عصبانيت بخاطر فرو افتادن در ناحيه احساسات است و البته احساسات منفي. ايران از ديرباز منبع شاعران و عارفان پراوازه بوده كه در واقع منبع احساسات مثبت بوده اند. مردم كشور ما اصولا از ديرباز فيلسوفان و ذهن گرايان بزرگي نداشته و همين مشخص ميكنه بطور تاريخي ما مردمي با احساسات قوي تر و منطق ضعيفتري هستيم و احساسات هم در جهت منفي يعني عصبانيت.
استرس زیاد بر زندگانی مردم در ایران در دراز مدت منجر به افسردگی شده، دیدیم و میبینیم که مردممان تقریبا افسرده ترین مردم جهانند، و این افسردگی در درازای زمان تبدیل به خشم فرو خورده و عصبی شدن اجتماع میشه، و از اون بدتر جامعه عصبی چه کوچک (خانواده) و چه بزرگ (ملت) با کوچکترین مسائل روزانه با هم برخورد میکنند و خشم طرف مقابل را بالاتر برده و این چرخه خشم هر روز بر شدت و وسعت اون افزوده میشه که این در نهایت منجر به فاجعه میشه، و شما خود هر روز شاهد این ادعا هستید....
متاسفانه اقتصاد پویا ، شاد بودن، آزادی انتقاد از مسئولان خطاکار ، و آزادی های دیگر که وجودشون میتونه مرهمی بر زخم مردم باشه تقریبا امکان ناپذیره....
و همینطور سیستم عقب افتاده آموزشی که خروجی اون یه مشت مشاور و روانشناس کار نابلد و کم سواد در ضمینه تخصصشون و همینطور بی برنامه بودن حاکمیت برای تسهیل در درمان مردم آسیب دیده ( آسیب در تمامی زمینه ها) و آسیب شناسی نکردن یکی دیگر از علل بزرگتر شدن هر چه بیشتر این مشکله....
مسئولان نظام جمهوری اسلامی باید هرچه سریعتر مسئولیت این تراژدی رو برعهده بگیرن، و برنامه ها و بودجه های کلان برای درمان این درد بزرگ در نظر بگیرن و اعلام کنن تا شاید اندکی از ظلمی که به مردم روا داشته شده کاسته بشه.....
بیشتر شادی ها یا جرمند یا بسترش برای عموم فراهم نیست خانمها که باز هم بیشتر حتی از امکانات ورزشی و...هم به دلیل محدودیت ها به اندازه ی کافی براشون فراهم نیست ، کشور ما کشوری گرم و خشکه و همین گرم و آب و هوای بد هم رو اعصاب آدم تاثیر میذاره.
جدا از اینکه قوانین ما هم پر از اشکالند و مردم رو عصبی میکنن به ویژه برای زنان که به نیازهایشان توجه نشده است.
وقتی عده ای در کشور گریه وعزا را ارزش میداند و خنده و نشاط را ضد ارزش و پیوسته بر طبل غم میکوبد و شادی را بر نمیتابد آیا جز ملتی غمزده و عصبی میتوان انتظار داشت؟
من خودم همین لحظه خسته و عصبی هستم با اینکه دو روز دیگه عروسی من هست اما تو این یک ماه انقدر اذیت شدم که اصلا عروسی برام مهم نیست فقط میخوام زودتر تموم بشه
از نظر قانونی شهرداری ها مسئول اصلی بهداشت روانی شهروندان و حتی بهداشت روانی کار در شهر ها هستند.
قوه قضائیه در مقام دوم مسئولیت به علت عدم چابکی در رسیدگی به پروندها قرا ردارند
و در نهایت باز هم شهرداری ها در مقام سوم مسئولیت به علت نازیبا سازی شهری به علت عدم وجود نظارت بر نما و یا دخالت در امور و سپس ارتشاء ، اصولا نبود معماری واقعی متناسبت با فرهنگ ایرانیان باعث اضطراب و .. در میان ایرانیان شده است.
در نظر بگیرید بافت سنتی مثلا تخریب شده تا راحتی و تسهلات بوجود آید تجدید شده بدون نقشه درست بدون پارکینگ ..
خانه های قدمی که هم نگاهدارنده سالمندان بود و هم نگاه دارنده خردسالان و هم سازگار با محیط گرمو بیابیانی ایران طراحی شده بود با دست مریزاد دادن به شهرداری ها بدون معمار واقعی شد خیابانهای صرفا مستقیم بدون نظمو نظام ساختمانی به نخوی که یک نگاه کوتاه به نمای ساختمانها در تهران و یا سایر شهر ها مغز انسان سالم رو دچار نا هماهنگی و اضطراب میکند متاسفانه این شیوه کامال در ذهن مردم جای گرفته و متوجه تاثیرات آن در روند زندگی روزمره نیستیم از افزایش دمای شهرهاو آسفالت تا زندگی در کوره پز خانه هایی به نام آپارتمان (که مخصوص مناطق سردسیر است ) تا ساخت پنجر هایی که باید همیشه با پردهای ضخیم انرای از ترس نگاهای دیگران بپوشانیم!! همه اینها دست به دست هم داده اند تا مسکن واژه ای از ریشه سکنه و آرامش به غیر آن یعنی اضطراب تجلی پیدا کند.