زهرا و آرزو جان ، آنچه که بسیار مهم است اینست که شما از روی صداقت و راستی این نامه ها را نوشتید. این نوشته ها از دل و جانتان بر امده است و همین است که پس از سا لها و قرن ها باقی مانده و بر دل و جان می نشیند و اثرشان از بین نمی رود. متأسفانه این هم دلی ها در این زمان کم رنگ شده است. حماسه های دوران جنگ باید دوباره زنده شود تا مثل خونی تازه در رگ های نسل جوان ما بجوش در بیاید.
این هم یک نوشته ای دیگر از هزاران حرف های ناگفته دوران رشادت مردان بی ادعا و هنوز هم بسیارند این انسان های ساده و صادق و بی ریا که حاضرند خیلی از مشقت ها رو به جان بخرند ولی دل دیگران را شاد کنند. برای شاد روح پدر بزرگوار زهرا کوچولوی قصه ما که حتماً الآن شیرزنی شده، صلوات و درود می فرستیم که چنین فرزندی تربیت کرده. خدایش رحمت کند.
کاش بازم صفای آن روزهای بی تکرار رو تجربه می کردیم. ای کاش ای کاش
آمین یا رب العالمین
هیچی نمیشه گفت در مقابل این همه صفا و اخلاص مردمی که بی هیچ منتی به خودشان سخت میگرفتن تا به رزمنده ها سخت نگذره.
من احساس حقارت می کنم در مقابل اینهمه بزرگی امثال زهرا ها و آرزوها و فهمیده ها و ...