چهلم شهادت حمید آقا و شهدای خیبر بود که آقا مهدی برای شرکت در مراسم بزرگداشت شهدا به ارومیه آمد مراسم در مسجد اعظم برپا شده بود و خیلی هم شلوغ بود سخنران مجلس آقا مهدی بود و من نزدیکترین کس به او بودم که تمام حواسم به سخنان وحالات چهره ی او بود آقا مهدی در پایان سخنرانیش وصیت یک شهید مفقودالاثر را خواند که در آن از خدا خواسته بود شهادتش را به گونه ای قرار دهد تا ذره ای از خاک این دنیا به جسم او تعلق نگیرد من در آن لحظه احساس کردم که آنچه آقامهدی از زبان آن شهید می خواند در واقع خواسته ی قلبیش را از خدا می خواهد و یک سال آقا مهدی در عملیلت بدر به آنچه خواسته بود رسید .
از جایی که نوشتید نماز شب می خواندید تا پایان متن قشنگتان گریستم
فقط بخاطر صفای این عزیز و البته همه شهیدان با صفا و بی ریا همت و صیاد و باکری ها
هرگز ندیدمشان و سنم قد نداده به دیدارشان
اما عجیب محبوب منند