده اشان بر روی تخته سیاه آن روز مدرسه امان ریخت گرامی باد یاد همه دانش آموزان شهید دبستان و مدرسه راهنمایی شهید محمود کاوه پیشه یاد مدرسه های بهبهان و همه استان خوزستان تا چشم باز کردیم کودکی و نوجوانی امان در جنگ و خون گذشت جوانی با سختیهای دوران بازسازی اکنون با تورم و خرج سنگین زندگی ولی با همه این سختیهایی که کشیدم گدایی در وطن را به پادشاهی در غربت ترجیح می دهم و براستی جنگ به من آموخت تا درس بخوانم و الان خوشحالم که تا بالترین سطوح علمی پیشرفت کرده ام و فرزندم را نیز به امید خدا چنین تربیت خواهم کرد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
درود برهمه شیرزنان و دلاورمردان ایران زمین
الهام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
دیشب به یاد همان کسانی بودم که مهر آن سال شروع جنگ و سالهای بعد از آن آن طور گذشت که ما هیچ وقت نمی توانیم بفهمیم و درک کنیم. قلبم هزار تکه شد.
امروز هم با خواندن این نوشته زیبا و این یادآوری به موقع دگرگون شدم
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
مهربود . مثل همه مهر های دیگر. اما انگار جنسش فرق میکرد . هوایش فرق میکرد . حتی کیف و دفتر ومداد و پاک کنش فرق فرق فرق میکرد . زنگ که خورد سر کلاس رفتیم . با تعدادی که اصلا نمیشناختمشان . غربتی خاص حاکم بود بر احوال ما .صحبت از بمباران دیروز زمزمه سنگین کلاس را به هم میزد . او در کنار من ساکت و آرام نشسته بود . آرامشش از جنس آب دریا ها بود از جنس سفیدی پر پرواز .معلممان که آمد شروع کردبه احوالپرسی و بقیه امور جاری آنروز . اما انگار او اصلا در زمان ما سیر نمیکرد . نگاهش هنوز نقش بسته در نگاه من ...
ساعتی نگذشته بود که زمین و آسمان برهم تپید . صدای انفجار و فریادهای بچه ها در هم پیچیده بود . تازه فهمیدم ایکاش آن سکوت معنا دار ادامه مییافت . اما...
آن سکوت پس از لحظه باز ادامه گرفت ..
اما میز ما همان میزی که برای تقسیم بندی اش نقشه ها داشتیم همه را نقش بر خون کرد . همانی که حس دنییایی در وجودش نبود به وصل جانان رسیده بود . میز خونین شد . همانند وجود و قلب من . همشاگردی در همان اولین روز دکترا گرفت . دکترای عاشقی از دانشگاه خمینی . آنهم در واحد جنون . اما آرام . همانی که نمیشناختمش.....
همانی که یار دبستانی من بود .
یار دبستانی من با من و همراه منی .....
پاسخ ها
ف
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
خیلی زیبانوشتی .خدا به همه ما توفیق پیروی و ادامه راه شهدا را عنایت فرماید.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
مدتها بود اینطوری گریه نکرده بودم بابا دمت گرم!
رسولی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
درود خداوند بر تمام زنان و مردانی که در راه دین و میهن آسمانی شدند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
با اینکه امروز خودم مادر دو بچه ام وآنهارا به مدرسه بردم ولی هنوز هم هر سال ماه مهراحساس غم و غربتی عجیب دلم را می گیرد.هنوز هم هر سال این روزها به یاد بچه های مناطق مرزی که در خاک و خون تپیدند دلم عزا می گیرد.لعنت خدا تا قیام قیامت بر جنگ افروزان عراقی و امریکایی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
یاد کرمانشاه و مقاومت مردم زیر بمبارانهای شدید و موشک باران دشمن زنده شد ممنون
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
ما برای ایران اسلامی همه جوره ایستاده ایم و می ایستیم
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۱
باز غنچه خاطرات مرا شکفتید و باز لحظه ای که درب منزلمان را زدند و هنوز درب باز نشده مادرم در حیاط نشست و با چشمان پر از اشک و صدایی غم بار فریاد زد : میدانم ... محمودم شهید شده است ... یادم امد و چشمانم را از اشک پر شد . براستی مادر چگونه صدای ناله در را شناختی ؟! .
به خاطر می اورم که چگونه پدرم مردانه تا دو روز اشک نریخت ولی ایکاش بعد از دو
روز در آن اطلاق خالی و در کنج خلوتش کسی هق و هق او را نشنیده بود . اه قلبم به در امده و دلم اتش گرفته .
محمود عزیزم در آن سالها با نقاشیهایم برایت نامه مینوشتم ولی اکنون با قلمم مینویسم و با تو عهد میبندم و قسم یاد میکنم به وضوی قبل از شهادتت و به سه ترکشی که فخرشان این بود که به قلب تو نشسته اند و به لحظه جان دادنت و به بدن به خون تپیده ات که هرگز از ارمانهایت دست بر ندارم و همیشه جان ناقابلم در راه و دین و وطنم بر کف دستانم باشد ... شادی روح تمام شهدا صلوات
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
خداوند به شما سلامتی و توفیق عنایت کند وبه همه ما که راه شهدای عزیزمان را ادامه دهیم .
اللهم صل علی محمد و آل محمد
نظرات بیشتر