متن گفتگوی تابناک با سهیل کریمی، مستندساز و روزنامه نگار حوزه جهان اسلام را از نظر می گذرانید:
دلیل سقوط سریع حکومت بشار اسد را چه میدانید و آیا این اتفاق را پیشبینی میکردید؟
طبیعتاً دلیل اول عدم همراهی ارتش و مردم بود وخیلی پیش ازاین پیشبینی میشد. خود بنده هم قبلا بارها به رسانهها گفته بودم که اگر حاکمیت بشار اسد و کلاً حاکمیت سوریه، همچنان پابرجاست به این دلیل است که ملت او را میخواهند، خصوصاً بعد از انقلابهای عربی که هر کسی اراده کرد قیام کرد و حکومتهای دیکتاتوری ۳۰ ساله و ۴۰ ساله را برانداخت؛ و در همان مقطع ۱۵ سال پیش، تقریباً ۴۰ سال بود که این حکومت وجود داشت.
با وجود اینکه ما همیشه میگفتیم حکومتی که در سوریه هست در اصل کودتای مردمی بود، چون مردم پشتوانه آن جوانان بعثی بودند که در دهه ۵۰ میلادی علیه حاکمیت وقت سوریه کودتا کردند و پشتوانه مردمی هم داشتند. در سال ۸۹ که انقلابهای عربی به وجود آمد، خیلیها تلاش کردند تا آن برانداختنها را در سوریه تعمیم بدهند، اما چون مردم پشت ماجرا بودند موفق نشدند.
از سوی دیگر، چون محور مقاومت به عبارتی هم پل اصلی و سرپل محور مقاومت بود و خود جمهوری اسلامی هم باید از این سرپل استفاده بهینه میکرد و کرد. حضور محور مقاومت در کشور سوریه خود، متضمن ِ بودن و استقرار آن حکومت بود.
خوب این روند به کجا انجامید؟
این اواخر و دراین چند سال گذشته، فرسایشی بودن ِ این جنگ همه گیر، جنگی که همه جای سوریه را در بر گرفته بود را نباید از نظر دور داشت. من همیشه برای دوستان مثال میزنم و میگویم علت اینکه ما در هشت سال دفاغ مقدس توانستیم مقاومت کنیم این بود که در یک خط ۱۴۰۰ کیلومتری، نهایتاً چهل تا پنجاه کیلومتر جنگ داخل کشور ما آمده بود و رژیم بعث عراق، خیلی سعی کرد شهرهای دور را هم با موشک انداختن و یا با بمباران کردن با هواپیما درگیر کند ولی موفق نشد.
شاید از ۵۰ میلیون یا زیر ۵۰ میلیون جمعیت ایران در دههی ۶۰، نهایتاً دو، سه میلیون درگیر موضوع جنگ و دفاع مقدس بودند. اما در سوریه، در این ۱۴ سال، همهی مردم، با همه اجزاء زندگی خود درگیر جنگ بودند و دیگر خسته شده بودند. آنها دیگر نان نداشتند، برق نداشتند، آب نداشتند و تمام اینها باعث شد که سکوت کنند؛ و همین مورد آخر یعن بیتفاوتی مردم و خاکستری شدن مردم بود که باعث سقوط آن حاکمیت شد نه علیه حکومت بودن ِ آنها! چون همان تعداد تروریستی که طی سالها بودند، حالا با یک لجستیک و پشتوانهی خاص از طرف ترکیه یا کشورهای دیگر تاختند؛ و در اصل این مردم نبودند که به کوچه و خیابان بیایند و درگیری ایجاد کنند، بلکه مسلحین بودند که درگیر شدند و ارتش هم، چون میدانست که پشتوانهی مردمی ندارد کنار کشید و موجب این سقوط شد.
به نظر شما اشتباهات حکومت بشار اسد در این سه دهه گذشته، چه بودند؟
اول ماجرا و قبل از این فتنه خود من بارها به سوریه رفت و آمد داشتم و فضای امنیتی آن را درک میکردم. من همیشه میگفتم هر یک شهروند سوری در اصل حتماً یک جاسوس "امن وطنی" و یک مخبر "امن وطنی" است، به هیچکس در آن کشور نمیشد اعتماد کرد؛ از طرفی هم فشاری که با همین نبودن آزادی روی مردم بود تقریبا در تمام کشورهای عربی متداول بوده و هست. در ابتدای دورهی آقای حافظ اسد، شرایط بهتر بود ولی هرچقدر جلو میآمدند و دشمنیها بیشتر میشد، اینها سعی میکردند محدودیت مردم را بیشتر کنند.
