همه ما آثار متعددی از سینمای جنگ را دیده ایم. شاید نخستین نسل از این فیلمها به شدت شعار زده بودند. آنها تلاش داشتند کاراکترهایی را به عنوان قهرمان و اسطوره معرفی کنند که برای جامعه عام مخاطبان اسطوره به شمار نمی آمدند. برای نسل های بعدی فیلمسازان جنگ، به تصویر کشیدن تبعات جنگ و معرفی رنجهای مردم موضوع اساسی شد. آنها در مورد جنگ بی طرف نبودند و پیش از آن که به معرفی فضای جنگ بپردازند درگیر معرفی مقصران، قربانیان و مشکلات شدند. شخصیتهای این فیلمها - جز معدودی از آنها - برای مخاطبان آشنا و ملموس نبودند یا بزودی کهنه می شدند. فیلم نجات سرباز رایان یک فیلم بدون زمان است چون موضوعی بدون زمان و شخصیتهایی بدون زمان دارد در حالی که فیلمهای سبکی مثل عقابها و حتی فیلمهای فاخرتری مثل آژانس شیشه ای هم فیلمهایی دارای تاریخ مصرف هستند. مخاطب جوان امروزی دیگر ارتباطی با شخصیتهای اصلی این فیلم برقرار نمی کند. در ضمن مشکل بزرگ مشترک بین تمامی این فیلمها عدم وجود بار دراماتیک پخته در داستان آنهاست. نویسندگان با تجربه هیچ مشارکتی در تدوین این فیلمنامه ها نداشته اند. فیلمی که داستان پخته ای ندارد، شخصیتهایش زودگذر هستند و جلوه های بصری قدرتمندی هم در ساخت ان دیده نمی شود هیچ ابزاری برای برقراری ارتباط نخواهد داشت و همه چیز تمام است.
در عوض ضد جنگی ها جهانی شدند!
سینمای دولتی بهتر از این نمیشه!