شعر بسیار زیبایی و پر معنایی است ،
واقعا چار تکبیر که استعاره از نماز میت بر مرده است به راستی در مورد سردار سلیمانی که به همه امور دنیوی و جاه و مقام بی اعتنا بود صدق میکند . . . . . .
فقط جسارتا بد نیست عنوان کنید که این قطعه شعر زیبا از غزلیات بسیار زیبای حافظ است و فقط در بیت آخر به جای حافظ کلمه قاسم جایگزین شده است .
اوج اخلاص و عمق عرفان راستین شهید سپهبد قاسم سلیمانی در این است که خود را چیزی حساب نمی کند و هر چه هست اوست. نوشت (الهی لاتکلنی) ننوشت لاتکلنی الی نفسی. نوشت (عاشق دیدارتم) یعنی عشق به لقاء خدا نه آغوش باز کردن برای مرگ طبیعی در بستر و در وطن. نوشت (همون دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود)، الهام به این حقیقت است که تجلّی نور خدا از آسمان تعالی به سوی بنده ی خویش که راهی وعدگاه ملاقات است موجب بیقراری موسی برای ملاقات و دیدار شد و معلم و یار و همراه در این وعده گاه توسط نوری از آسمان (آتش شلیک شده)جلوه کرد آتشی برپا کرد که این شهیدان را سوزاند و سوزاندنی که هرچند این عارفان الهی پاک بودند اما برای پذیرش پاکی کاملی فراهم کرد که قاسم در اجابت دعایش آن را دید که چیزی از وجودش برای نشان دادن و جلوه گری باقی نماند جز همان سایه ای که از نور الهی عرفانی و عشق آسمانی او در وجودش درخشید و عالم را روشن نمود هم پاک و مخلص بود و هم پاکیزه پذیرفته شد. خدا نگهدار سردار.
ای کاش خیلی از ماها می فهمیدیم که همه ایرانی هستیم و از یک خون و آب و خاک... طبیعی است که اندیشمندی مثل دکتر سروش به این وحدت رسیده... باید کسانی که افرادی مثل دکتر سروش را از ایران اخراج و حکم محارب را برای او صادر کردتد، بیشتر تامل می کردند