هرگز از یادم نخواهد رفت. آنموقع من در مسجدسلیمان داروخانه داشتم و آن روز باور کنید تنها کسی که توی مرکز شهر بود من بودم چون بقیه پرسنل با خانواده هایشان به خارج شهر رفته بودند و من بدلیل امدادرسانی و تامین داروی مورد نیاز مجروحین توی داروخانه بودم که برای لحظاتی از شدت بمباران توسط صدام نامرد دیدم شهر یکپارچه سیاه و تاریک شد.و بعد از آن شاهد تردد پی در پی ماشین های امداد رسانی از آمبولانس تا سواری و وانت بودم.
چه روزهای سختی بود
باسلام
با درود به روان پاك ان عزيزاني كه اجساد متلاشي شده آنها را با دستان خود جمع آوري كرده و در امبولانس گذاشتم (آن زمان نوجواني 13 ساله بودم ) و تاكنون آن صحنه ها از خاطرم پاك نشده است
اميدوارم هيچ وقت ديگر آن صحنه ها تكرار نشوند
حق مسجد سلیمان این نیست ، کافیه فقط یه سر برید اونجا تا عمق فاجعه رو متوجه بشید ...