در ابتدای فتنه، حضرت آقا در دیداری که با آقای بشار اسد داشتند، خیلی از این موارد را گوشزد کردند؛ همان زمان هم ما در رسانهها بازتاب دادیم که توصیههای ایشان برای آزادیهای بیشتر مردم، خصوصاً آزادیهای مدنی و سیاسی، برای سوریه خیلی راهگشا خواهد بود و به کار بست. خود من وقتی با مخالفین سوری صحبت میکردم میگفتند که مورد به موردی که ما از رئیس بشار میخواستیم، چه بسا چند، پله بالاتر را هم رئیس بشار به ما داده. بود.
از جمله آزادی احزاب، آزادی رسانهها و آزادی انتخابات و. همهی اینها خیلی هم پررنگ بود. ولی در عین حال دیده نشد. یعنی هم تحت هجوم و بمباران تبلیغاتی دشمنان، و هم اینکه خودشان موفق نشدند از رسانههای خود به خوبی استفاده کنند و بروز و ظهور این آزادیها را نشان بدهند. از سوی دیگر یکی از ایرادات رژیم بعثی سوریه این بود که ارتش معتقدی نداشت، ارتشیها عمدتاً کسانی بودند که با نگاه ویژهی میلیتاریستی و نظامی گری و با هدف سوار شدن بر گردهی ملت نظامی شده بودند و کاملا میشد دید که بین ارتش و مردم فاصلهای هست و این میتوانست یکی از بزرگترین خطرها باشد که شد. از طرف دیگر در مقایسههای پیش آمده حقوق یک ارتشی در ماههای اخیر به ۲۵ دلار رسیده بود و در مقابل دستمزدی که به تروریستها، با پشتوانهی ترکیه میدادند ماهی ۵۰۰ دلار بود. این تفاوت نشان دهندهی آنست که شرایط برای ارتشیها خیلی بد بود. خصوصاً وقتی افراد دارای اعتقاد هم نبودند، اینها طبیعتاً به قعر مشکلات اقتصادی فرو رفته و این مباحث و مشکلاتی که در انتها دیدیم را به وجود میآوردند. فکر میکنم همینهایی که عرض کردم عمدهترین ایرادات بود که موجب شد این مسئله از جایی که استارت خورد در عرض شش، هفت روز به پایان برسد.
تحلیل شما از آینده سوریهی پسا اسد چیست؟
خوب از یک جهت اینکه تمام قدرتهایی که نقطه مقابل سوریه و محور مقاومت بودند، برای امروز خوابهایی دیده و نقشههایی کشیده بودند که کاملا مشخص و عیان بود اینکه مثل اینکه SDF شمال یا شرق فرات را داشته باشد. اینکه ترکیه، شمال غرب سوریه را داشته باشد، اینکه آمریکاییها هم با نیروهای اس پی اف که نیروهای نیابتی آنها بودند درهمان بخشهای نفت خیز سوریه باشند، اینکه خیلی از نیروهای آموزش دیدهی آمریکایی در خط مرزی اردن، در جنوب سوریه، از درعا تا تنف باشند، همهی اینها نشان دهندهی این است که این نقشه از قبل کشیده شده که هر بخش را به عدهای بدهند، چیزی مانند انچه در سومالی و یا در لیبی انجام دادند.
الان و در میانهی این غبار نمیتوان چیزی را پیش بینی کرد و در مورد آینده تحلیل درستی ارائه داد. ولی آنچه از شواهد و قرائن به دست میآید این است که ما با یک فتنه بزرگتر از قبل در سوریه مواجه خواهیم شد. خصوصاً اینکه زمام امور سوریه را رسماً تروریستها در دست گرفتهاند و ادعای بیشتر برای حاکمیت را دارند، و یک جنگ قدرتی در سوریه در خواهد گرفت که همچنان هر کسی، نه مثل یک جمهوری فدراتیو و ایالتی، که هر کسی برای خودش یک سازی بزند، یک قانونی داشته باشد و یک حکومتی را اعلام کند. اینکه در آینده چه پیش میآید را هنوز نمیتوان تعیین کرد، اما بنظر میرسد حداقل طی چند ماه آینده آیندهی خوب و قشنگی نخواهد داشت.
