من تا اخر عمرم مدیون ثانیه های رشادت های شما عزیزانم و از راه دور کف پای شما ها را میبوسم که این امنیت را به شما ها مدیونیم هر جا هستید خدا پشت وپناهتان باشه
برادر آزاده دلاور بسیار از خاطراتت حال کردیم ، من خاک پای شما هستم خداوند بشما اجربدهد مرا یاد روزهای جنگ انداختید من درمنطقه جنگی از ناحیه گردن ترکش خوردم و دچار سوختگی شدید از ناحیه صورت شدم بدلیل محاصره دشمن امکان دسترسی به درمانگاه وجود نداشت بدلیل خونریزی شدیدیکی از بچه های هم سنگر لطفی کرد آنرا با نخ و سوزن خیاطی بخیه زد و با زیر پیرهنی که شاید یکماه شسته نشده بود زخم های سوختگی ام را پانسمان کرد ، انهم چه بخیه ای ، چه پانسمانی، خلاصه سرتان رادرد نیاورم هم چند روزی حسابی درد کشیدیم و هم با بچه ها کلی خندیدیم تا بالخره به پشت خط منتقل شدیم