با سلام
اگر چه امروزه گسترش اینترنت و دسترسی آسان به منابع اطلاعاتی اختلاف و تبعیض در دسترسی به امکانات و تسهیلات مطالعاتی تا حد زیادی کاهش داده است و این امر بازنگری اساسی در اختصاص سهمیه ها را طلب میکند اما اصولا نیاز یا عدم نیاز به اختصاص سهمیه برای دانشگاه جای بحث دارد که در این مختصر نمی گنجد.
ای کاش گوینده مطلب برای تایید حرفهای خود سندی ارایه نمایند که چند نفر از فرزندان اعضای هیات علمی با این قانون به کلان شهرها منتقل شده اند؟
و اصولاً چند نفر از فرزندان جمعیت 80 هزار نفری اعضای هیات علمی در کنکور شرکت می کنند؟
و چند نفر از اعضای هیات علمی در کلان شهرها ساکن هستند که بخواهند از این سهمیه استفاده کنند؟
و در پایان لااقل با آمار و سند اثبات کنند که آیا واقعا این اختلاف 10% (شرط داشتن حداقل 90% نمره "آخرین نفر آزاد پذیرفته شده") می تواند چنین اختلافی را ایجاد کند که نفر 10 هزار کشوری با نفر 1000 کشوری پشت یک میز بنشینند.؟
در ضمن نه همه آنها که با سهمیه آزاد شرکت می کنند فرزند کارگرند و نه همه فرزندان اساتید و اساتید محترم از قشر مرفه جامعه (با لفظی که شما آنها را آقازاده خطاب نموده اید) هستند.
با تشکر
یکی از غیرمنطقی و ظالمانه ترین سهمیه های موجود.
بعضا اهضای هیئت علمی با انتقال دانشجویان به مراکز تحصیلی که خود مشغول به تدریس هستند حتی زحمت درس خواندن هم از دوش فرزندان خود بر می دارند و با فشار به دیگر اساتید سعی می کنند نمرات بالایی برای فرزندان خود جور کنند.
در باب اینکه این قانون انتقال فرزندان اعضائ هیات علمی و بخصوص تغییر رشته آنها یک بی عدالتی است شکی وجود ندارد. این را بنده که هیات علمی هستم، می گویم. ولی در یک رسانه آدرس اشتباه دادن به مخاطبان گناهش به مراتب بالاتر از این موارد است. سهمیه ای که در جداول شما برای سایر سهمیه ها نوشته شده به هیچ عنوان با تعداد داشجوهایی که از انواع سهمیه ها برخوردار هستند و هم اکنون در همه دانشگاهها از جمله دانشگاهی که خودم هستم مشغول تحصیل هستند، همخوانی ندارد. فقط کافی است که به آمار واقعی سهمیه ها در آزمون دستیاری پزشکی (رزیدنتی) مراجعه کنید (داوطلبان غیر سهمیه ای حداکثر برای 40 درصد رقابت کردند، یعنی حدود 60 درصد ظرفیت مال انواع سهمیه ها بود!!!!!). به عقیده شخص بنده هیچ سهمیه ای غیر از سهمیه مناطق نبایستی در کنکور وجود داشته باشد. در مورد اقشاری مانند فرزندان شهدای گرانقدر و ایثارگران عزیز، دولت بایستی امکانات آموزشی و پرورشی و حتی مادی در اختیارشان قرار بدهد که این عزیزان بتوانند توانایی علمی شان را بالا ببرند و وارد یک رقابت عادلانه با بقیه عزیزان کنکوری بشوند.
علتش اينه كه بچه هاي هيئت علمي از نظر معيشتي و امكانات آموزشي در مضيغه اند، اونها امكاناتي كه بچه كشاورز يا بچه كارگر يا بچه معلم داره رو كه ندارند! :)
سلام- بنده واقعاً متأسفم که تیتری را برای خبرتان انتخاب نممده اید و مطالبی درباره اعضای محترم هیأت علمی دانشگاههای دولتی کشور نوشته اید که، هم آن گونه که بیان شده صحت ندارد و هم باعث ایجاد یک هجمه سازماندهی شده علیه قشر زحمت کش هیأت علمی دانشگاه میگردد. اولاً سهمیه داشتن برای هر سازمان و دسته و گروهی به گونه ای که حق دیگران را پایمال و ضایع کند بسیار ناپسند است. ثانیاً آن چیزی که به عنوان سهمیه اعضای هیأت علمی دانشگاهها در این خبر از آن یاد میشود آنستکه، فرزند یک هیأت علمی بایست مثلاً رشته مهندسی مکانیک را در یکی از دانشگاههای دولتی قبول شود و پس از آن عضو هیأت علمی میتواند که فرزند خود را فقط در همان رشته پذیرفته شده به دانشگاه محل سکونت یا محل کار خود و نه هر دانشگاه دلخواهی با رعایت نوبت انتقال دهد. حال این به اصطلاح سهمیه اعضای هیأت علمی را مقایسه کنید با سهمیه های دیگر از جمله سهمیه ایثارگران و غیره که در آنها از ابتدا حدوداً بیش از ۳۰ درصد از کل ظرفیت پذیرش تمام دانشگاههای دولتی کشور به فرزندان ایثارگران محترم و دیگر سهمیه های مذکور در خبر تعلق میگیرد. یعنی فرزند یکی از سهمیه های مذکور با رتبه چند هزار در رشته علوم تجربی میتواند به راحتی در پزشکی دانشگاه تهران که در حالت عادی نیاز به رتبه زیر صد دارد پذیرفته شود. تازه از اینها گذشته دانشگاههای خاصی مانند شاهد و بقیه الله اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و دانشگاههای دیگر نیز به طور خاص متعلق به این سهمیه های مذکور میباشد. حال قضاوت با شماست.
