من دختر شهيد مفقودالاثرم
از همه كس و همه چيز خسته ام،از همه كس و همه چيز نااميدم
چرا من؟چرا باباي من؟دلم پدرم را ميخواهد ولي نيست.هيچكس جايش را برايم پر نكرد.شايد بدترين لحظه عمرم لحظه اي است كه دست دختري را در دست پدرش ميبينم،نه اينكه براي شادي آن دختر و پدر ناراحت شوم،نه،ناراحتي ام از اين است كه چرا بايد از دو سالگي تا كنون كه بيش از سي سال عمر كرده ام گرماي دستان پدرم را احساس نكنم؟
يكي جوابم را بدهد،چرا من؟چرا باباي من؟
چند روز پيش مراسمي به مناسبت هفته دفاع مقدس دعوت بودم،يكي از بستگان نزديك ام را كه از مديران است ديدم،تا كنون مثل پدر دوستش داشتم،در دل خيلي خوشحال شدم كه ايشان را ديده ام پس به سمت اش رفتم و نگاهش به من افتاد،خدا را در دلم شكر كردم كه يكي از نزديكانم مسووليت دارد و آنجاست ولي درست در همان لحظه نگاهش را از من برگرداند و به من پشت كرد.غم عالم بر دلم نشست و فهميدم عموهاي زياد ما بچه شهيدا فقط در مواقع خاص!عمو هستن.مواقعي كه اسم پدران ما بدردشان بخورد
هيچكس درد درون ما بچه هاي شهدا را نفهميده،هيچكس اشك هاي ما را براي سايه پدر درك نكرده
دلم يك دنيا غم دارد ولي به كي و كجا ببرم اين درد را؟
گاهي كه دلم ميگيرد از خدا و از پدرم گله ميكنم،گله دارم كه چرا پدرم نيست و اگر نيست چرا قبر ندارد كه مثل همه لااقل سنگ مزارش سنگ صبورم شود
گداي محبت پدرم شده ام ولي كو پدر؟كجاست پدري كه مرا از دلخوشي به برادران نابرادرش بي نياز كند؟
خدايا خسته ام خودت مدد رسان
(سايت محترم تابناك
ببخشيد اگر اولين درد دلم را براي شما واگويه كردم.شايد حس نزديكي من به اين سايت بخاطر نزديكي شما به فرمانده پدرم(آقاي رضايي)باشد.
با تشكر
پاسخ ها
ناشناس
||
۱۳:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۷/۰۱
عجب صبری خدا دارد
من هم پدرم 27 سال هست از دنیا رفته
هر روز دلم هوایش را میکند
خیلی تنهام تنهای تنها - با آنکه بیش از 50 سال سن دارم ولی دلم میخواد زار زار برای پدرم گریه کنم
ناشناس
||
۱۴:۵۰ - ۱۳۹۹/۰۷/۰۱
دخترم، سوالهای سخت نپرس که هیچکس پاسخی جز خود خدا ندارد که فرموده صبر داشته باشید. پس فقط باید صبر کرد و صبور بود. راه دومی وجود ندارد. پدرت هم همراه و کنار تو است همانطور که تو مدام به یاد او هستی ولی او نیز چاره ای جز صبر ندارد که خداوند با صابران است.
ناشناس
||
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۹/۰۷/۰۲
متاسفانه پست و مقام خیلیا رو خراب کرده . من هم پدرم رو در کودکی از دست دادم میدنم چی میگی . مخصوصا برای دختر خیلی سخته . هرجا به مشکل میخورم میگم اگه بابام بود اینجوری نمیشد ولی با تقدیر نمیشه جنگید . خداوند همه شهدا رو قرین رحمت کنه و به همه خانواده هاشون سلامتی و صبر بده . دستبوس تمامی مادرای شهیدا و خانواده هاشون هستیم تا همیشه .
ناشناس
||
۰۹:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۰۴
دختر گرامی شهید!نمی دانم این متن را می خوانی یانه؛ اما بدان که خدای بزرگ همه کاره عالم است .در مقابل تک تک سختی هایت تو را می بیند. در این زمین خاکی کسانی دیگر هم بوده اند و هستند که چند برابر شما سختی کشیده و می کشند.اما مطمئن باش هیچ کدام از نظر خدا دورنمی ماند و در برابر صبر بر ناملایمات پاداش خواهی گرفت
شيما
||
۰۸:۲۴ - ۱۴۰۰/۰۷/۰۶
خوش بحالتون كه بابا براتون معني مقدسي داره. باباي من كه فرقي با باباي بابك خرم دين نداره. آرزو ميكنم اي كاش نبود. جز اعتياد و خروس بازي و دست بزن و زورگويي و فقر و آبرو ريزي براي من هيچ چي نداشت. همه چا آرزوم بود كه بگم پدر ندارم و پدرم مرده! بدسرپرستي بهتر از بي سرپرستيه.به خاطر اين پدر بالاي چهل سالمه وهنوز ازدواج نكردم. جرات نكردم كسي رو به اسم خاستگار بيارم خونه. اول و آخر خودتونين. اينقدر سس ناله نكنين پدر ندارم مادر ندارم. چلاق كه نيستين. زندگي كنين. مطمئن باشين وضعتون از من بدتر نيست كه الان بايد خرج خوانده درب و داغون خودم رو هم بدم
آرزو میکنم که نسل شوم جنگ افروزان منقرض شود تا دیگر هیچ مادری از فراق فرزندش محزون و پریشان نشود.
