تا مدعی بمیرد از درد خود پرستی. همین بیت نکته روان شناسانه دارد.
دانش پژوه بى تعصب
||
۱۹:۳۱ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۷
خواهشمندم اسرار عشق و مستى را براى خودتان نگه داريد چون به تاريخ انديشه و فرهنگ ديروز و امروزمان كه مى نگرم - و يقين داشته باشيد كه بسيار هم جسته ام و آن را پژوهيده ام - اسرار عشق و مستى را راهگشا نمى بينم، نه راهى براى آن روزهاى اين كشور و مردم گشوده و نه براى امروز و فردايمان خواهد گشود. مصرع دوم بيتى كه ذكر كرديد هم نمونه روشنى از خودبرتربينى و نداشتن روادارى و مدارا در برابر ديدگاه مخالف است!
شخصا این مطلب را کاملا قبول دارم و برای مقابله با آن و تثبیت شاهنامه و مفاهیم آن تلاش می کنم.
«در ایران همیشه بین عرفان و حکمت جنگ وجود داشته است. یکی از مشکلات ما وجود اندیشههای افرادی همچون مولوی و حافظ در برابر حکمت است. متأسفانه بعد از انقلاب، اشعار حافظ که هویت ملی در آن وجود ندارد رواج بیشتری یافت و شاهنامه که تاریخ این مملکت است، حذف شد. این امر سبب انحطاط آینده نیز میشود، در نتیجه مردم به غربگرایی روی میآورند»
پاسخ ها
ايرانى
||
۱۹:۳۴ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۷
به عنوان كسى كه سالها در غرب فعاليت دانشگاهى داشته ام نظر شما ر انه تنها درست مى دانم، بلكه با مطالعه آثار شرق شناسان و توصيه هاى آنان، تعمدى خاص در ترويج يك بخش از فرهنگ تاريخى ايران مى بينم.
به نوعی درست میگه مولوی شخصیتی که هیچ اعتباری به سرزمین و زادگاه و رنج مردم نداده.درعصرمولوی که با هجوم مرگبار مغولان همراه بوده ایشان براحتی از بلخ و عبور از ایران آن زمان به قونیه مهاجرت کرده و تمام عمرش را دور از فجایع مغول به عرفان و تدریس علوم دینی و شعرسرائی پرداخته و کوچکترین همدردی با مردمان مصیبت دیده عصر خودش در آثار ایشان دیده نمیشود. در آثار سعدی و حافظ هم با وجود تمام تعالیم و آموزه های رفتاری که هست اما واقعیت این هست که جامعه ایران در آن زمان تحت اشغال بیگانگان بوده و بیشتر از آموزه های اخلاقی نیازمند روحیه سلحشوری و جنگاوری و ملی گرایی و استقلال طلبی برای رها شدن از سلطه اقوام بیگانه بوده که متاسفانه جای چنین شخصیتهایی در تاریخ ایران بسیار خالی هست اما در عوض عرفان و صوفیگری به عنوان یک مخدر جهت فراموشی مصائب زمانه بسیار رایج بوده. همین امروز چند نفر میدانند یعقوب لیث صفاری که بوده و چرا آرامگاهش یک مخروبه هست؟ چرا فیروزنهاوندی را ما ایرانیها نادانسته به خاطر قتل عمر لعنت میکنیم؟ همه اینها نتیجه بیتفاوتی تاریخی هست. تمام ملی گرائی ما خلاصه شده در فوتبال ملی و یک جشن نوروز همین و بس اما در عمل خودمان بزرگترین دشمنان خردگرایی و ملی گرایی هستیم