ناشناس
|
United States of America
|
۱۲:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۴
به نظر من هم خیانت یک مصیبت واقعی و بلکه جنایت محسوب میشه به خصوص اگه زمانی رخ بده که تو هیچ چیز برای طرفت کم نمی زاری و فکر میکنی طرفت هم تو و زندگیش رو دوست داره و قدر خوبی هات رو میدونه و با ریاکاری محض تظاهر به عاشق بودن میکنه و بعد کاشف به عمل میاد که در خفا مشغول عشقبازی و هوسرانی بوده ..شک ندارم یه جایی و یه روزی بالاخره عدل خداوند اجرا میشه و آدم خائن چه زن چه مرد به سزای جفایی که کرده می رسه زمانی که به حالت احتضار و در حال مردن و جان کندن صورت عمل قبیحش رو می بینه..من هم زنی هستم که با وجود تحصیلات و شغل با نامردی ازدواج کردم که نقش آدمهای متعهد و متدین رو برام بازی کرد و بارها بهم خیانت کرد هر بار اعتراف کرد و با اشک و آه و التماس تقاضای بخشش کرد و من به خاطر بچه ای که در شکم داشتم بخشیدم ولی این بخشش فقط باعث وقاحت بیشتر شد..تا جایی که خیانتهای خودش رو حق خودش میدونه و به هزار توجیه درپی موجه جلوه دادن اونهاست‌‌.
از خدا میخوام به همه اونهایی که مثل من گرفتار این مصیبت شدن آرامش بده واقعا"درد کشنده ای داره ..کاش هیچ وقت ازدواج نمی کردم.
زخم خورده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۷
با سلام خدمت تمام سروران عزیزم.بیشتر گفته ها درست ودقیقه ولی میخام بگم اصلا ازخدای باریتعالی نا امید نشید! من کسی هستم که واقعا زخم خوردم من مردی بودم که میگفتم روی کره زمین آدم به خوشبختی من نیست حتی میدونم با گفتن این جمله خیلی ها منو شناختن از بس میگفتم وخدا رو شاکر بودم . اما یکشب دقیقا دهم فروردین نود و هفت شب متوجه یک پیام صوتی از مرد غریبه رو گوشی زنم شدم که اتفاقا دست خودش بود و دستش خورد تا دنیا بر سرم خراب بشه خلاصه بعد کلی انکار کردن، با گریه اعتراف کرد که بهم خیانت کرده و جگرم رو آتیش زد . کسانی که این دردو کشیدن میدونن سینه ی آدم همیشه سنگینه از بس غصه میخوری از خودت بیزاری حتی مرگ عزیزانت برات آسون میشه چون این داغ با اون داغها قابل قیاس نیست اون داغها حقه و این ناحق. دو سال تموم مثل جنازه بودم سال سوم تازه شدم مثل زن مرده ها. الان که توی سال چهارمم فهمیدم خداوند نعمت بزرگ فراموشی رو به انسان داده الان غصه میخورم که چرا بخاطر گناه یکی دیگه من خودمو تنبیه کردم. کاش چهار ساله قبل دوباره ازدواج میکردم . خواهرها وبرادر های عزیزم حتی یک روز رو هم از دست ندید همسران شما بچه نبودن! تازه از ما عالم ترن! پس اگ حتی تلفنی در ارتباط بودن ارزش ندارن که واسشون تب کنید. غصه گناه اونو نخورید! وزودتر به فکر زندگی دوباره باشیدحتی اگه ده تا بچه دارین! هیچ وقت هم تنهایی غصه نخورید بزار ید بچه ها هم بدونن چه پدر یا مادری داشتن بزارین خائن هم غصه بخوره. اگه دقیق تر به موضوع نگاه کنیم میبینیم اون باید غصه بخوره! ما که آبرو ریزی نکردیم گناه ما اعتماد و صداقتمون بوده که هنوزم بهش افتخر میکنیم. من چهار سال خون دل خوردم حالا میگم سادگی کردم اندازه بیست سال خودمو پیر کردم اصلا اون ارزش نداشت واسه این همه رنج و عذاب و جهنمی که خودم ساختم. باقیشو خود دانید فقط یادتون باشه پیمانه عمر یک لحضه هم صبر نمیکنه واسه کسی حرص بخورین که مثقالی ارزش داشته باشه. وسلام !فقط بخاطر خیانت اون نامرد هایی که به زن خیانت کردن خجالت زده ام که من هم مرد هستم
زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۰۰ - ۱۴۰۰/۱۰/۲۴
سالهای اول کارم یکی از همکارانم که داشت بازنشسته میشد برایم از زندگیش گفت
خانمی بود که ۵تا داشت ومیگفت به طور مدام از اطرافیان برایم پیغام می‌آوردند که شوهرت را با فلان زن دیده ایم ( زن غریبه یا حتی فامیل )
همکارم می‌گفت با وجود این که درونم طوفان به پا شده بود ولی برخلاف میلم میگفتن تهمت نزنید شوهرم با آن خانم صیغه هست من خودم در جریان هستم واطلاع کامل دارم لطفا با آبروی مردم بازی نکنید
اوایل قبول میکردند که واقعا من راضی هستم ومیدانم
اما به مرور که پیغام می‌آوردند که شوهرت را با زن شوهر دار دیده‌ایم که به توخیانت میکند هنوز هم میخواهی بگویی صیغه هستند واطلاع داری وپوزخندی به من می‌زدند ومیرفتنند

