این رضای قصه شما نه تنها آدم آرومی نبوده. بلکه بسیار بسیار شرور بوده. آدم آروم نه بلده بره اسلحه تهیه کنه نه توی یه مهمونی یه مرتبه مخ زنی کنه و و و و بخوام بگم مثنوی هفتاد من کاغذ میشه. اون سارای شما هم همچین چیزی که شما تو داستان ادعا میکنی نبوده. اینطور قصه های رمانتیک امیرارسلانی نمیخواد بنویسید.
نقطه مشترک نظرات 1. طلاق 2.بی خیال می شدن زندگی می گذشت. 3.مظلومیت زن و ظالم بودن مرد. اما من عقل کل می گویم در اینگونه موارد آیا اگر خودتان چای سارا یا رضا بودید دنبال راه حل منطقی، عملیاتی و عاطفی بودید یا نه؟ راه حلی که استمرار زندگی را داشته باشید و دیگر کارهای ناراخت کننده برای دو طرف تکرار نشود.