واقعیت این است که این آرزوی آن کودک معصوم نیست، بهانه گیری است، دلتنگی است، آرزوی آنها خیلی ساده است، بازی روی زمین خاکی، بازی با دوستانشان، در آغوش کشیدن پدر و مادرشان! دختر من هم همین دوران را گذراند، دردی که میکشند برای ما قابل درک نیست، گریه های هر روز و هر روز، بچه هایی که نمیدانند برای چه به این حال و روز افتاده اند، مدام بهانه بیرون را میگیرند و نمیدانند این درمان کار یک روز و دو روز نیست، چیزهایی میگویند که واقعا توانایی نوشتن ندارم، قدرت بازخوانی هم ندارم چون بعد از چهار سال با مرور آن روزها باز هم میخواهم زار بزنم، زار بزنم و التماس کنم که خدایا کاری کن بچه ها مریض نشن، حتی اگر تقدیرشون همینه تقدیرشون را تغییر بده چون تو توانایی. آمین