خیلی از بچه هایی که در مناطق محروم درمدارس نمونه درس خواندند الان پزشک و مهندس و استاد و...هستند در حالیکه کسانی که در مدارس عادی مناطق محروم درس خواندند اغلب وضعیت خوبی ندارند و عده ی محدودی هم به واسطه دانشگاه آزاد ، مدارکی کسب کرده اند که غالبا به دردشان نخورده است
چند نکته عمدا و یا سهوا مغفول واقع شده است: 1) مدارس نمونه600 و تیزهوشان 1500شهریه دریافت می کنند و رایگان نیستند. 2) الگوهای دبیران و الگوهای دانش آموزان همگی در این مدارس گرد هم می آیند در نتیجه در مدارس عادی کمتر دبیری و کمتر دانش آموزی وجود دارد که الگوی دیگران باشد. 3) به جهت خروجی مدارس خاص در آزمون های سراسری بیشتر امکانات و توجهات اداره های آ پ به این مدارس سرازیر می شد. 4) اگر با وجود مدارس غیر دولتی طبقه بندی فقیر و غنی نمایان می شود که در بسیاری از امور جاری است با وجود مدارس خاص طبقه بندی خطرناک باهوش وتوانا در برابر کم هوش و ناتوان ایجاد می گردد که بسیار مخرب تر می باشد.5) مدیران رده میانی آپ موافقت کمتری با برچیده شدن مدارس خاص دارند زیرا با دریافت رسمی پول از اولیا برنامه مشکل کسری سرانه را حل می کنند.سخن آخر اینکه تعلیم و تربیت یک نهاد حاکمیتی است که نباید آلوده مسائل مادی و طبقه بندی رسمی نوجوانان شود. حقیر با تجربه بیست ساله معلمی و تحصیلات علوم تربیتی در سطح دکتری محاسن حذف این نوع مدارس را بیشتر از معایبش می دانم.
دوستان این قدر نگران نباشید. کل جامعه ی دانش آموزی کشور رو دارید فدای حدود 10 هزار نفری می کنید که قراره هر سال رشته های پزشکی قبول بشند. سایر رشته ها هم دانش آموز اگر درس خون باشه هر مدرسه ای باشه قبوله. پس بیخودی با اعصاب و روان فرزندانتون بازی نکیند. من با اینکه تمکن مالی دارم پسرم رو مدرسه دولتی ثبت نام کردم و خیلی هم راضیم. حذف مدارس نمونه هم کار درستیه. هستند دانش آموز خنگی که به ضرب کلاس تقویتی مدارس نمونه قبول میشند و هستند دانش آموزان باهوشی که قبول نمیشند. ادیسون و انیشتین هم به نظر مردم عادی در دوران کودکیشان افرادی کودن بودند. افراد باهوش در دوران کودکی ویژه اند و زیاد به چشم نمیاین.
با سلام
من یکی از فارغ التحصیلان سمپاد در سال 1383 و هم اکنون عضو هیات علمی دانشگاه در رشته ی مهندسی مخابرات هستم. این جانب، در دوره ی دانش آموزی، حایز مدال کشوری المپیاد، و در دوره ی دانشجویی، حایز مدال المپیاد دانشجویی گشتم و در طراحی محصولات راهبردی نیز نقش ایفا کرده ام. تز دکتری این جانب، یک تز نظری- عملی بود که بخشی از آن، مرتبط به محصول واقعی، و بخشی از آن، دارای ابعاد گسترش یافته ی نظری است. خروجی این تز، هم شامل محصولات راهبردی، و هم در ارتباط برخی فصول دیگر آن، مقالات منتشر شده در مجلات معتبر است.
از پرس و جو و نیز بحث و جدل خود با بعضی از افراد دارای اطلاعات، به این نتیجه رسیدم که انهدام سمپاد، در سال های 81-82 با ارایه ی طرح شهاب کلید خورده، اما اجرایی سازی آن تا سال 1389 به تعویق افتاده بوده است. به عبارت دیگر، بنا بر این اطلاعات، یک هسته ی مستقل از دولت ها، طراح و مجری این پروژه بوده اند.