چه نقدهایی به سیاستهای گذشتهی دستگاه دیپلماسی و رسانهها وارد است؟
واقعیت این است که من رسماً اولین مستندسازی بودم که به دفعات در سالهای ۹۰، ۹۱،۹۲، ۹۵، ۹۶ کاملاً مستقل و به شکل آزاد به سوریه سفر داشتم و به دلیل سنگهایی که وزارت خارجه جلوی پای من میانداخت، مجبور میشدم که کاملاً شخصی به انجا بروم؛ و از سویی با همکاری حکومت و یا دولت سوریه وزارت اعلام، وزارت ثقافی، وزارت فرهنگ و وزارت رسانه، اینها کمک میکردند که من در سوریه بتوانم آزادانه دنبال موضوعات بروم، تا آنجا که مثلاً سفارت ایران وقتی میفهمید من یکی دو ماه است در سوریه هستم شمارهام را پیدا میکردند، زنگ میزدند و به ناهار دعوتم میکردند و میگفتند ما چه کاری میتوانیم برایت انجام دهیم؟ و من میگفتم من چند ماه قبل درخواست دادم و وزارت خارجه توجهی نکرد.
متأسفانه چه دستگاه دیپلماسی و چه نهادهای امنیتی ما، هیچوقت نه رسانه را درک کردند و نه حتی دانستند که کارکرد رسانه چیست. من در سال ۱۳۹۱ که در سوریه مستند میساختم، چون تقریبا خبرنگاری آنجا نبود، با خیلی از رسانهها و خیلی از دوستان که گمان میکنم دوستان تابناک هم بودند تماس داشتم و آنها را از لحاظ خبری ساپورت میکردم و حتی به عکاسم میگفتم که برای آنها عکس بفرستد و همان موقع گفتم که در وهلهی اول جنگ، جنگ رسانه ست ولی نسبت ما در این موضوع یک به هزار است، یعنی اگر ما یک باشیم نقطهی مقابلمان در رسانه هزار است که حضور دارند و به فعالیت مشغول هستند، از شبکههای ماهوارهای بگیرید تا سایتها، تا خبرگزاریها، و تا همهی آن کسانی که در سوریه بودند و متأسفانه ما هیچوقت درک نکردیم. حتی در سال ۱۳۹۲ برای من خط نشان هم کشیده شد، و گفتند (نمیگویم چه کسی)، اما گفتند که اگر فلانی در فرودگاه امام پیدایش بشود قلم پایش را میشکنیم.
میخواهم بگویم که ما انقدر از رسانه غافل بودیم. منی که پروندهام همیشه کاملا مشخص بوده و مستقل بودم ولی کاملاً مشخص بود که در چه راستایی کار مستند یا کار رسانهای میکنم، از کار بازداشته شدم. خود من دارم این حرفها را میگویم دقیقاً بعد از انفجار پیجرها در لبنان، بلافاصله به نهادهای مربوطه، مثلاً فلان مرکز در صدا و سیما، یا فلان مؤسسهای که متولی این امور است مراجعه کردم، چون کاملا محدود بود و شما نمیتوانستید به شکل آزاد به آنجا بروید؛ و من آخرین بار سال ۱۳۹۶ قاچاقی به سوریه رفتم، یعنی مجبور شدم از مسیری بروم که بعدها دوستان امنیتی ریختند دفتر من و پرسیدند تو چطور خودت را به سوریه رساندی و کی برگشتی؟ خوب از یک جایی به بعد، یک سری نهادها بودند که تعیین میکردند چه کسی میتواند به سوریه برود یا نرود؛ و من اسمم را به صدا و سیما داده بودم، اما زنگ زدند و رسما گفتند که اسم تو خط خورده و حق ورود به سوریه را نداری.
