واقعاً سخت است. من حتی شبها گاهی به انها فکر می کنم و آرزو دارم روحم در خواب به هیمالیا برود و وضعیت انها را از نزدیک ببیند. هر چه فکر می کنم باورم نمی شود که هیچ راهی برای نجاتشان نبوده است.
با خواندن دلتنگي ها اين خواهر بياد دلنتگي هاي حضرت زينب افتادم وقتي فراق مادر در مدينه وفراق پدر در كوفه را تجربه كردند وامان از داغ كربلا وقتي خواهر از برادر جدا كردند السلام عليك يا أم المصائب يا زينب اميدوار به حرمت شب ها اي أحياء از همه مفقودين از جمله مفقودين هشت سال دفاع مقدس وهمچنين كوهنوردان شجاع وعزيز خبري به خانواده هاشون برسد
ای خدا من برادر جوونم رو 2 سال پیش توی یه تصادف از دست دادم پیکرش رو دیدم توی بیمارستان بغلش کرم کلی گریه کردم وقتی به دست خاک سپردیمش برای آخرین بار بغلش کردم باهاش حرف زدم آخه این دختر بیچاره چیکار کنه حتی نتونست به برادرش بگه چقدر دوستش داره ..ای خدا