با تشکر فراوان از جناب آقای مطهری با این مقاله خوبشان
من هم چند سال پیش پدرم را در تصادف از دست دادم ولی چون ماشین بیمه بود با اینکه راننده آن که کاملاً هم مقصر بود فقط معادل 100 هزار تومان جریمه نقدی شد
ضمن عرض تشکر از آقای مطهری بابت این مطلب سودمند عرض می کنم که به نظر بنده بیشتر مشکل ما در رانندگی، (گذشته از سایر اشارات درست جنابعالی ،مثل وضع راه ها یا رعایت نکردن استاندارد ها در ساخت اتومبیل و ...) ناشی از فرهنگ و طرز تفکرمان هست، وگرنه همه ما قوانین را خوب میدانیم.
به اعتقاد من بسیاری از قوانین رانندگی نیازی به خواندن و حفظ کردن ندارند، بلکه یک انسان بالغ براحتی آن را تشخیص میدهد.
این مشکل همه جای این جامعه به وصوح دیده می شود. همین "راه گرفتن" را عرض می کنم. در صف نانوایی، در مترو، و هزار جای دیگر هم نمونه اش را میتوانید به راحتی ببینید.
متاسفانه در چنین شرایطی ، اگر بخواهید هم نمیتوانید درست رانندگی کنید.
موفق باشید
سلام
باید قانونی بگذرانیم که اگر کسی موجب جرح شد برگردیم و درستی ممتحن ها را بسنجیم و یا حداقل به ممتحن گرامی اعلام کنیم که اجازه شما موجب قتل چه تعداد شده است و در پرونده ای ثبت کنیم.
آموزش را جدی تر بگیریم و مرحله ای باشد. 95درصد کسانی که گواهی نامه داشتند به سوالات رانندگی من جوابی نداشتند
سلام. با تشکر از مقاله ی خوب شما. تو جامعه ی ما شرایط برای خوب بودن تا حد زیادی از بین رفته. من خودم بر اثر همین مقالات و آموزشها به جرأت می تونم بگم که تا 95% از قوانین از قبیل سرعت مجاز، راهنما و ... رو رعایت می کنم. اما گاهی شرایطی به وجود میاد که آدم مجبور میشه تن به خطا بده. من تو یکی از شهرهای غربی استان مازندران که تو ایام تعطیل مسافران بیشماری راهی این استان می شوند زندگی می کنم. تا حدود یکسال پیش تو کمربندی ها سرعت گیرهایی قرار داده شده بود که کار رو برای افرادی که قصد وارد شدن از فرعی به کمربندی رو داشتند راحت می کرد. اما حدود یکسالی میشه که این سرعت گیرها رو برداشته اند و به جاش سرعت گیر که نمیشه گفت، بهتره گفت وسایل تولید صدا گذاشته اند و اگه با سرعت از روی اونها رد بشی، صدای با نمک تری بوجود میاره. تو این مدت من برای پیچیدن از فرعی به اصلی، با توجه به صف واقعاً طولانی ماشینها که 99% اونها اهل ترمز زدن هم نیستند به این امید میپیچم تو اصلی که یه ماشین بهم بزنه. یعنی این موضع رو برای خودم جا انداخته ام که اگه یکی کوبید تو کمر ماشینم، چاره ای نداشتم.
قبلا" كساني كه در مرحله آموزش رانندگي بودند تا زمان امتحان و گرفتن گواهينامه مقررات راهنمايي و رانندگي را رعايت دمي كردند اينروزها اگر دقت بفرماييد حتي در اتوموبيلهاي آموزشگاهها هم از زدن راهنما و يا توقف بر سر تقاطع ها خبري نيست .بنابراين هنر جو از همان ابتدا با مقررات بيگانه است .
دوم همانطور كه در مقاله عنوان شده ، رانندگي در ايران "راه گرفتن " است . اكثر خودروها در هنگام ورود از اصلي به فرعي توقف نمي كنند ، رعايت حق تقدم ، قانون فراموش شده اي است .
عابران پياده حتي در محل خط كشي تامين جاني دارند و رانندگان هنگام رسيدن به عابر ، حتي سرعت خود را زيادتر مي كنند تا زودتر از عابر رد شوند .
