احساس شرمندگی برای اینکه با طلاقی که برایم اتفاق افتاد زندگی را به کامش تلخ کردم.
نمیدانم چطور میتوانم اینهمه استرس را که کشید جبران کنم.
هم مادر خودم و هم مادر خانمم. هر دو در این پروسه استرس زیادی متحمل شدند و عاقبت ما از هم جدا شدیم.
پدر مادر شرمنده ام. فقط همین
مادرم ریشه هستی من است او تکیه گاه وآرامش دهنده است هرچند اینک سالخورده وبیمارست ،گاه که قد خمیده اش را میبینم در خاطراتم سالهای جوانی اش را مجسم کرده اشک میریزم وبر بی اعتباری دنیا وناپایداری آن واقف میشوم .
تنها واژهای است که نیاز به تعریف ندارد و راز وجودی آن در نزد پروردگار است. با آرزوی سلامتی برای تمام مادران سرزمینم و آرزوی استغفار و طلب رحمت برای اهل قبور از جمله مادر مهربانم
مادرم اخیرا از دنیا رفته. تا روزی که زنده بود با تمام توان ازشون نگهداری کردم و بی توجهی بقیه فرزندانش را جبران کردم اما چون مادر از کودکی بین من و خواهرم فرق می گذاشت و هیچوقت با من مهربان نبود، نمی تونستم از نظر عاطفی باهاشون مهربون باشم.
من تا زمانی که ازدواج کردم و دور شدم حتی یکبار طعم بوسه و نوازش مادرم رو نچشیدم، اما با خواهرم مهربان بود.
روحش شاد، حلالش می کنم اما هنوز بغض دارم از کمبود محبت مادر، با اینکه خودم سالمندم....
و هیچ عشق و معشوقه ای مانندش نیست و نخواهد بود
چون رفیقی خالص و بی کلک است .