آرزو میکنم سایه جهل و تعصب و تفرعن از سر ساکنان زمین محو شود تا دیگر اشک سوزناک هیچ مادری را نبینیم و ناله آنها را نشنویم.
با سلام
اول تشکر می کنم از سایت محترم بازتاب که روزانه تلنگرهیهایی به ما می زند تا فراموش نکنیم چه بوده ایم و چه داشته ایم
گفتم داشته ها بله آنها همه داشته هایمان است بدون وجود آنها اصلا چیزی نخواهیم داشت
دوم به آنهاییکه که آن روزها را ندیده اند و به قدر این خبرها مطلع می شوند شهیدان داشته های پر ارزش تا ابد مان خواهند بود
چه :
به نزد شهیدان آزادی و آزادگی را آموختیم
تا درسی باشد برای نسلهای بعد و بعد و بعد
ارزش این شهدا رو زمانی فهمیدم که وقتی فجایع عراق و سوریه و... دیدم الان فهمیدم که این مردان مَرد با بی سر پرست گذاشتن خانواده های خود،چه خطری را از بیخ گوش ما رد کردند والا الان سالگرد بیستمی ما هم گذشته بود
ارزش این شهدا رو زمانی فهمیدم که وقتی فجایع عراق و سوریه و... دیدم الان فهمیدم که این مردان مَرد با بی سر پرست گذاشتن خانواده های خود،چه خطری را از بیخ گوش ما رد کردند والا الان سالگرد بیستمی ما هم گذشته بود
از همه كس و همه چيز خسته ام،از همه كس و همه چيز نااميدم
چرا من؟چرا باباي من؟دلم پدرم را ميخواهد ولي نيست.هيچكس جايش را برايم پر نكرد.شايد بدترين لحظه عمرم لحظه اي است كه دست دختري را در دست پدرش ميبينم،نه اينكه براي شادي آن دختر و پدر ناراحت شوم،نه،ناراحتي ام از اين است كه چرا بايد از دو سالگي تا كنون كه بيش از سي سال عمر كرده ام گرماي دستان پدرم را احساس نكنم؟
يكي جوابم را بدهد،چرا من؟چرا باباي من؟
چند روز پيش مراسمي به مناسبت هفته دفاع مقدس دعوت بودم،يكي از بستگان نزديك ام را كه از مديران است ديدم،تا كنون مثل پدر دوستش داشتم،در دل خيلي خوشحال شدم كه ايشان را ديده ام پس به سمت اش رفتم و نگاهش به من افتاد،خدا را در دلم شكر كردم كه يكي از نزديكانم مسووليت دارد و آنجاست ولي درست در همان لحظه نگاهش را از من برگرداند و به من پشت كرد.غم عالم بر دلم نشست و فهميدم عموهاي زياد ما بچه شهيدا فقط در مواقع خاص!عمو هستن.مواقعي كه اسم پدران ما بدردشان بخورد
هيچكس درد درون ما بچه هاي شهدا را نفهميده،هيچكس اشك هاي ما را براي سايه پدر درك نكرده
دلم يك دنيا غم دارد ولي به كي و كجا ببرم اين درد را؟
گاهي كه دلم ميگيرد از خدا و از پدرم گله ميكنم،گله دارم كه چرا پدرم نيست و اگر نيست چرا قبر ندارد كه مثل همه لااقل سنگ مزارش سنگ صبورم شود
گداي محبت پدرم شده ام ولي كو پدر؟كجاست پدري كه مرا از دلخوشي به برادران نابرادرش بي نياز كند؟
خدايا خسته ام خودت مدد رسان
(سايت محترم تابناك
ببخشيد اگر اولين درد دلم را براي شما واگويه كردم.شايد حس نزديكي من به اين سايت بخاطر نزديكي شما به فرمانده پدرم(آقاي رضايي)باشد.
با تشكر
من هم پدرم 27 سال هست از دنیا رفته
هر روز دلم هوایش را میکند
خیلی تنهام تنهای تنها - با آنکه بیش از 50 سال سن دارم ولی دلم میخواد زار زار برای پدرم گریه کنم