چراغ قرمز چهارراها مخصوصا" آنهايي كه ترافيك متغير دارند يا مدام چشمك زن است و يا چراغ طولاني دارد . نتيجه اينكه در ترافيك خلوت ، طولاني بودن چراغ و در زمان ترافيك چشمك زدن آن باعث درهم شدن عبور و مرور است .
پليس واقعا در بسياري جاها نقش راهنما ندارد و فقط مترصد اين است كه كسي خلاف كند و جريمه بكند در اكثر چهارراهها كه ترافيك گره مي خورد شما پليس را وسط معركه چهارراه نمي بينيد .
مجازات قتل و يا ايراد صدمه بدني كافي نيست زيرا براي جلوگيري از تراكم زندانها معمولا با سپردن سند آزاد مي شوند اگر ديه هم محكوم شوند بالاخره خيرين هستند كه ديه را بدهند و يا خانواده قرباني از گرفتن ديه منصرف مي شوند . محروميت از رانندگي با ضبط و يا ابطال گواهينامه بنظرم موثر تر از جريمه نقدي و حتي خواباندن خودرو است . و دست آخر اينكه پليس هر از گاهي با بسيج نيروهاي خود رعايت ضوابطي از قانون را به اجرا مي گذارد ولي اين مقطعي است و كم كم شل مي شود .
با سلام
من الان حدود یک ماه است اومدم یکی از شهرهای بلژیک که دانشجویی و اصلا قابل مقایسه با ترافی تهران نیست ولی اونی که میخوام مطرح کنم فرهنگ رانندگی اینجاست.
اینجا چون خیلی ها با دوچرخه رفت و آمد میکنند ترافیم بیشتر برای دوچرخه هاست ولی محال شما یک راننده رو ببینید وقتی یک عابر حتی قصد عبور از خیابان رو میکنه یا یک دوچرخه سوار میخواد رد بشه باور کنید حتی اگه شده چند دقیقه می مونن تا بقییه رد بشن. نه بوقی نه اعصاب خوردکنی نه فحشی!!!
باور کنید این چیزها رو که آدم میبینه حتی پشت چراغ عابر پیاده که مشخه اصلا ماشین هم رد نمیشه و عرض خیابان شاید 3 متر هم نباشه وای میسته.
تا راننده به عابر، عابر به راننده و هر دو به قانون پایبند نباشن اینها همش میمونه توی مقالات و نوشته ها
به نظر من مشکل این است ما بخشی از دنیای مدرن را وارد کشورمان کرده ایم در حالیکه استانداردهای جاده ای لازم برای استفاده از آن فراهم نیست. علاوه بر این و مهمتر اینکه فرهنگ رانندگی در بین مردم نهادینه نشده است و ماشینی را که به راحتی به سرعتهای بالا مرسد در اختیار جوانی قرار میدهیم که فرهنگ لازم را ندارد و در جاده مناسب نیز قرار ندارد.
یک مسئله دیگری که آن نیز باید در کشور ما اصلاح شود مسئله بیمه ماشین است که باید مثل همه دنیا عوض شده و به بیمه راننده تبدیل شود. یعنی هر کسی نتواند در هر ماشینی رانندگی کند.
