جناب آقای مطهری مقالات شما بسیار جالب وتحسین برانگیز است ولی واقعا چه باید کرد !!!وقتی از این مملکت پابیرون میگذاری میبینی تفاوت ازکجاست تا به کجا.بارهابه کشورهای گوناگون سفر کردم ولی در هر مسافرت ترس از این رادارم که بگویم ایرانی هستم زیرا ایرانی بودن مترادف با بی نظمی ,بی تربیتی ,بی ادب ,سرقت ,عقب مانده وووووووقتی میخواهم سر بالا کنم وبگویم اینها درست نیست میبینم واقعیت دارد .چند روز قبل از یکی از خیابانهای تهران عبور میکردم ناگهان از دور چیزهایی را دروسط خیابان دیدم هرچه حدس زدم که چه چیز است ذهنم یاری نکرد تااینکه به محل رسیدم دیدم انبوهی از لیوانهای یکبار مصرف که به مناسبت میلاد آقایمان شربت داده اند گفتم خدایا خاک بر سر من که این وضعیت را که در چند کشوری که به آنجا مسافرت داشته ام ودر بعضی جاها جرم محسوب میشود ندیده ام اینجا به این مناسبت عظیم میبینم ,حالم دگرگون شد که این گوشه ای از فرهنگ غنی ما ایرانیان است ؟؟؟؟
با تشکر از دکتر مطهری عزیز بخاطر بیان دردی که خیلیها از این منظر به اون نگاه نمیکنند. بنده چند پیشنهاد دارم :
1 - همراه داشتن کارت ملی رو برای همه و در همه حال اجباری کنید.اونوقت افرادی که کارهایی از قبیل : رد شدن از خیابان در هنگام قرمز بودن چراغ عابران، اندختن آب دهان در معابر ، بی احترامی به حقوق دیگران از قبیل دریافت خدمات خارج از صف(خصوصا در بانکها)، سیگار کشیدن در مکانهای عمومی و ... را انجام میدهند جریمه کرده و تا پرداخت این جریمه هیچگونه معامله ای از طرف ایشان بصورت قانونی ممکن نباشد.
2 - خواهشا مواردی از قبیل سیگار کشیدن رانندگان محترم اتوبوس (شهری و بین شهری) و تاکسیها بطور جدی تری مورد توجه قرار بگیرد تا مسافران با واژه های "میتونی پیاده شی، کسی دعوتت نکرده سوار شی،ماشین خودمه و ..." مواجه نشوند.
با تشکر
من از شما (سايت تابناك) و جناب آقاي مطهري كمال تشكر را دارم ؛ وقتي آمار بازديدكنندگان را مي بينم خوشحال تر ميشوم ولي خواهشي از استاد دارم تا عمق ناهنجاريها را براي مسئولين صدا و سيما بصورت خاص بيان كنند تا از اين دانشگاه بزرگ بجاي برنامه هاي كم اهميت به اين مسايل پرداخته شود و يك انقلاب رسانه ايي - اجتماعي ايجاد شود تا اكثر مردم از درد خود آشنا شده و بدانند كه اساساً جهل بزرگترين دشمن انسان است .
چند روز پيش به يك مسافرت در شمال رفتم ،باور كنيد مناظر زيباي شمال ،ساحل ، و رودخانه هاي ميان راه تبديل به زباله سرا شده .اين نشان از بي نظمي و كج سليقگي ماست .با خود چه مي كنيم .تهران به شهر موش ها تبديل شده .بي نظمي تبديل به يك فرهنگ شده بايد بجنبيم واين عادات را هر چه سريعتر از خود دور كنيم.
این نوع رفتار که هر کسی تنها به کسانی که میشناسد احترام میگذارد، مختص زندگی روستایی است که در آن تمام روستا یکدیگر میشناسند و به هم احترام می گذارند. تمدن چند هزار ساله ما نیز به همین شکل سپری شده. ولی آنجایی که همین افراد در شهری بزرگ زندگی کنند، بدلیل عدم آموزش شهرنشینی، نمی دانند که حالا باید با افرادی که نمیشناسند چطور رفتار کنند؟
با تشکر از مقاله خوبتان. باید این مطلب را در مورد وضعیت رانندگی در ایران اضافه نمود که رانندگان خطا کار بدانند وقتی رعایت حق تقدم را نمیکنند و رانندگان دارای حق تقدم به دلیل ترس و احتیاط مجبور به ترمز زدن می شوند. آن ترمزی که به اجبار استفاده می کنند دارای هزینه ای است که عامل آن ان راننده ی خطا کار است و این مساله خطا کاری نیز می تواند ناشی از عابرین پیاده با عبور از چراغ قرمز ایجاد شود. پس می بینیم که در روز ما چقدر بی قانونی و یا حق دیگران را پایمال می کنیم اما خود متوجه این امر نیستیم. در واقع در هر لحظه چقدر حق دیگران را می خوریم. اگر چه ممکن است فرد خطا کار از چشم پلیس دور ماند اما نزد خداوند این حق کشی ثبت می شود. بیایید به قانون و حقوق دیگران احترام گذلریم
امام خدا بیامرز میگفت "صدا و سیما باید مثل یک دانشگاه عمل کند." چون اهمیت صحبت کردن آنی یک وسیله بنام جعبه جادو را با یک ملت درک کرده بود. ولی ما سالیان سال است که شاهدیم صدا و سیما مثل یک آشپزخانه آنهم از نوع بین راهی عمل میکند. بعد از سیستم صحیح آموزش و پرورش برای هدایت نسل آینده، هیچ وسیله ای برای آموزش عمومی یک ملت گرفتار و اصلاخ ناهنجاریها در کوتاه مدت، موثرتر از تلویزیون نیست. منتها کو گوش شنوا.
با سلام و تشكر از مقالات با ارزشتان.
درخصوص مشكلاتي كه ذكر آنها رفت به نظر من هم بايستي هركسي از خودش شروع كند ولي شايد اين امكان نباشد چرا كه همه منتظر ديگري هستيم پس بايستي راه حلهاي فرهنگي و يا حتي بازدارنده اي باشد كه فرد را ملزم به اصلاح خود بكند مطمئناً وقتي در يك مورد خود را اصلاح كرديم پي در پي مشكلات ديگر را هم حل خواهيم كرد و اما در خصوص موارد بازدارنده دولت بايد تدابيري بيانديشد كه مردم را مجبور به اصلاح فرهنگ نمايد حال به هر روشي كه امكان داشته باشد. نمي دانم چند درصد از خوانندگان اين موضوع را شنيده و يا خود تجربه كرده اند (كه البته بعيد است) ولي بنده از پدر بزرگان خود شنيده ام زماني را كه ماشين تازه وارد ايران شده بود و راهنمائي و رانندگي (البته نه به معني امروزي) تشكيل شده بود ماموراني بودند كه با بلند گو در خيابانها مردم را به پياده روها هدايت مي كردند و حتي در همانجا جريمه نقدي هم مي كردند و چنين شد كه پدران ما و به تبع آنها ما ياد گرفتيم كه خيابان مال سواره و پياده رو مال پياده است . حال بگذريم كه الان ديگر همه چي باز بهم خورده و جاي هيچ چيزي مشخص نيست ولي اگر مسئولان بخواهد مي تواند! ما هم مردمي نيستيم كه واقعاً بي فرهنگ بي فرهنگ باشيم فقط بنا به دلايلي نامشخص از فرهنگمان بهره نمي بريم.