سلام از نويسنده مطلب بالا بسيار سپاسگزارم
بزرگترين حق كشي در سيستم آموزش عالي استفاده از سهميه هييت علمي است كه در بسياري موارد كه به عينه شاهد بودم حتي شامل كسب نود درصد نمره نيز نمي شود بزرگترين بيعدالتي در جذب دانشجو نه سهميه 25 درصد شهدا و جانبازان است و نه پنج درصد ايثارگران بلكه جابجايي فرزند هييت علمي است كه از سايه پدر و مادر سالم و نسبتا مرفه با امكانات عالي برخوردار بوده اما در دانشگاه شهرستان هاي دور افتاده قبول شده و با اين امكان بدون كوچكترين دغدغه اي نه تنها به محل سكونت خانواده برمي گردد بلكه از امكان تغيير رشته برخوردار مي شود براي اين آموز عالي متاسفم
اگر این موضوع را بپذیریم باید بقیه سهمیه ها را هم نقد کرده و باطل بدانیم
حرفها کلی زدن راحته! اینکه فلانی دامپزشکی بوده و بعد شده پزشکی ..... بدون سند و عوام فریبیه. این جابجایی ها صرفاً توسط سازمان سنجش و توسط سیستم انجام میشود دقیقاً همانطور که بقیه انتخاب رشته ها انجام میشود. بنابر این موضوع 90 و 92.5 درصد دقیقاً رعایت میشود پس غیرممکن است کسی که دامپزشکی دانشگاه شهرستان قبول شده بتواند شرط 92.5 درصد پزشکی یک دانشگاه شهر بزرگ را بیاورد
هر سال تعداد زیادی از دانشجویان از دانشگاهی به دانشگاه دیگر جابجا میشوند این موضوع برای همه امکانپذیر است. اگر استدلال نویسنده را بپذیریم پس این انتقال ها نیز باید به طور کلی حذف شوند(زیر اگر ظرفیت رشته ای 40 نفر بوده نباید به هیچ علتی 41 نفر بشود)
اگر چه امروزه گسترش اینترنت و دسترسی آسان به منابع اطلاعاتی اختلاف و تبعیض در دسترسی به امکانات و تسهیلات مطالعاتی تا حد زیادی کاهش داده است و این امر بازنگری اساسی در اختصاص سهمیه ها را طلب میکند اما اصولا نیاز یا عدم نیاز به اختصاص سهمیه برای دانشگاه جای بحث دارد که در این مختصر نمی گنجد.
ای کاش گوینده مطلب برای تایید حرفهای خود سندی ارایه نمایند که چند نفر از فرزندان اعضای هیات علمی با این قانون به کلان شهرها منتقل شده اند؟
و اصولاً چند نفر از فرزندان جمعیت 80 هزار نفری اعضای هیات علمی در کنکور شرکت می کنند؟
و چند نفر از اعضای هیات علمی در کلان شهرها ساکن هستند که بخواهند از این سهمیه استفاده کنند؟
و در پایان لااقل با آمار و سند اثبات کنند که آیا واقعا این اختلاف 10% (شرط داشتن حداقل 90% نمره "آخرین نفر آزاد پذیرفته شده") می تواند چنین اختلافی را ایجاد کند که نفر 10 هزار کشوری با نفر 1000 کشوری پشت یک میز بنشینند.؟
در ضمن نه همه آنها که با سهمیه آزاد شرکت می کنند فرزند کارگرند و نه همه فرزندان اساتید و اساتید محترم از قشر مرفه جامعه (با لفظی که شما آنها را آقازاده خطاب نموده اید) هستند.
با تشکر