قضاوت ساده نیست. مادر ظاهرا خیلی هم تحت فشار نبوده که به پسرش زنگ زده. ولی چرا مادر و پسر به پلیس زنگ نزدن؟ پس هر کسی می تونه خودش حکم صادر کنه و اجرا کنه؟ یا مردم به پلیس اعتماد ندارن؟
پیل اندر خانه تاریک بود عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود اندر آن تاریکیاش کف میبسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد گفت همچون ناودان است این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی بر پشت او بنهاد دست گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید فهم آن میکرد هرجا میشنید
از نظر که، گفتشان شد مختلف آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هریک اگر شمعی بدی اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستاست و بس نیست کف را بر همه او دسترس
چشم دریا دیگرست و کف دگر کف بهل وز دیده دریا نگر
جنبش کفها ز دریا روز و شب کف همی بینی و دریا نی عجب
ما چو کشتیها به هم برمیزنیم تیره چشمیم و در آب روشنیم
ای تو در کشتی تن رفته به خواب آب را دیدی نگر در آب آب