1- آن چه راجع به دبیرستان های سمپاد گفته می شود، نوعا اغراق آمیز و گاه سو گیرانه است و نوعا به این پس زمینه توجه نمی شود. یکی از اساتید دروس عمومی خود من در دوره ی لیسانس دانشگاه، در بحث دونفره ی من با ایشان، همین حرف های مکررا شنیده شده راجع به سمپاد را می زد و نیز بحث عدالت آموزشی را مطرح می کرد. من در نهایت متوجه شدم که مشکل اصلی این فرد، نه عدالت و نه ساختار سمپاد و نه این بحث ها بوده است، بلکه مشکل او این بوده که فرزند خودش در این دبیرستان ها قبول نشده است. این قضیه برای من واضح شد، اما اگر کسی این پس زمینه را نمی دانست، گونه ی دیگری گمان می کرد.
بر خلاف آن چه نوعا تبلیغ می شود، سمپادی ها بیش از افراد دیگر از تحصیل، ورزش ، رفاقت و مانند آن برخوردار بودند. فراموش نمی کنم در ساعات استراحت، چه صحنه های هیجان انگیزی را شاهد بودیم - با وجودی که خود من متاسفانه خیلی در آن صحنه ها مشارکت نداشتم - چه رفاقت های عمیقی در آن زمان وجود داشت، چه همکاری های علمی رقم زده می شد، و مانند آن. افرادی که اکنون در حال نهایی سازی پروژه ی انهدام سمپاد هستند، نوعا شرایطی فرا استالینیستی را از سمپاد ارایه می دهند، مانند آن که راجع به صحبت در مورد یک رژیم مخوف دیکتاتوری با ابزارهای شکنجه ی روحی و روانی اند. شرایطی سیاه، مخوف، همه در حال مطالعه، ... که تقربا تمام این ها دروغ و ساخته- پرداخته ی خودشان است. جالب است همان زمان که من در این مدارس قبول شده بودم (سال 76) ، هم همین تبلیغات وجود داشت تا حدی که یکی از والدین من، دیگری را به ثبت نام نکردن من در این مدارس ترغیب می کرد، ولی الحمدلله این اتفاق نیفتاد و من در سال اول راهنمایی، پس از گذراندن یک شرایط گذار طبیعی تغییر پایه در ثلث اول، با این شرایط خو گرفتم، به طوری که در سال های دوم و سوم راهنمایی، شرایط عادی شده بود، اتفاقا بحث های دینی، سیاسی و تاریخی همزمان با بحث های علمی در بین دانش آموزان مطرح بود، که مشابه آن را سال ها بعد در دانشگاه تجربه کردم. یادم هست که من، یکی از هم کلاسی هایم را که رشته ی ریاضی و پسری دلباخته ی اشعار سهراب سپهری بود را دارای احساسات دختران دبیرستانی عاشق خطاب می کردم، هم کلاسی هایی را که صحبت از عدالت می کردند دست می انداختیم و کمونیست می خواندیم تا کفرشان در آید و می خندیدیم، وقتی در سال اول دبیرستان در درس اجتماعی راجع به بیکاری پنهان صحبت می شد، تشخیص دادیم که بسیاری از مقامات کشوری دارای چنین مشاغلی هستند و راجع به آن به طور خنده آوری بحث می کردیم، معلم دینی خود را در مباحث مطرح شده چنان دست می انداختیم که گاه مجبور می شد ما را از کلاس اخراج کند، و ...
تازه نگارنده فردی بوده است که چندان وارد فعالیت های گروهی نمی شد، دیگران که دنیای خود را داشتند، و البته با کمترین انرژی گذاری، رشته های خوب را قبول شدند، و ... رفتند که رفتند...
