وباید از انهدام پلی که عراقی ها از روی آن رفت و آمد میکردن توسط خلبان شجاع نیروهی هوای ارتش جمهوری اسلامی هم باید یاد کرد که باعث اسارت هزاران عراقی در خرمشهر شد
خرمشهرهنوزهم زنده است فاتحان خرمشهرهم زنده اند ومرده ان است که نامش به نکویی نبرند. درودبرشرفتان غیورمردان فاتح خرمشهر .گرچه چندصباحی مورد کم لطفی قرارگرفته اید بدانید نزدخداماجورید.
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۲:۲۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
درسته خرمشهر زنده است و در لجن زاری نفس های آخر را می کشد ....
چرااز نقش محوری فرماندهان ارتش نمی گویید قضاوت عادلانه وصادقانه بیشتر مورد قبول مردم هست یک یگان تازه تاسیس فرمانده اون نمی تواند نقش محوری دریک عملیات داشته باشد همه درعملیات کمک کردن ولی اگر قضاوت مولی علی ع پسندانه باشد در این عملیات نقش محوری با فرماندهان ارتش درکنار فرماندهان سپاه داشتند
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۳:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۴
چرا بیخودی جو میدهی مگر از تانک های نیروهای ارتش حرفی به میانذنیامد متن را بخوان و بعد نظر بده
سلام
عزیزان من از رزمندگان سالهای دفاع مقدس هستم
ازاینکه خرمشهرچراآباد نشده چرا بعضی گله منددند
عزیزان مگرچه کسی می خواهد خرمشهر را اباد کند
مثل دفاع ازخرمشهر همه باید کمک کنند هرفردی به اندازه توانش کمک کند واین فقط ازعهده دولتی ها برنمی اید.تابستان درپیش است .هرفردی که به خرمشهرمی رود قسمتی ازهر کاری که بایدانجام گیردرابه عهده بگیرد
بله وقتى از منطقه بركشتيم بعد از ازادى خرمشهر در بازار به كسانى برخورد كرديم كه دنبال خريدن روغن ترمز بودن از يك كارتن تا هزار كارتن پرسيدم اقا براى چى ميخواين اينهمه روغن ترمز لاكهيد زرد رنگ رو گفت الان داريم هرچى توى بازار چراغ برق هست رو داريم جمع ميكنيم يك كاميون ميفرستيم اهواز يكى ميره مشهد يكى ميره تبريز بلخره ًفعلا تقسيم ميكنيم بين استانها ولى فروش نداريم خريدشون هر عدد ٢٠ تومن بود بعد ده پانزده روز ما رفتيم اهواز هواسمون نبود سوار يه مسافركش شديم پيكان بنده خدا گفت روغن ترمز امروز خريدم ٧٠ تومن تازه گير نميومد كلى اشنا ومنت سرمون گذاشته يكى داده بهمون به شرط خريد يه دست لنت همونجا بياد بچه هاى مجروح و شهيد مون افتادم خدايا چرا يكى از پا و دستش قطع ميشه بعد بازم با يه دست دلواپس جبهه هاس يكى هم جن مورد نياز مردم رو احتكار ميكنه يادمه تهران از اون اقاى ريش پًرفسورى شيك پوش كه با يه بليزر شيك اومده بود پرسيدم ببخشيد شما پخش لوازم داريد گفت نه ما هرجنسى كه راس احتكار باشه اون جنس رو ميخريم به ولله خيلى محكم و با افتخار گفت كه غم تمام وجودم رو گرفت كه يادم افتاد وقتى مارش جنگ به صدا در ميامد از راديو ديگه ما روح روانمون در جبهه بود خودمون رو ميرسانديم منطقه امروز هم كه رفتم جايى كسر خدمت براى فرزندم بگيرم جناب سرهنگى با غرور گفت مگه براى من رفتى نميرفتى به من چه امدم بيرون و فكر اينكه مدت اجاره ام تمام شده با چه پولى باز ميتونم يه خانه اجاره كنم با سه فرزند ازدواج نكرده بخاطر ندارى باز ياد شهادت حاج قاسم و رشادت هاش كمى اروم شدم وديگه حتى با خدا هم حرفى نداشتم بزنم ويا درد دل كنم