ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
خدا رحمتشون کنه
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
در حسرتم از مردم پست این مردم زنده کش مرده پرست
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
روزنامه که حادثه دهان فداکار را در روز 16 ابان 1340 بیان کرده شما در متن 1341 بیان کردین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یک سال قبل حادثه روزنامه اظلاعات خبر را پخش کرده بود؟؟؟!!!
ناشناس
|
Netherlands
|
۰۸:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
قهرمانان هرگز نمیمیرند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
خدا رحمتش كند .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
خدايش رحمت كند و روحش شاد

غروب یکی از روزهای سرد پاییز بود. خورشید در پشت کوه های پربرف یکی از روستاهای آذربایجان فرو رفته بود. کار روزانه ی دهقانان پایان یافته بود. ریزعلی هم دست از کار کشیده بود و به ده خود باز می گشت. در آن شب سرد و تاریک، نور لرزان فانوس کوچکی راه او را روشن می کرد. دهی که ریزعلی در آن زندگی می کرد نزدیک راه آهن بود. ریزعلی هر شب از کنار راه آهن می گذشت تا به خانه اش برسد. آن شب، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست. سنگ های بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریزعلی می دانست که، تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمی دانست در آن بیابان دور افتاده چگونه راننده ی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد.
ریزعلی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان می دادند. از اندیشه ی حادثه ی خطرناکی که در پیش بود قلبش سخت به تپش افتاد. در جست و جوی چاره ای بود تا بتواند جان مسافران را نجات بدهد. ناگهان، چاره ای به خاطرش رسید. با وجود سوز و سرمای شدید، به سرعت لباسهای خود را از تن درآورد و بر چوبدست خود بست. نفت فانوس را بر لباسها ریخت و آن را آتش زد. ریزعلی در حالی که مشعل را بالا نگاه داشته بود، به طرف قطار شروع به دویدن کرد. راننده قطار از دیدن آتش دانست که خطری در پیش است. ترمز را کشید. قطار پس از تکانهای شدید، از حرکت باز ایستاد. راننده و مسافران سراسیمه از قطار بیرون ریختند. از دیدن ریزش کوه و مشعل ریزعلی، که با بدن برهنه در آنجا ایستاده بود، دانستند که فداکاری این مرد آنها را از چه خطر بزرگی نجات داده است.
ناشناس
|
United States of America
|
۰۹:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
خدانگهدارش.
ریزعلی تو همیشه قهرمان ملی مان خواهی بود. چه درکتابها بنویسند چه حذفش کنند.
مامردم گرچه نتوانستیم از تو وخانواده ات بنحو شایان تقدیرکنیم ولی برای فرزنذانمان تعریف می کنیم که ریزعلی یا ازیرعلی حالا هرچه که بود "مرد"بود.
اودر تمام این سالها نه شرکتی ثبت کرد
نه رانتی خورد و نه اختلاسی. او مردبود
مرد مرد!
ان مرد فوت کرد
ناشناس
|
Germany
|
۰۹:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
یک مقبره خاص و در شان این قهرمان ملی باید ساخته شود تا همواره در یادها بماند و روحیه فداکاری در این مملکت قدر دانشته شود.
جوادزاده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
تابناک !!
چرا خودزنی را در باور مردم نهادینه میکنی؟!!! (اما نمونه کاملی از بی توجهی ایرانیان به قهرمانانشان بود.)

مگر مهمه که اسم واقعی او دقیقا چی بوده؟ مگر اسمی که از او به مردم معرفی شده تقصیر همه مردم ایرانه؟
زمانی که این اتفاق افتاد، خبرنگارا او را به ریزعلی معرفی کردند و بعد هم به همین نام معروف شد. از این قصه شما نتیجه گرفتی که مردم ایران بی توجه هستند؟ (در اول گزارش نوشتی که: اما نمونه کاملی از بی توجهی ایرانیان به قهرمانانشان بود.)
چرا موج منفی میدی؟
مهم اینه که مردم دهقان فداکار خود را با آن چهره معصوم و دوست داشتنی میشناسند و دوستش دارند.
مگر مردم از او تقدیر نکردند؟ هر کجا رفت ازش تمجید کردند. حالا اگر مسئولین به اندازه کافی از او تقدیر نکردند، آنرا به همه مردم خوب و قدرشناس ایران تعمیم تده.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
واقعا دلیلی داره که اسم این بنده خدا تو کتاب جعل بشه؟
نظرات بیشتر