شهید مطهری از یکی از دوستان اندیشمند خود خواسته بود، زمینهای فراهم کند تا بتواند به دیدار مهمترین متفکران مارکسیسم در کشور رفته و با آنان به بحث و گفتوگو بپردازد. این دوست استاد، در یکی از این دیدارها با منظرهای دیدنی روبهرو شده بود: شهید مطهری با آن متفکر ملحد، در حالی که سگش هم کنارش بود، ساعتها در یک پارک قدم زده و با یکدیگر بحث و گفتوگو میکردند.
اگر خبری با نام «مرتضی مطهری در کنار یک ملحد معروف و سگش + عکس» در روزگار پیش از انقلاب منتشر میشد، فضای جامعه به گونهای بود که بیشتر افراد، غرض از چنین کاری را درک کرده و آن را افتخاری برای یک روحانی میدانستند؛ اما جامعه امروز چطور؟
متأسفانه کلمه «ملاقات» در ادبیات سیاست زده کنونی، معنای تأیید و وابستگی و گاهی تسلیم و دلدادگی به خود گرفته است. حتی در مجالس ختم، برخی شخصیتهای سیاسی و غیرسیاسی هر لحظه رصد میکنند که مبادا فردی «مسألهدار» در کنار آنان بنشیند و انتشار عکسی از این کنار هم نشستن «مسأله ساز» شود؛ یعنی نه تنها ارتباط و گفتوگو بلکه گاهی نشستن اتفاقی چند دقیقهای در کنار یک فرد هم واژههایی نظیر «ساده اندیشی»، «تأثیر پذیری» و «همسویی» را به دنبال دارد.
برخی مراکز حوزوی و غیرحوزوی افتخارشان این است که هیچ روشنفکری تا کنون نتوانسته از نگهبانی آنها گذر کند و از سوی دیگر، برخی روشنفکران و دگراندیشان نیز از ارتباط نداشتن با «جنس آخوند!» به خود میبالند. عدهای از دو طرف نیز که به فواید این گفتوگوها آگاهند، در جو سیاست زده کنونی به دلیل شلوغ بازیهای بعدی عطای آن را به لقایش میبخشند.
نتیجه این میشود که افراد فرهیخته و دانش پژوه جامعه از بسیاری دیدارهای و گفتوگوهای سودمند محروم شده و هر کس خود را محدود به دیدار با همفکران خود میکند. افراطی با دوستان افراطیاش خوش است و تفریطی با دوستان تفریطی اش. کسی هم که چند مورد موضع اعتدالی داشته، خود و دوستانش را صراط مستقیم در همه امور دانسته و افراد نوعا توسط اطرافیان و دوستان خود تأیید شده و خود را معتدل میپندارند. هر وقت هم سخن از دیدار یا مواجهه با منتقد یا مخالف فکری میشود، راهکار را مناظره در جمع میبینند که هدف اصلی از آن، بیشتر اثبات خود و نفی دیگری است.
در چنین شرایطی، جامعه از ثمرات بی شمار گفتوگوهای صمیمانه و رو در رو ـ که رسوا شدن اختلاف افکنان از آن جمله است ـ دور مانده و در نتیجه عرصه به دست افراد کم سواد و غوغاگر میافتد. این گونه است که بدخواهان به راحتی از یک متفکر سنتی حوزوی در ذهن برخی دانشجویان یک موجود بی منطق و خشن، و از هر روشنفکری در ذهن برخی طلاب، فردی وابسته و بی دین و بلکه ضد دین میسازند.
شهید مطهری، کتاب «دو قرن سکوت» مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب را به شدت مورد انتقاد قرار داد، اما چون مرز انتقاد و نیز رسم دوستی را میشناخت، رابطه دوستانه اش با دکتر زرین کوب را چنان نگه داشته که وقتی کتاب ننگین «بیست و سه سال» منتشر شد، چنین تشخیص داد که پاسخ این کتاب را اگر افراد غیر روحانی بدهند کارسازتر است و برای همین، از سه دانشمند دانشگاهی از جمله دکتر زرین کوب خواست که نقدی بر آن بنویسند و وی نیز با طیب خاطر پذیرفت (متأسفانه بخش بیشتر دست نوشته این کتاب ناپدید شد).