نمیخواهم بگویم همه، اما یک سری از بچههایی که شاید بتوانم بگویم که " سفارشی نویس " و در حد استوری ساختن بودند تواتنستند تا لحظهی آخر بمانند؛ که من حتی اعتراض کردم که لااقل نقد نکنید! وقتی تحلیل استوری امروز شما با استوری بعدی متفاوت است لااقل نقد و تحلیل نکنید و وارد این حوزه نشوید.
بله ما از رسانه غافلیم؛ همانطور که در سوریه غافل بودیم، در جاهای دیگر هم متأسفانه غافلیم. ما هنوز یک فریم عکس از یمن نداریم. از سال ۱۳۸۹ تا اکنون شما هیچ تولید محتوای رسانهای از رسانهی مستقل یا حتی رسانهی دولتی ما در حوزهی یمن نمیبینید.سوریه را هم بهمین ترتیب محدود کردهاند؛ و فکر میکنم این موضوع هم به دستگاه دیپلماسی و هم به نهادهای امنیتی که سوار بر رسانه و نهادهای رسانهای هستند بر میگردد.
به نظر شما حاکمان جدید سوریه چه سیاستی در مقابل رژیم صهیونیستی اتخاذ میکنند؟
ببینید اگر به گذشته نگاهی بیندازیم درسال ۹۰ و ۹۱، یک سری ویدیوهایی به دستم رسید که من سعی کردم منتشر کنم. البته آن زمان فضای مجازی به گسترهی الان نبود و من سعی میکردم از مستندهای خودم سعی استفاده بکنم. یکی از خاخامهای یهودی که از اسرائیل به جولان به قنیطره آمده بودند و هم با جبهه النصره عکس یادکاری و هم ویدیوی بالا بردن پرچم اسرائیل را میگرفتند. آن زمان غنیطره در محاورت درعا و جولان سقوط کرده بود؛ و اسلاف همین آقای ابو محمد جولانی، که البته همان موفع خودش هم "جبهه النصره» بود و کاملاً مشخص بود برای که و برای چه دارند میجنگند. حالا نمیخواهم ارتباط او با داعش را بگویم که مثلاً خود ایشان در دورهای به ابوبکر بغدادی وابستگی پیدا کرد و یا با ابو مُصعَب الزرقاوی در عراق که القاعده بود.
ولی خود داعشیها وقتی اسیر شده بودند در پاسخ ما به این سوال که مگر شما با تجاوز با با کسانی که باورهای شما را باور ندارند مشکل ندارید پس چرا فلش حملهی شما به سمت اسرائیل نیست؟ خیلی صریح جلوی دوربین میگفت: " من با یهودی که اهل کتاب است مشکلی ندارم مشکل من شما مجوسهای ایرانی هستید. " او در آن جبهه میجنگید، اما میگفت مشکلش مجوسهای ایرانی است. او حتی مجوس را هم اشتباه تفسیر، تعبیر یا ترجمه میکرد، اما میگفت مشکلش آتشپرستهای ایرانی است و میگفت شما آتش پرست هستید؛ و مشکل ما با یهود اسرائیل نیست.
میخواهم بگویم که اولا کاملا مشخص است فلش حملهی اینها به کدام سو است و در وهلهی بعد نوع تعامل آنها و نوع به رسمیت شناخته شدن صهیونیستها از طرف اینها چیست؛ و از قبل هم خیلی عیان این را بیان کردهاند. ممکن است در بیانهها و اظهاراتشان اداهایی در بیاورند، اما اینها اداست. اینها دست سازه و کاردستیهای صهیونیستها هستند. حالا ممکن است پشت اینها ترکیه یا کشورهای غربی باشند ولی در اصل ماجرا این است که آمدن و پا گرفتن چنین گروهی در کنار رقابتهایی که وجود دارد و گرفتن زمام امور سوریه در دست اینها، خواست صهیونیست هاست.