من می‌ماندم وگریه ودرد
با ۵تا بچه نمی‌توانستم طلاق بگیرم
شوهرم ‌ بیمار جنسی بود
تنها راه چاره این بود که در خانه خدا بروم وزرای زندگی زناشویی ام دعا کنم
چه گریه ها که نکردم کوهی از آتشفشان بودم جرآت نمی‌کردم به شوهرم بحث کنم چون خودم را مقصر می‌دانست ولی مدام برای خدا نامه می‌نوشتم واز اوکمک میخواستم درخانه اهل بیت وائمه حضرت علی رفتم ونماز خواندم و خالصانه از خدا وند وآئمه کمک خواستم
شبی در خواب حضرت علی ع دیدم که به خانه ما آمد انگار به دلم الهام شد که این شخص حضرت علی هست. فورا به گریه افتادم واز شوهرم شکایت کردم از بیماری. جنسی که داشت وآبروی مارا جلو فامیل برده بود از دردی که درونم بود
حضرت از من آب خواست لیوان آبی را برایش آوردم. دعایی به آب خواند وگفت توکل به خدا کن این آب را به شوهرت بده ورفت
وقتی شوهرم به خانه آمد آب را به او د آدم ود ر عالم خواب این آب متبرک را خورد
همکارم می‌گفت نمیدانم چه شد ولی بعد از آن خواب انگار شوهرم عوض شد ود یگر کسی حرفی از خیانتها وآبروریزیهای او برایم خبر نیاورد
سرش به کارش گرم شد وبه زندگی برگشت .توانستیم چند بچه را روانه دانشگاه کنیم وبرکت عجیبی به زندگی ما برگشت
می‌گفت فرهنگ خانوادگی ما وشرایط اقتصادی ما ددر حد ی نبود که بتوانیم نزد روانشناس برویم ولی رابطه من باخدا قوی بود و البته خدا قدرتمند تر از همه عمل کرد
ولله جنود السموات والارض

همه چیز در آسمان و زمین لشکر وجود خدا هست با توکل به او توانستم شوهرم را ببخشم وخداوندهم شوهرم را به من بخشید
شوهرم بیمار جنسی بود وخشمی که به او داشتم شاید لایق بخشش نبود ولی بخشیدم چون من لایق آرامش هستم.


سربه راه شدن شوهرم با. توکل به خدا اتفاق افتاد وگرنه من عاجز از انجام هر کاری بودم که بتوانم اورا به زندگیم برگردانم
شاید این قضیه امتحانی برای من بود وبا تمام دردی که داشتم توانستم به پذیرش وآرامش الهی برسم
البته آسان هم نبود گریه ها کردم. از احساسم با دوست قابل اعتماد حرف زدم به خانواده خودم وشوهرم چیزی نگفتم. خشمم را روی کاغذ نوشتم وگاهی از گریه دفتر را پاره میکردم. از انکار بیرون آمدم وبعد غمگین وافسرده شدم برای خودم دلسوزی کردم. اشک ریختم ولی قرآن دعا آرامش قلبی را به من برگرداند
توکل به خدا چاره هر کاری هست