خدایش بیامرزد ولی کاش همین طوری که بعد جنایت از شهر گذاشتی و رفتی این بچه یتیم های بیچاره را نمی کشتی واز شهرفرار میکردی فکر میکردی اصلا بچه ای نداری وسر به بیابان میگذاشتی
این زن ۳۴ ساله در تشریح این جنایت بی رحمانه گفت: سال ۸۹ وقتی همسرم فوت کرد، مسئولیت نگهداری دو فرزند خردسالم را به عهده گرفتم و آنها را بزرگ کردم. پسر ۹ ساله ام آرش نام داشت و در کلاس سوم ابتدایی تحصیل میکرد و سیما دختر هشت ساله ام نیز کلاس دوم ابتدایی بود. ولی دیگر از این وضعیت «تنهایی» خسته شده بودم و نمیتوانستم به درستی از فرزندانم نگهداری کنم، البته از قبل برای کشتن آنها نقشهای نداشتم و روز حادثه به یک باره این تصمیم را گرفتم.
خانواده ها کجا بودن؟ پدربزرگی ، عمویی ؟ هیشکی نبوده یک مقدار حمایت کنه که اینجوری این بچه ها پر پر نشوند؟