پس این حملات شدید به زیرساختهای سوریه از سوی رژیم صهیونیستی چه دلیلی دارد؟
خب، طبیعتاً سوریه همیشه برای اسرائیل رقیب بوده. حتی اردن که بعد، ع--- ۶۷، ۱۳۴۶ که عملاً شکست خورد و قسمتهایی از آن ضمیمهی خاک اشغال شده اسرائیل قرار گرفت، همین الان هم اگر کمی بی ثباتی روی بدهد، اسرائیل تمام زیرساختهای آن را شخم خواهد زد. زیرا معلوم نیست که در آینده چه کسی حاکمیت آن کشور را در دست بگیرد. اگر صهیونیستها بتوانند کل آن کشور را اشغال کنند که خوب مدیریت آن به دست خودشان است ولی اگر نتوانند طبیعی ست که نگذارند چیزی باقی بماند.
از همین دیروز هم ترور شخصیتهای علمی، هم شخصیتها و دانشمندان شیمی، علمای دینی، همه اینها شروع شده و تا الان چندین نفر ترور شدند. خب، مشخص است که اسرائیلیها از اینکه نتوانند در آینده کنترل کنند و از دست آنها خارج شود وحشت دارند. خیلی از تانکها و هلیکوپترهایی که در تمام این ۴۰، ۵۰ و ۶۰ سال گذشته استفاده نشده بود، در همین چند روز گذشته در دل شهر دمشق، کلاً بمباران شدند و از بین رفتند. چیزهایی که هنوز استفاده نشده بود. من از دوستان ارتشی سوریه میپرسیدم چرا این تانک تی ۷۲ و تی ۹۰، را استفاده نمیکنید و لای گریس گذاشتهاید؟ میگفتند اینها را برای روز مبادا نگه داشتهایم. یعنی در مواجهه با اسرائیل یک روز مبادایی هم برای خودشان تعریف کرده بودند و اسرائیل این را میداند؛ و میداند که اگر آن نظام رفته و نظام دست نشاندهای آمده ممکن است هر اتفاقی بیفتد و دود آن اتفاق در چشم اسرائیل خواهد رفت و مشکل ایجاد خواهد کرد. طبیعی ست که بخواهد کلا زیرساختها را از بین ببرد.
حماس چطور؟ به نظر شما حماس چه انتخابها و ظرفیتهایی در سوریه جدید خواهد داشت؟
ببینید، یک نکتهای که مغفول مانده و شاید خیلی از دوستان این را نمیدانند این است که اسلاف این تحریرالشام در گذشتهی نسبتاً دور، اخوانالمسلمون است که بنیانگذار آن دکتر عبدالمجید ترابلسی بود. دکتر ترابلسی، استاد دانشگاه الاظهر قاهره بود و یکی از بزرگان و در اصل، کسانی که خط و ربطهای اخوان المسلمین را معین میکرد. ایشان سوری الاصل بود و در سال ۱۳۶۰، شورشی را در سوریه دامن زد که منجر به سقوط شهرهای حما و خمس شد و در مقابل ارتش سوریه درگیر و قلع و قمع شد وه که نقطه مقابلش ارتش سوریه درگیر شد و همان موقع اینها تسلیم شدند، خود دکتر ترابلسی توبه کرد و حتی سیزده، چهارده سال وزیر اوقاف شد. همهی اینها را داشتیم. ولی این چیزی که ما الان میبینیم، ریشه در اخوان المسلمینی دارد که خود حماس هم که شیخ احمد یاسین در دهه ۶۰، بعد از انتفاضههایی که در اصل، نشأت گرفته از انقلاب اسلامی ما بود در سرزمینهای اشغالی بنیان گذاشت؛ و اینها به هر حال یک نزدیکیهایی به هم داشتند، ممکن است اختلاف سلیقه یا اختلاف اجرای بعضی از سیاستها رو داشته باشند در نهایت ریشهی همهی آنها به آقای حسن البنا یا آقای سید قدس در مصر میرسد که یک تعریف مشخصی از اسلام سیاسی دارند و برعکس خیلی از کسانی که سعی میکنند در اهل سنت از سیاست فاصله بگیرند، ولی اینها داعیهی حکومت اسلامی دارند. مثل همان اتفاقی که بعد از انقلابهای عربی در مصر افتاد و آقای مرسی با همان تفکر آمد. هرچند که یک وجه آمریکایی و غربی به او داد که بعد از دو سال باعث سقوط او شد. طبیعی ست که حماس یک جاهایی از نوع آبشخور فکری که در سوریه بود حمایت بکند. ولی کسانی هم در حماس بودند که شدیداً با گروههایی که در سوریه علیه حکومت میجنگیدند مخالف بودند، مثل شهید یحیی سنوار. ایشان جزء رهبران حماس و در هیئت یا شورای رهبری حماس، مخالف این جنگها و موافق حاکمیت سوریه بود. این اختلاف سلیقهها هم وجود دارد، اما مسئله اینست که در نوع تفکر حاکمیتی یا فقه حکومتی که دارند مشترک هستند.
