واقعا روز تلخی بود یادمه من روستای سراب از توابع شهر ایوان بودیم بابام محل کارش چوار بود که یهو صدای هواپیماها اومد ارتفاعات بانکول رو دور زدن چوارو بمباران کردن همه جا شروع به شیون شد بعد چند ساعت بابام که لباسش خونی بود زخمی شده بود برگشت
واقعا روز تلخی بود یادمه من روستای سراب از توابع شهر ایوان بودیم بابام محل کارش چوار بود که یهو صدای هواپیماها اومد ارتفاعات بانکول رو دور زدن چوارو بمباران کردن همه جا شروع به شیون شد بعد چند ساعت بابام که لباسش خونی بود زخمی شده بود برگشت
مردم ایلام نه فقط در طول هشت سال دفاع مقدس بلکه قبل و بعد جنگ هم در خدمت ایران عزیزمون بوده که متاسفانه فقط همین یک اتفاق رسانه ای شد.فقط باید ببینیم دولت برای این همه زخم که بر سینه مردم افتاده چه انجام داده(سرمایه گذاری، اشتغال،بیمارستان، راه ارتباط مناسب،...) هر چند صدمات روحی که به مردم این خطه وارد شده به هیچ وجه قابل جبران نیست. البته مردم ایلام همیشه نجیب بودن و هیچ وقت گلایه ای از آنها شنیده نمی شود اما بد نیست قدر دان مردممان باشیم