یاد روزی می افتم که آقای مرتضوی یکی از کارکنان صفحات داخلی یکی از روزنامه های اصلاح طلب را به علت چاپ کردن پرسش یک آموزگار تبریزی دستگیر کرده بود و برای او که عمری را در جبهه و جنگ و جهاد گذرانده بود جرم توهین به مقدسات و .... تراشیده بود. یاد گریه های دو دختر و خانم محجبه ی او می افتم. خدا جای حق نشسته آقای مرتضوی. از آن همه دبدبه و کبکبه برایت فقط محافظان مانده اند که آنها هم ظاهراً از شما بی خبرند. آیا آن زمان چنین روزی را پیش کرده بودی؟ آیا گمان می کردی که بر سر هر کوی و برزنی عکست را بزنند و نیایی و بگویی من اینجا هستم و فرار نکردم تابع قانونم حتی اگر حکم صادره را ظالمانه، غیر قانونی و ... بدانم. اگر امروز به این حکم گردن بنهید فردای روز اگر مشخص شود ظالمانه یا غیر قانونی بوده آن وقت مردم شما را تحسین خواهند کرد. هر جا بروید بالاخره پیدایتان می کنند چون همه ی مردم دنبالتان هستند.
پاسخ ها
من
||
۱۹:۲۳ - ۱۳۹۷/۰۱/۲۷
دیدی آن قهقه ی کبک خرامان حافظ
که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود
ناشناس
||
۲۰:۰۷ - ۱۳۹۷/۰۱/۲۷
همچین نوشته ای که انگار ایشان الآن خیلی بیچاره شده. متاسفانه اصلا هم اینطور نیست
مردم
||
۲۲:۴۸ - ۱۳۹۷/۰۱/۲۷
حالا اگر دو دختر و خانم اون مظلوم محجبه نبودند و بى حجاب بودند دلتون نمى سوخت؟ شما هم بى شباهت به مرتضوى ها نيستيا!
ناشناس
||
۲۰:۵۹ - ۱۳۹۷/۰۱/۲۸
دوستان اولاً در آن زمان دختران این بزرگوار به حد بلوغ نرسیده بودند که محجبه باشند و فقط خانمشان یک مؤمنه تمام عیار است. حجاب اگر ریشه در وجود انسان داشته باشد می توان گفت مقدس است. اگر اینگونه نباشد به نظر من وهن حجاب است.
زندانی که با چرخش انگشتی به سادگی حکم روزنامه نگاران و معترضان کرد ، حتی حاظر نیست در بهترین شرایط هم که شده واردش بشه !!
فکر نکنم انقدر ترسو بوده باشه ، قطعا به دلیل دیگه ای فرارییده .