با سلام خدمت جناب آقاي مطهري من بعد ازمطالعه مقاله شما براي چندين ساعت داشتم به حرفهاي شما فكر ميكردم و مشاهدات عيني خودم رو در ذهنم مرور ميكردم راستش رو بخواهيد بايد قبول كنيم همه ما به نوعي مقصريم از عابري كه با وجود پل عابر پياده باز هم از عرض بزگراه عبور ميكند از راننده اي كه با بي شرمي تمام تخلف ميكند ولي در صورت اعتراض كسي با برخوردي زشت و زننده و البته حق به جناب از خجالت طرف در مي آيد و ... براستي به كجا چنين شتابان بيائيد از همين امروز با اصلاح فرهنگ رانندگي خودمان بار ديگر تمدن و فرهنگ ايرانيان را به رخ جهانيان بكشيم
با سلام
به نظر بنده مهمترین مشکل در بحث رانندگی، بحث مجری است. کسانی که مجری قوانین رانندگی در کشور هستند اعتقادی به این قوانین ندارند یا نمی توانند این وظیفه را انجام دهند. پلیس به اندازۀ کافی نیرو ندارد و در بسیاری از شرایط فاجعه آمیز ترافیکی حتی در قلب تهران از نیروی پلیس خبری نیست. جایی هم که پلیس باشد، بسیاری از مقررات جلو چشم پلیس نقض می شود ولی هیچ عکس الععملی را در پی ندارد. مثال خیلی بارزش برای من دانشجو که معمولا از اتوبوس استفاده می کنم، پارک اتومبیل در ایستگاهای اتوبوس است. مثل این است پلیس مقررات را به چند دسته تقسیم کرده و فقط برخی را اجرا می کند. مگر بستن کمربند كه رویایی بود به مرحلۀ عمل نرسيد؟ آیا نیروی انتظامی نمی تواند عبور در خطوط را اجباری كند؟
اول: سلام
دوم: بنده کاملا با شما موافقم امسال بعد از بوقی رفتم رانندگی یاد بگیرم هنگام تعلیم شهری آموزش دهند هنگام رانندگی جاهای شلوغ و ترافیک بر سر بنده داد می زد که چرا راه نمی گیری! اصلا اعتقاد داشت که راه گرفتن فوت رانندگی است و من را وادار می کرد نوک ماشین را ببرم وسط خیابان تا راه بگیرم( به جان شما آنقدر می ترسیدم که نگو) حتی در یک مورد که بند به خانمی ترحم کردم و به ایشان اجازه دادم که عبور کند باور کنید چشماش داشت از حدقه در می آمد چنان بر افروخته شد که لحظه ای تصمیم گرفتم در را باز کنم و الفرار .
سوم: راه کار بسیار خوبی است که سراغ موارد مصداقی به قول خودتان می روید، می بینید صدا و سیما کارهای شما را دنبال می کند در صورتی که اگر کمی چشمش را باز می کرد چند سال پیش به فکر آماده سازی و آموزش می افتاد این فجایع اتفاق نمی افتاد می بینید اینها واقعا به این چیزها فکر نمی کنند و اصلا برنامه سازی برای آموزش امری است که در صدا و سیما مغفول مانده! نمی شه در مقاله بعدی نک پیکان انتقاد را به سمت برنامه سازان بگیرید!
چهارم: دکتر جان مردم چه گناهی کردند هی با این مقاله هایتان توی سر آنها می کوبید(آخ سرررررم) ببینم شما از یه بچه دبستانی که بعضی اخلاقیات(از ذکرشان معذورم) را یادنگرفته چه انتظاری دارید هی می زنید تو سرش که ای بی تربیت چرا اینکار رو کردی چرا آن کار رو کردی بابا مردم ما بیچارها خوب آموزش ندیدند، این تقصیر کیه، بهشون یاد ندادن، این تقصیر کیه بهشون نگفتن وقتی آقا پلیسه نیست چراغو دو در نکنن (همه بگین) این....یاد ندادن که حق خودشون گرفتنی نه حق دیگران برای خودشون.. دکتر جون اونوقت تقصیرا همه می یفته گردن سیما و شراکا،
پنجم: اگر مملکت ما متولی آموزش دارد، مردم ما هم مانند نوع انسان آموزش پذیرند، پس تقصیرمردم نیست که بلد نیستند نگفتن که بلد بشن نتیجه اخلاقی بحث باید نک پیکان نقد را به طرف همان هایی بگیرید که الان آمدن که دست پیش بگیرند که پس نیفتن هی به حضرت عالی بگن به به چه مقاله ای چه نکته هایی عجب باریک بینی! بدید برنامه بسازیم
ششم: دعا کنید من هنوز امتحان رانندگی ندادم قبول بشم، اصولا فکر کنم کارم به ترحم و اینها بکشه
هفتم: شب قدر که گذشت التماس دعا نگفتیم و نکردید، اما عید نیامده تبریک می گوییم
هشتم: خداحافظ
من هم چند سال پیش پدرم را در تصادف از دست دادم ولی چون ماشین بیمه بود با اینکه راننده آن که کاملاً هم مقصر بود فقط معادل 100 هزار تومان جریمه نقدی شد