پرسش مهم در اینجا این است، با توجه به اینکه «تهمت نیوز»ها ـ که از گروههای گوناگون فکری هستند ـ حتی گفتوگوی علمی با منتقدان را برنمیتابند، واقعا چه راهی برای حل این معضل هست؟ در شرایطی که به محض آنکه یک مرکز متعهد حوزوی یا غیرحوزوی بخواهد جلسه گفتوگوی نقادانه با یک روشنفکر بگذارد، مدیر آن به دهها اتهام از غربزدگی و غیره مزین میشود، چاره چیست؟
در فضایی که بسیاری روحانیون حاضر نیستند، حتی برای پاسخ به پرسشهای شرعی، به کسی که بیست سال پیش زیر نامه مسأله داری را امضا کرده یا جوانی که به خاطر مسألهای سیاسی، چند شبی را در زندان گذرانده، وقت دیدار بدهند چه باید کرد؟
گویا، یک راهکار مناسب، سامان دادن حرکتی جمعی است به این نحو که همه عالمان حوزوی و دانشگاهی و مراکز علمی از سنتی و روشنفکر که درست یا نادرست، ادعای فهم درست اسلام را دارند، در یک حرکت هماهنگ، یک زمان مشترک و معین در ماه را «روز گفتوگو با منتقدان فکری» قرار دهند و دربها را به روی آنان بگشایند.
تا زمانی که «کنار هم نشینی» مشکل ساز تلقی شود، زمینهای برای رشد کرسیهای آزاداندیشی فراهم نمیشود، همچنان که بی هزینه کردن ارتباط و گفتوگوهای علمی با منتقدان و مخالفان، پیش شرط هر گونه اقدام در راه وحدت حوزه و دانشگاه است. تحقق این امر با یک حرکت جمعی که زشتی خیالی ملاقات با منتقد یا مخالف را میزداید، ممکن است. البته گفتوگو با منتقد و مخالف ـ بر خلاف تصور برخی ـ ملازم با نسبی بودن حقیقت، عدم قاطعیت در برخورد با معاندان در آنجا که اسلام تجویز کرده و یا انفعال، وادادگی و عقب نشینی از مواضع فکری خود نیست. استثنا شدن موارد نادری در شرع مانند منع همنشینی با بدعتگزاران در شرایط خاص را نباید از نظر دور داشت.
روشن است که مانند بسیاری امور دیگر، گفتوگو نیز در مواردی ممکن است تنها در ظاهر به شکل دیدار و گفتگو باشد، ولی اغراض دیگری را دنبال کند. در عین حال، هرگز به خاطر سوءاستفاده عدهای اندک، نباید جامعه را از چنین نعمت بزرگی محروم کرد و همه ملاقاتها را با نگاه بدبینی نگریست. این مانند آن است که چون در مواردی مأموران قلابی از لباس پلیس سوءاستفاده کرده اند، مردم به همه پلیسها به دید تردید بنگرند و یا پلیس از استفاده از یونیفورم منع شود.
آیا اسلام به ما میگوید، فرد غیرمغرضی را که نسبت به اعتقادات یا عملکرد ما انتقاد داشته و متفاوت از ما میاندیشد، بایکوت کنیم تا هر روز در موضع مخالفش تندتر شود؟ تجربه نشان داده است، با برخوردهایی از این دست، فرزندان چنین افرادی که بی مهری به پدر یا مادر خود را لمس کرده اند، غالبا نه یک منتقد، که یک مخالف جدی از آب درمیآیند. این برخوردهاست که دشمنان را خوشحال میکند و برای همین، دشمن چه بسا برای رسیدن به این هدف تلاش کند با ابراز خوشحالی تصنعی از دیدار یک فرد با منتقدان، این تصور را برای ما درست کند که این گفتوگوها به نفع دشمن است، چون باعث شادی او شده است و با این ترفند ساده، رفتار ما را به دلخواه مدیریت کند و میکند.
شهید مطهری با روشنفکرانی که بعضا منتقد جدی اساس روحانیت بوده و همسران برخی از آنان بی حجاب بودند، در عین حفظ صلابت و سلامت فکری، دوستی و ارتباط علمی مستمر داشت. ما چه کرده ایم؟ آیا نباید هرگز با منتقدان خود روبهرو شویم؟ آیا ملاقات کنندگان با ما تنها باید از مریدان یا همفکران ما باشند؟ آیا جز یک اراده و حرکت جمعی میتواند به این برداشتهای کودکانه که «الف» در کنار «ب» نشست، پس از نظر فکری و عقیدتی از یک طایفهاند پایان دهد؟