دوست همدانشگاهیم یک روز گفت که من می خوام بیام شهرتون و مهمونتون باشم.من از اوضاع اقتصادی وخیم خانه با خبر بودم و ضمن اینکه دوستم از خانواده متمکنی بود و به هر حال آمدیم خانه و دیدم مادرم چقدر تدارک ویژه دیده است و آبرومندانه مهمانی تمام شد و بعد از هفته ها فهمیدم مادر گوشواره اش را فروخته است.من خدا رو شکر وضعم خوب است ولی هر چه گوشواره بخرم جبران نخواهد شد.او همه داشته اش را نثار کرد من حقیر چه ؟!!
می شود برای این جلوه پاک خداوند ،مظهر عشق وایثار واژه ای یافت ایکاش مادرم ،عشق وجانم اکنون در کنارمان بود تنمان از نوازش های خالصانه و پرعظوفتش وگوشمان از شنیدن واژهای پرمهرش وچشمان از صورت ملکوتیش و قلبمان از قلب تپنده خلقت محروم شده (6 ماها) وهرگز جای خالیش پر نخواهد شد.
40 سالم و است و استاد دانشگاه
با یقین می گویم مادران دیروز فزرندان را برای بزرگ بودن و خوداتکاء بودن پروش می دادند و مادران امروز و البته پدران از روی محبت زیادی فرزندان رابرای کوچک بودن و وابستگی. مادران و پدران عزیز در آینده کودکانمان شرمنده آنها نباشیم تا آنها هم به ما افتخار کنند
مادر خوبم پاک ترین پاکها دعاهای نیمه شب و پس از فوت پدرم برای ارامش او هم نماز میخواندی تو به من درست بودن را خوب اموختی بیشتر از معلمی تو را دوست دارم نه تنها بخاطر مادر بودن که تمام عمر پر رنجت را با دو چشم خویش دیدم که مادر زندگی بودی و خدا از تو راضی و خشنود باشد
افسوس ! به این قافله عمر که خالی ز وفاست!. مادر فقط یک واژه مقدس نیست یک نام پر عظمت است که باید قدرش را فهمید ،به عکس مادرم خیره می شوم و با شرمندگی در خیالم دستش را بر می دارم و می بوسم و در اوج ضعف لبخند می زند تا نگریم !