میشه به این صورت هم مثال زد... پدر و مادری برای اجبار فرزندشان به کاری یا چیزی اونو تو یه اتاق بزارن و درشو ببندن..و بگن تا قبول نکنی از اتاق نمیای بیرون... به عبارتی دولت می خواد بگه حرف .حرف منه
من يك مدير با نزديك به دو دهه سابقه كار شرافتمندانه در شركت هاي توليدي خصوصي هستم، سال ١٣٩٢ تنها آپارتمان و مسكني كه داشتم را به دليل فشارهاي اقتصادي فروختم و الان مستاجر هستم، با ساز وكار موجود هم كه هرگز صاحب خانه نخواهم شد، تنها خودروي ساخت داخل خيلي معمولي كه هم به عنوان دار و ندارم برايم مانده را هم در اثر گراني قيمت بنزين در پاركينگ خانه سنجاق كردم، سال گذشته نزديك به ٤٠٠٪ تورم هزينه زندگي به ما تحميل كردند و در اقدامي توهين آميز ١٣٪ حقوق دريافتي مان را افزايش دادند، بفرماييد كه ما با چه انگيزه اي در اين مملكت وامونده خر تو خر كار و قبول مسئوليت و استرس هاي بي شمار مترتب بر آن كنيم؟ آخر اينهمه تصميمات اشتباه و آنهم پي در پي تا كي مي خواهد ادامه پيدا كند؟ وقتي من كه اينهمه انرژي و شادابي داشتم، تمام اميدم به زندگي را از دادم، آن كارگر به چه اميدي زنده باشد؟ طبيعي است به سيم آخر بزند، جز اين چه انتظاري داريد؟ تازه روز خوشمان است، انتخابات مجلس به انتها برسد ، من مرده، شما زنده، ببينيد چه پوستي از ما خواهند كند، تحت اين شرايط مردن براي ما عروسي است.