چه منافع مشترکی بین ایران و حاکمان جدید سوریه هست؟ و به نظر شما گفتوگو و رابطهی خوبی میان جمهوری اسلامی و سوریه برقرار خواهد شد؟
یقیناً، ما اگر جنبهی سیاسی ماجرا و بحث سرپل محور مقاومت بودن سوریه را هم کنار بذاریم که عملاً و خواهی نخواهی کنار رفته، ما منافع اقتصادی زیادی در سوریه داشتیم که عملاً بلاتکلیف هستند. نمیخوام بگویم که کامل و مطلق از بین رفتهاند، اما به جرات میتوان گفت بزرگترین نمایندگی کارخانههای ساخت خودروی ما در سوریه بودند، کارخانههای سیمان، کارخانهها یا پالایشگاههای نفت که صاحبش ما بودیم و انجا بنا شده بود. حتی مهندسین ایرانی هم آنجا بودند و درصد بسیار زیادی از محصولات و خروجی آن کارخانهها یا نهادها را ما به دست میآوردیم. ما معادن خیلی زیادی در سوریه داشتیم. طبیعی ست که سیاسیون ما پیگیر ادامه ارتباط با هر حاکمیت دیگری که در سوریه هست باشند. این منافع یک مرتبه از بین رفت.
هرچند که من هیچوقت موافق نبودم که این نگاه به سوریه باشد، اما خیلی از دوستان ما در رسانههای مختلف، خصوصاً در تلویزیون، رسماً گفتند ما شهید دادیم، نیرو فرستادیم پس حق ماست که مثلاً تا ۲۰ سال آینده معادن منیزیم سوریه را در دست داشته باشیم تا بتوانیم صنایع خودمان را بچرخانیم و فلان معادن را داشتته باشیم و مثلاً در بحث استخراج نفت و گاز مشارکت داشته باشیم؛ رسماً میخواستند خون را با پول جابجا کنند که من بعضا یادداشتهایی علیه آنها نوشتم.
بهرحال این منافع وجود دارد. من خودم به عنوان کسی که حداقل باید موضع انقلابی داشته باشم، شاید موافق این رویه نباشم، ولی سیاسیون ما به دنبال این هستند که منافع اقتصادی ایران همچنان در سوریه حفظ بشود. هرچند که طرف مقابل نخواهد پذیرفت. چه ترکیه باشد، چه غربیها باشند، چه اسرائیل باشد، نمیپذیرند. اینها هم مترسک یا عروسکهای خیمه شب بازی هستند که این وسط در سوریه بازی داده میشوند، از خود ارادهای ندارند و ارادهی آنها در دست دیگران است.
برخورد رهبران جدید سوریه تا اینجا با شیعیان چطور بوده؟
این گروه یک مجموعهی رهبری دارند که سعی میکنند از خودشان یک ویترین بینالملل پسند ارائه بدهند تا بتوانند با سازمانهای بین المللی تعامل داشته باشند یعنی خود آنها به این نتیجه رسیدهاند که بدون حضور در جوامع بینالمللی، امکان حیات نخواهند داشت.
پس در رستهی رهبری و یا اداری این توجه را دارند ولی در بدنه لزوما شاید به این اصول پایبند نباشند .. ما این ظلم علیه شیعیان را در همان ابتدا و شروع در حلب دیدیم. حتی من امروز صبح یک ویدیو دیدم که یک نظامی شیعه از بچههای دفاع وطنی را سر میبرند یا مثلاً شیعیان نبل و الزهرا که از ۲۰ کیلومتری شمال حلب، به ۳۰ کیلومتری جنوب حلب، در شهر سفیره آمدند و یک جا مجتمع شدند که کسی به داد آنها برسد ولی یک مرتبه کل آن منطقه از دست در رفت و ما نمیدانیم تکلیف هزاران شیعه نبل الزهرایی در جنوب استان حلب چه شد؟ چون دو، سه روز گرسنه و تشنه بدون آب و غذا ماندند وهیچکس نبود به داد آنها برسد و آنها در حال آمدن به سمت دمشق بودند که محاصره شدند.
