میگن جماعتی برای خواندن نماز باران به بیرون شهر رفتند و فقط نوجوانی چتر برداشت.(( این یعنی اعتماد به خدا)) اگر با اعتقاد و اعتماد به خدا گام برداریم مطمئن باشیم ناامید نخواهیم شد. واین کار مرحوم مرشد چلویی یعنی همان ایمان و اعتماد به خدا. چیزی که در این دوره رخت بربسته.
واقعا مرشد چه حالی با خدای خودش میکرده. واقعا چه حالی داره ادم داشته باشه و دست فقرا رو بگیره . این لطفی بوده که خدا به مرشد کرده . اگه تو بازار رفته باشید . و این صحنه بچه کارگر ها رو دیده باشید . می توتنید تصور کنید مرشد چه لذتی میبرده.
پول حلال کمتر و کمتر شده و حرام فربه تر و فربه تر
مردم با هم بداخلاق تر و بداخلاقتر شدند.
الرعیه علی اخلاق ملوکهم
مردم اخلاق حاکمان را به خود می گیرند.
یکی از دوستان که پیرمردی است بالای 85 سال سن و تاجر معروفی خصوصا در استان های لرستان، کهکیلویه و بویر احمد و خوزستان و . . . بوده است برایم تعریف کرد که مادرش او را با یتیمی بزرگ کرده و وضع مالی خوبی نداشته اند. از حدود شانزده سالگی می رفته آبادان و خرمشهر یک خیک روغن گاومیش می خریده و می آورده در شهرشان می فروخته است. تعریف کرد که در خرمشهر یک خیک روغن خریدم و مقداری پولش را دادم و برگشم به شهرمان تا بلکه بقیه پول را قرض بگیرم و بدهی ام را بدهم و خیک روغن را تحویل بگیرم. بالاخره پول جور نشد به خرمشهر برگشتم به فروشنده مراجعه کردم و با شرمندگی به کفتم نتوانستم بقیه پول را جور کنم . گفت اشکالی ندارد پسرم . می فروشی؟ گفتم چی رو؟ گفت خیک روغن را اون مال توست خریده ای فقط به من مقداری پول بدهکاری . تعجب کردم . اون حاجی به چند جا زنگ زد و قیمت گرفت و چون روغن گران شده بود به نرخ روز از من خرید. بدهی اش را برداشت و پولی که داده بودم با سودش را به من داد.