آیا مردم برای دیگر هنرمندان یا مشاهیر بزرگتر از شجریان هم اینچنین میکنند، رسانه های خارجی که خود را کشتند. گویا آقای شجریان قانون اساسی هم نوشته (بی بی سی) ، دیگر اخبار مهم دنیا و اعدام و زندان سیاسی و ... را کنار گذاشتند.
متاسفانه جامعه ایرانی این روزها تحت تاثیر رسانه های زرد و بیسوادی سیاسی از شناخت حقایق و واقعییات پیرامون به شدت دور افتاده و به تعبیر قرانی آن " اکثرهم لایعقلون و لا یشعورن " شده اند و برای کسانی سنگ بر سینه زده و مرثیه سرایی می کنند که چهره بیرونی و ظاهری انها با شخصیت حقیقی درونشان بسیار فاصله دارد و اگر کسانی بخواهند تا در برابر این کج فهمی و حماقت های جمعی ایستادگی کرده و از واقعیت ها دفاع کنند مورد هجمه و ناسزا و فحاشی این جماعت غافل قرار میگیرند و به همین خاطر است که کمتر کسی جرات میکند تا بر خلاف جریان آب شنا کرده و در این میدان قدم بگذارد.
و این چنین میشود که قاتلی بی رحم که فرد بیگناهی را ناجوانمردانه با کارد آشپزخانه سلاخی کرده و خانواده ای را بی پدر و داغدار نموده است تبدیل به قهرمانی ملی میگردد و یا خواننده ای درجه دو که سراسر زندگی هنری اش چه در قبل از انقلاب و چه بعد از آن همراه با نفاق سیاسی و بد آموزی های اخلاقی بوده به عنوان خسرو آواز ایران ستوده میگردد. در حالی که در قبل از انقلاب در مقام مقایسه با بزرگان آواز سنتی ایران همچون ایرج خواجه امیری و اکبر گلپایگانی در سایه قرار داشته و هنرمندی درجه دو به حساب می آمده و بعد از انقلاب هم با پیشگامی و پشتیبانی کردن از خانه نشینی و طرد نمودن نخبگان عرصه آواز و نبود رقیب واقعی و همچنین با خواندن شعر ایران ای سرای امید هوشنگ ابتهاج و نامیدن بنیانگذار انقلاب به خورشید خجسته در صف اول هنر آواز ایران قرار میگیرد ولی با شروع وقایع سال 88 با دست آویز قرار دادن جمله احمقانه و توهین امیز هزاره سوم میگوید من صدای همان خس و خاشاک ها هستم و زیرکانه خود را به چهره ای در کنار مردم تبدیل نموده و موج سواری خود را کامل میکند و با نامه به صدا و سیما از آهنگ ایران ای سرای امید که برای رهبر و بنیانگذار انقلاب خوانده بود تبری جسته و از صدا و سیما میخواهد تا دیگر این اهنگ را پخش نکند تا هرچه بیشتر خود را به جو حاکم آن روز نزدیکتر گرداند ولی همین چهره به ظاهر مردمی در پیرانه سر فیلش یاد هندوستان کرده و یادش می افتد زنی که مدت سی سال به عنوان همسر در کنار او زندگی کرده و مادر چهار فرزندش است پیر شده و دیگر برایش جذابیتی ندارد و لذا او را بلاتکلیف رها نموده و خواهان دختری 19 ساله که خواهر کوچک زن پسرش است شده و با او ازدواج کرده و عروسی مجللی برای او در پاریس گرفته و خانه ای در کانادا نیز برایش مهیا می کند تا فرزند پنجمش در دیار دزدان فراری ایران پا به عرصه وجود بگذارد و ذهن این هنرمند آنقدر درگیر این عیش پیرانه سر میگردد که یادش میرود مبالغ بسیار هنگفتی تحت عنوان کمک به زلزله زدگان بم از مردم ایران جمع آوری کرده تا خرج زلزله زدگان کند و هنوز که هنوز است از سرنوشت آن مبلغ هنگفت خبری در دست نمی باشد.
پاسخ ها
ناشناس
||
۲۳:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۸
یعنی این قدر احساس حقارت نمیکنی که این قدر تنهایی و عقده گشایی میکنی؟
Ali
||
۲۳:۳۴ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۸
خوشحالم از اینکه دوست داشته شدن استاد توسط مردم باعث شده که چقدر تو و امثال تو دردتون بیاد ل
ناشناس
||
۱۱:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۹
متاسفانه جامعه ایرانی گرفتار افراد متحجری مثل جنابعالی شده که افتخار موسیقی ایرانی و فارسی زبانان را درجه دو می پنداری.