بهرحال اینها در بدنه چنین افرادی را دارند، اما طبیعتا حاکمیت آنها به سویی خواهد رفت که این اتفاق نیفتد. حداقل یکی دو میلیون شیعه در آنجا هست. در شهر دمشق حی زین العابدین هست، شارع امین، سید زینب، شام قدیم و حرم حضرت رقیه و پیرامون آن هست. اینها شیعیان خیلی قدیمی هستند که از قدیم در سوریه حضور داشتند در شهر حمص ما حی الزهرا را داریم، نبل و زهرا را داریم، فوعه و کفریا را داریم، در خومه درعا از عشیرههای شیعه را در خیلی از روستاهای اطراف، در جنوب سوریه داریم.
نمیشود که بخواهند همهی اینها را قلع و قمع کنن، سر ببرند یا از روی زمین محو کنند. طبعتا حاکمیت این گروه محدودیت خواهند داشت. من همان روز اول که دوستان گفتند حرمها چه میشوند؟ آیا خراب میشوند؟ گفتم نه، خراب بعید میدانم خراب شوند. دور از ذهن است که بخواهند خراب کنند و از بین ببرند ولی قطعا در شش قفله خواهد شد جازهی زیارت نخواهند داد. مگر اینکه نظام دموکراتیکی بیاید و بگوید که هر کسی در عقایدش آزاد است. ولی در این طیف، من این آزادی عقیده به این شکل را، خصوصاً برای شیعیان نمیبینم و بعید میدانم که چنین اتفاقی بیفتد.
به عنوان آخرین سؤال، اخیراً توسط همین مخالفین بشار، فیلمها و تصاویر دلخراشی از زندانهای حکومتی منتشر شده. به نظر شما این تصاویر واقعی است یا ساختگی؟
هیچ چیز مشخص نیست. من همین الان در یکی از این گروهها برای دوستان نوشتم که در این غباری که به وجود آمده صحت هیچ کدام اینها مشخص نیست. از صبح یک سری سند رو میکنند که یعنی این سندها ارتباط امن وطنی سوریه با موساد در اسرائیل است و نشان میدهد که فلان پایگاه ایرانی ست و ما نمیخواهیم ایرانیها اینجا باشند، آنجا را بزنید! یا فلان محموله که برای ایرانیها میرود را بزنید! و من مرتبا میگویم دوستان به این اخبار اعتنا نکنید.
اینها حتی ترجمهها را هم نگاه نمیکنند! یعنی طرف نمیآید به یک نفر عرب نشان بدهد و بپرسد اصلاً همچین چیزی در این نامه نوشته شده یا خیر. بعد میگویند که شخصی به نام موسی یا موشه از اسرائیل برای وزیر استخبارات یا امن وطنی سوریه نامه زده یا پیغام فرستاده که اگر در فلان جا با ایرانیها مقابله نکنید، ما آنجا را میزنیم! دوستان فیک بودن هیچکدام از اینها مشخص نیست.
یا مثلاً اعلام اینکه پروندهی آقای موسی صدر در همین زندانی که الان کشف شده وجود دارد، ایشان اگر در قید حیات باشد نود و شش، هفت سال سن دارد. در این ۴۷ سال، ۴۸ سالی که ناپدید شده، چطور ممکن است در یک سلولی، در یک زندانی در آن شرایط زنده بماند؟ یک جوان بیشتر از چهار پنچ سال در این زندانها دوام نمیآورد؛ و از این قبیل دروغهایی که در این فضای غبارآلود تزریق میکنند تا روی ذهن مخاطب تاثیر بگذارند. من در عین حال که نمیخواهم به شکل کامل رد بکنم، ولی یقیناً تأیید هم نخواهم کرد.
گفتگو: افسانه کیهان فر