مشکل آن جاست که کسانی اکنون راجع به سمپاد تصمیم می گیرند که انسان گاه گمان می کند دارای نوعی کاذب سازی افراطی و سیاه نمایی بسیار شدید از اوضاع این دبیرستان ها هستند، و این قضیه برای من که هفت سال در آن محیط بوده ام، کاملا واضح است. یک تصویر سازی وارونه در طی دو دهه از سمپاد انجام گرفت تا به هدف امروز، یعنی فروپاشی کامل برسد. فکر می کنم زمانی که بسیار دیر شده است، سناریو نویسان آن اصلی معرفی خواهند شد، اتفاقی که در مورد فجایع دست ساز ما، در جامعه رخ می دهد و وقتی انتقادی به موضوعی وارد است، آن را خفه می کنند و بیست سال بعد به صورت افراطی از همان خفه کردن دوباره توبه می نمایند. والدینی که فرزندانشان در این دبیرستان ها قبول نشده اند، دبیرانی که به دلیل ضعف علمی به استخدام این مراکز در نیامده اند و نتوانسته اند ، از اتفاقات پس از آن توشه بر چینند، ، برخی دانش آموزان بازمانده از تحصیل در این دبیرستان ها ، و مانند آن ها، این ها سیاهی لشگرند. سیاهی لشگر لشگری که فرمانده پشت پرده آن، به گونه ای هماهنگ در آموزش و پرورش، فروپاشی سمپاد را هم زمان با گسترش خصوصی سازی پیش برد، و به موازات آن در آموزش عالی، مقاله پرستی را بر خلاف شرایط صنعتی ایران به راه انداخت، تا کل سیستم آموزشی و علمی ایران را ابتدا بی خاصیت و سپس منهدم کند.
2- اولین گام تضعیف سمپاد، نه آزمون های آن، بلکه مسخ سمپاد به گونه ی تجزیه ای آن بود. در یک شهر پنج سمپاد را راه انداختند، کدام شهر سه هزار و پانصد نخبه دارد؟ تا این را بگویی می گویند این گفته صدمه ی روحی به قبول نشدگان وارد می کند و بر خلاف عدالت آموزشی است. این یک مغالطه و طنز تلخ از زبان کسانی است که مشخص است اکثرشان از ورود به مجموعه های سمپاد جا مانده اند. قبول نشدن در دانشگاه شریف هم به روحیه ی سیصد هزار دانشجوی قبول نشده ی ریاضی صدمه وارد می کند، چون ورودی های شریف را شریفی می خوانند، پس شریف را هم تعطیل کنیم دانشگاه آزاد به جایش بزنیم؟ به مرجعیت نرسیدن برخی مجتهدین هم به آن ها صدمه ی روحی وارد می کند. نهاد مرجعیت را منهدم کنیم؟ چون مرجع یک لقب است و به مرجعیت رسیدن یک نفر و به مرجعیت نرسیدن صدهزار نفر دیگر، طبق استدلال این مغالطه گران؛ بر خلاف عدالت علمی است و این نوع استدلال مغالطه ای، در آینده نهاد مرجعیت را نیز زیر سوال خواهد برد.
3- مجموعه ی سمپاد به مانند هر مجموعه ی دیگر، مجموعه ای بی نقص نیست. اما نکته آن است که هر بار، رفع نقص کنندگان آن، آن را ناقص تر کرده اند. این قضیه، تقریبا استثنا ندارد.
4- اگربه صحبت کسانی که از فرآیند - شما بخوانید - انهدام سمپاد حمایت کرده اند، توجه کنید، متوجه نکته ی خطر ناکی می شوید که در کلام این افراد است. آن نکته این است که این تصمیم تخصصی سازمانی را، به عالی رتبه ترین مقامات کشور منتسب می کنند. متاسفانه این روند مخصوص کشور ماست و در جایی رخ می دهد که تصمیم ساز، تصمیم مخربی را گرفته است، و خودش هم کاملا و دقیقا متوجه است که چه تصمیم مخربی گرفته است. برای آن که این تخریب را حداکثر کند، آن را به عالی ترین افراد کشور گره می زند که اولا رد خود را در این تصمیم گیری پاک کند، ثانیا با گره زدن آن به فرد اول کشور، یا سیستم را تخریب کند یا فرد اول کشور را.
پس بدون تحلیل زیاد، بدانید که ابعاد این تخریب، مافوق تصور است. و حتی کاملا بدانید که گیرنده ی این تصمیم، چه جهت گیری ها و روحیاتی دارد.
من با نظر نويسنده وزين موافقم .در كلاسي كه سطح استعدادهاي متفاوتي وجود دارد معلم امكان رساندن كلاس در سطح فكرهاي برتر را نداشته و عملا جو كلاس هم پذيراي آنها نيست .بايد با اين تفكر وزير دولت و يا مجلس مخالفت كنند.